eitaa logo
مدرسه قرآن و عترت(تلاوتها و حکایتها )
3.4هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
355 فایل
🌹تمام فعالیت های این کانال نذر فرج اقا صاحب الزمان ان شاءالله ؛👌حضور هيچ کس در این کانال اتفاقی نیست استفاده ازپست های این کانال به هرصورت که دلتون بخواد،آزاداست ادمین ها: 1-جواد ایمانی @imani093 2-یاسین غلامی @Ygholami14
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 💕 » عصر روز نيمه شــعبان ابراهيم وارد مقر شــد. از نيمه شب خبري از او نبود. حالا هم كه آمده يك اسير عراقي را با خودش آورده! پرسيدم: آقا ابرام كجايي، اين . اسيركيه!؟ گفت: نيمه شب رفته بودم سمت دشــمن، كنار جاده مخفي شدم. به تردد خودروهاي عراقي دقت كردم. وقتي جاده خلوت شــد يك جيپ عراقي را ديدم، با يك سرنشــين به ســمت من ميآمد. ســريع رفتم وسط جاده، افسر عراقي را اسير گرفتم و برگشتم. بيــن راه بــا خودم گفتم: اين هم هديه ما براي امــام زمان)عج( ولي بعد، ازحرف خودم پشيمان شدم. گفتم: ما كجا و هديه براي امام زمان)عج. همان روز بچه ها دور هم جمع شديم. از هر موضوعی صحبتي به ميان آمد تا اينكه يكي از ابراهيم پرسيد: بهترين فرماندهان در جبهه را چه كساني ميداني و چرا؟! ابراهيــم كمي فكر كرد و گفت: تو بچه‌هاي ســپاه هيچكس را مثل محمد بروجردي نميدانم. محمد كاري كرد كه تقريبًا هيچكس فكرش را نميكرد. در كردســتان با وجود آن همه مشــكلات توانســت گروههــاي پيش مرگ كــرد مســلمان را راه‌اندازي كنــد و از اين طريــق كردســتان را آرام كند. در فرماندهان ارتش هم هيچكس مثل ســرگرد علي صياد شيرازي نيست. ايشــان از بچههاي داوطلب ساده تر است. آقاي صياد قبل از نظامي بودن يك جوان حزب‌اللهی و مومن است. از نيروهاي هوانيروز، هر چه بگردي بهتر از ســروان شيرودي پيدا نميكني، شيرودي در سرپل ذهاب با هليكوپتر خودش جلوي چندين پاتك عراق را گرفت. با اينكه فرمانده پايگاه هوايي شــده آنقدر ساده زندگي ميكند كه تعجب ميكنيد! وقتي هم از طرف ســازمان تربيت بدني چند جفت كفش ورزشــي آوردند يكي را دادم به شيرودي، با اينكه فرمانده بود اما كفش مناسبي نداشت. همان روز صحبت به اينجا رســيد كه آرزوي خودمان را بگوئيم. هر كسي چيزي گفت. بيشتر بچهها آرزويشان شهادت بود. بعضيها مثل شهيدسيد ابوالفضل كاظمي به شوخي ميگفتند: خدا بنده هاي خوب و پاك را ســوا ميكند. براي همين ما مرتب گناه ميكنيم كه ملائكه سراغ ما را نگيرند! ما ميخواهيم حالاحالاها زنده باشم. بچهها خنديدند و بعد هم نوبت ابراهيم شد. همــه منتظر آرزوي ابراهيم بودند. ابراهيــم مكثي كرد وگفت: آرزوي من شهادت هست ولي حال نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائيل شهيد شوم! ـ٭٭٭ـ صبح زود بود. از سنگرهاي كمين به سمت گيلان غرب برگشتم. وارد مقرسپاه شدم. برخالف هميشه هيچكس آنجا نبود. كمي گشتم ولي بي فايده بود. خيلي ترسيدم. نكند عراقي ها شهر را تصرف كردهاند! داخل حياط فرياد زدم: كســي اينجا نيست؟! درب يكي از اطاق ها باز شد. يكي از بچهها اشاره كرد، بيا اينجا! وارد اتاق شدم. همه ساكت رو به قبله نشسته بودند! ابراهيم تنها، در اتاق مجاور نشسته بود و با صداي سوزناک مداحي ميكرد. براي دل خودش ميخواند. با امامزمان)عج( نجوا ميكرد. آنقدر سوز عجيبي در صدايش بود كه همه اشك ميريختند. •••🕊 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn