eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح و متن اهل بیت
#رمان_آنلاین #دست_تقدیر۷۷ #قسمت_هفتاد_هفتم 🎬: مهدی نگاهی به اردوگاه کرد، اردوگاهی که آوارگان خرمشهر
🎬: عباس و مهدی و آقای سعادت و سه نفر از بچه ها وارد کانالی شدند که رزمنده ها یک طرف خرمشهر حفر کرده بودند و با احتیاط به جلو می رفتند، عراقی ها اینقدر نزدیک بودند که صدای صحبت هایشان هم شنیده می شد اما تاریکی شب، برگ برندهٔ آنان بود، عباس که خود عراقی بود و لباس سربازان عراقی هم به تن کرده بود با اعتماد به نفسی زیاد، جلوتر از همه پیش می رفت و مهدی هم آخرین نفر بود، حالا به جایی از کانال رسیده بودند که می بایست از آن خارج شوند. عباس آهسته بیرون آمد و منتظر شد، تا بچه ها یکی یکی بیرون بیایند. هر شش نفر نگاه به تاریکی پیش رو داشتند به نظر می رسید تعدادی خانه ویرانه جلویشان قرار دارد، اقای سعادت اشاره کرد که فعلا آنجا پناه بگیرند. آهسته آهسته و با کمری خم و خیلی بی صدا گام برمی داشتند، نزدیک اولین خانه بودند که ناگهان سگی که معلوم نبود از کجا پیدایش شد، پارس کنان سکوت شب را شکست و پشت سرش صدای تیر اندازی به هوا بلند شد. معلوم بود که تیرها بی هدف شلیک می شود، سعادت خلاف جهت صدای سگ حرکت کرد و خود را به داخل ویرانه ای که از خانه روبه رو مانده بود انداخت و بقیه بچه ها هم یکی یکی همین کار را کردند. وارد خانه شدند و به دیوار نیمه مخروبه تکیه دادند، نفس ها در سینه حبس شده بود، عباس همانطور که نشسته بود خودش را به مهدی رساند. مهدی به دیوار تکیه داده بود و عباس در تاریکی به او خیره شد و گفت: خوبی مهدی جان! شانس اوردیم هااا، مخصوصا اون سگ را جلو راه بسته بودند، شاید شک کرده بودند که یه راه نفوذ اینجاست، مهدی با لحنی سنگین گفت: آره، برگشتیم، این را به بقیه باید بگیم. عباس از لحن مهدی متعجب شد و با دقت بیشتری به او‌چشم دوخت و ناگهان متوجه دست مهدی شد که روی زانویش قرار داشت و زیر دستش، انگار جویی از خون که در تاریکی، سیاه رنگ دیده میشد روان بود. عباس یکه ای خورد و گفت: تو..تو زخمی شدی؟! مهدی هیسی کرد و گفت: چیز مهمی نیست... عباس سرش را کنار گوش مهدی برد و گفت: توی یه عملیات محرمانه و غافلگیرانه اونم تو لونه دشمن یه زخم ناخن هم مهم هست، تو با این دست معیوب و اون پای تیر خورده نمی تونی جلو بیای، یعنی ممکنه وضعیت تو باعث لو رفتن عملیات بشه، هنوز اول راهیم، باید برگردی، من و بقیه بچه ها هستیم، توکل به خدا، تمام سعیمان را می کنیم... مهدی با تکان دادن سر، حرفهای عباس را رد می کرد، انگار باید در این راه همراهشون باشه در این هنگام سعادت خودش را به انها رساند و گفت: چی شده پچ پچ می کنین؟! عباس پای مهدی را نشان داد و با فارسی شکسته ای گفت: زخمی شده، باید برگرده اما قبول نمی کنه.. سعادت نگاهی به پای او کرد و همانطور که چفیه ای را که از زیر لباس به کمرش بسته بود باز میکرد تا زخم مهدی را ببند گفت: باید برگردی، اما و اگر هم نداریم، احساساتی برخورد نکن، میدونم که دوست داری خودت همسرت را آزاد کنی، اما الان وضعت فرق کرده، با این وضع خوب میدونی موفقیت کارمون پایین میاد، الان میگم یکی از بچه ها بیاد کمکت کنه تا برگردی... عباس دستش را روی دست سعادت گذاشت و گفت: من همراهش میرم و به جایی رسوندمش برمی گردم، فراموش نکن من عراقی هستم و به راحتی میتونم بعثی ها را فریب بدم پس برگشتم راحت تره... سعادت سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: پس سریعتر حرکت کنین، ما سعی می کنیم چند دقیقه ای اینجا باشیم تا برگردی... عباس چشمی گفت و بی توجه به مخالفت مهدی زیر بازویش را گرفت. مهدی که میدید در عمل انجام شده قرار گرفته، دستش را به طرف گردنش برد، پلاک و زنجیر وان یکان را بیرون اورد در دست سعادت گذاشت و گفت: اگر محیا را دیدی همون اول راه اینو بهش بده... سعادت لبخندی زد و عباس و مهدی حرکت کردند، قرار شد از راهی دیگه که به کانال منتهی میشد، برگردند... