eitaa logo
محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
692 ویدیو
15 فایل
شهدا ازجنس لبخند خدا هستند پاک وساده ومهربان رفیق باز و باوفا میهمانی هایشان هم با بقیه فرق دارد فقط کافی است یکبار هم که شده دلت را به دلشان بسپاری این بار محفل عشق را امتحان کن @mohammad_hmn virasty.com/mohammad_hmn کپی آزاد اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
اهل مطالعه و رفیق کتاب بود. به هر خانه و پیش هر دوست و آشنایی می رفت ، اول کتابی هدیه میکرد. او از تازه های کتاب با خبر بود. کتاب های مناسب کودکان و نوجوانان را نخست خودش مطالعه مینمود و بعد به خانه ما می آورد و با زمینه‌سازی می گفت: که بهتر است چه کتابی را بخوانید. 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ « محفل عشق » 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
اسماعیل که فرمانده لشکر بود ، معمولا شبها به چادر رزمندگان میرفت و چادرها را نظافت میکرد . آنقدر خاکی و بی ادعا بود که یکی از بچه‌ها ، به او گفته بود ، چرا نیامدی چادر ما رو جارو کنی !! و او در جواب گفته بود ، چشم امشب می آیم .... فرمانده لشکر بدر 📕 ستارگان خاکی 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
اهل مطالعه و رفیق کتاب بود. به هر خانه و پیش هر دوست و آشنایی می رفت ، اول کتابی هدیه میکرد. او از تازه های کتاب با خبر بود. کتاب های مناسب کودکان و نوجوانان را نخست خودش مطالعه مینمود و بعد به خانه ما می آورد و با زمینه‌سازی می گفت: که بهتر است چه کتابی را بخوانید. 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
اسماعیل که فرمانده لشکر بود ، معمولا شبها به چادر رزمندگان میرفت و چادرها را نظافت میکرد . آنقدر خاکی و بی ادعا بود که یکی از بچه‌ها ، به او گفته بود ، چرا نیامدی چادر ما رو جارو کنی !! و او در جواب گفته بود ، چشم امشب ، می آیم .... فرمانده لشکر بدر 📕 ستارگان خاکی 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم ؛ هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم ؛ او عصبانی شد ؛ اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت ، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت ، بابت امروز صبح معذرت می خواهم . می گفت ، نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند... 📕 نیمه پنهان ماه ، ج4 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
اهل مطالعه و رفیق کتاب بود. به هر خانه و پیش هر دوست و آشنایی می‏ رفت ، اول کتابی هدیه می‏کرد. او از تازه‏ های کتاب با خبر بود. کتاب های مناسب کودکان و نوجوانان را نخست خودش مطالعه می‏ کرد و بعد به خانه ما می ‏آورد و با زمینه ‏‌سازی می ‏گفت که ، بهتر است چه کتابی را بخوانید..... 📕 ستارگان خاکی 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
اسماعیل که فرمانده لشکر بود ، معمولا شبها به چادر رزمندگان میرفت و چادرها را نظافت می کرد . آنقدر خاکی و بی ادعا بود که یکی از بچه‌ ها ، به او گفته بود ، چرا نیامدی چادر ما رو جارو کنی !! و او در جواب گفته بود ، چشم امشب ، می آیم .... فرمانده لشکر بدر 📕 ستارگان خاکی « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
چند وقتی بود بچه ‌ها صبح که پا میشدند ، میدیدن پوتین هاشون واکس زده دم مقر جفت شده بود . با چند تا بچه ‌ها قرار گذاشتیم تا ببینیم کار کیه ؟! یه شب نیمه شب یدفعه از خواب بیدار شدم و صدای توجه ام رو جلب کرد ، یه نفر با یه کونی داشت آروم از مقر میرفت بیرون ، دنبالش رفتم ، یه گوشه نشست و شروع کرد به واکس زدن پوتین ها . بدون توجه خودم رو بهش رسوندم و روبرویش ایستادم . برای چند لحظه ماتم برد اون اسماعیل بود ، فرمانده لشکر بدر . خواستم چیزی بگم که گفت ، هیس !! ، هیچ چیزی نگو ، و قول بده بچه‌ ها هم چیزی نفهمند .... سردار 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
اسماعیل نشسته بود و بچه هامون (ابراهیم و زهرا) داشتند جلوش اذیت می کردند. یهو ابراهیم زهرا رو اذیت کرد و گریه اش انداخت. اسماعیل هم ناراحت شد و یه سیلی آرام به ابراهیم زد ؛ اما یه کم بعد فهمید کارش درست نبوده و از او دلجویی کرد... با این حال شب که شد ، خوابش نمی برد خودم رو به خواب زدم و دیدم اسماعیل بعد از نماز شب خواندن ، نشست بالای سر ابراهیم و گریه می کرد.... 📕 نیمه پنهان ماه ۴ ، ص ۴۶ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
اسماعیل که فرمانده لشکر بود ، معمولا شبها به چادر رزمندگان می رفت و چادرها را نظافت می کرد . آنقدر خاکی و بی ادعا بود که یکی از بچه‌ها ، به او گفته بود ، چرا نیامدی چادر ما رو جارو کنی !! و او در جواب گفته بود ، چشم امشب ، می آیم .... فرمانده لشکر بدر 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🇮🇷 @mafeleshg