#خاطرات_شهدا
رفته بودیم خرمشهر
بیشتر ماموریتا دو هفته طول می کشید
روز سینزدهم بود.لباسای شخصیم رو شستم و پهن کردم تا بعد از ظهر اتو کنم و آماده برگشتن به خونه بشم.
وقتی از سر کار برگشتم دیدم محسن تموم لباسارو اتو زده و مرتب گوشه اتاق گذاشته.
به شوخی بهش گفتم :
شما ازخانمم هم بهتر اتو کشیدی
دستت درد نکنه.
با این خط اتو می شه سر برید فرمانده!
محسن فرمانده گروه بود و من نیروی محسن ، ولی اونقدر مخلص و بی ریا بود که هر کاری می تونست برای بچه ها انجام می داد
وقتی هم فرمانده خطابش میکردیم ناراحت می شد
هیچوقت ندیدم به کسی دستور بده.
هر وقت میخواست کاری انجام بده می گفت :
اگه دوستان صلاح بدونن این کار رو انجام بدیم.
ماهم برای اینکه سر به سرش بزاریم ، می گفتیم :
تا دستور ندید انجام نمی دیم ولی باز همون جمله رو تکرار می کرد و لحنش دستوری نمی شد...
مدافع حرم
#شهیدمحسن_فانوسی
📕 فانوس حرم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ « محفل عشق »
🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88