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂
🎬: یازدهمین سردار سپاه ابلیس «تمریح» نام دارد و وظیفه این سردار ابلیس آن است که در ساعات ابتدایی شب در مشرق و مغرب عالم مومنین را وسوسه کند و آن ها را دچار غفلت کند تا از برکات معنوی آن ساعت محروم شوند. برخی از خصوصیت ها مربوط به زمان های خاصی هستند که در غیر آن ساعت هرگز پیدا نمی شوند. ساعات ابتدایی شب و ساعات سحرگاه که زمان رفت و آمد ملائکه است اثرات خاصی دارد که اگر انسان غافل باشد و مشغول لهویات و سرگرمی های باطل باشد از آن برکات بی بهره خواهد بود. در زمان های گذشته که امکانات کم بود و مردم از نعمت برق محروم بودند انسان ها طبق عادت پس از گذشتن مدتی از تاریکی هوا به خواب می رفتند اما امروزه با توسعه روشنایی بین شب و روز انسان ها هیچ تفاوتی وجود ندارد و راه برای ورود تمریح در زندگی انسان باز شده و این شیطان انسان را سرگرم می کند تا در ساعات مخصوص خواب شبانه به خواب نرود و به جای آن هنگام عبادت شبانه یا نماز صبح در خواب باشد، اگر دقت کنید می بینید که ابلیس چقدر منظم و با برنامه پیش میرود و برای هر لحظه از زندگی بشر برنامه ریخته و سرداری برگزیده و چقدر غافلیم ما که حیله های بزرگترین دشمنمان را توجه نمی کنیم. به تعبیر قران و روایات اهل بیت علیهم السلام، عبادت شبانه اثراتی دارد که در غیر آن پیدا نمی شود و همچنین عبادتی که هنگام سحر و طلوع فجر انجام شود آثار خاصی دارد (ان قرأن الفجر کان مشهودا) در این ساعات تعداد حضور ملائکه الهی بیشتر است و به نوعی در چنین لحظاتی زمین جولانگاه ملائک آسمان می شود و فرشتگان خدا، عبادت و نماز و قرآن ما را می بینند و برای ما دعا می کنند و همین دعای ملائکه باعث می شود که عبادات انسان در این ساعت ها چند برابر اثر کند. دستگاه ابلیسی برای محروم کردن انسان ها از این برکات خاص معنوی یک سبک زندگی را طراحی کرده است که دقیقا در همین ساعاتی که اثرات ویژه ای دارند انسان دچار غفلت باشد. ابلیس برای آن که این سبک زندگی را اقامه کند یک سردار بزرگ خودش را برای این کار اختصاص داده است و او هم با هر ابزاری که به دستش برسد تلاش می کند تا این کار را انجام دهد، پس چه بهتر همانطور که ابلیس این شاهراه های اصلی را هدف قرار گرفته، ما بر عکس خواسته او عمل کنیم و هر عملی که او خواهان است ما انجام دهیم، خلاف آن را انجام دهیم و واقعا که آخرالزمان عرصه خوف و رجاست و ممکن است به اندک عملی از طرف ما ورق ما برگردد و ما از جرگه مومنین خارج و در صف شیطان قرار گیریم، پس عزیزان بخوانید و بدانید و به دیگران برسانید که ابلیس چه نقشه ها برای بنی بشر کشیده و آنچنان عمل کنید که نقشه این دشمن مکار حیله گر را نقش بر آب نمایید و اما دوازدهمین سردار ابلیس که یکی از عزیز کرده های ابلیس است، کسی که ابلیس به او قرابتی بیش از بقیه سردارانش دارد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