eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
11.9هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
«اگه فرزندت از مسخره شدن میترسه این قصه رو واسش بخون» صدای خنده ها پارک را خوشحال کرده بود همه بچه ها غرق در شادی بودند هوا هم فوق العاده بود اما روی صندلی پارک پسری نشسته بود چشمهای او خیلی غمگین بود. آرش از دور او را دید پیش او آمد و نشست و پرسید به نظر ناراحتی رفیق!". پسر به آرش نگاه کرد و گفت آره چون یکی از بچه های مهد همیشه منو مسخره میکنه فکر میکنم خیلی بی عرضه هستم!". آرش به او نزدیکتر شد و گفت: پس بهتره قصه پسری که از پینه ها فراری بود رو بشنوی. روزی روزگاری در یک شهر قشنگ پسری زندگی می کرد. اسم این پسر ویکی" بود. او اصلا لباس هایش را دوست نداشت لباسهای او پر از پینه های رنگی رنگی بود. هر کدام از پینه ها یک جور بوی بدی میداد. برای همین همیشه دوست داشت از شر این پینه های بدبو خلاص شود. او فکر کرد و فکر کرد تا راهی برای خلاص شدن از این پینه های بدبو پیدا کرد راه او این بود" دنبال بهانه باش تا پینه های بدبو رو به بقیه بچسبونی اینطوری راحت میشی!". ویکی بعد از پیدا کردن راه حل بلند شد و بشکن زد و بیرون رفت. او وارد جمع بچه ها شد تا با آنها بازی کند "سو" هم آنجا بود. سو دختر بازیگوشی بود که عاشق کتاب بود دست او یک کتاب قشنگ بود و آن را از خود جدا نمیکرد با اینکه سو کتابش را در دست داشت اما خیلی خوب بازی میکرد و یکی نمیتوانست مثل سو بازی کند. برای همین عصبانی شد و فورا پینه نارنجی که بوی پرتقال گندیده میداد را از لباسش کرد و به لباس سوزد پشت پینه نوشته بودند تو بی عرضه ای" سو از این بوی بد خیلی آزرده شد. یک گوشه نشست و ناراحت بود اما بچه ها به بازی کردن ادامه دادند هر چقدر و یکی میپرید و بازی می کرد بوی بد پینه های لباسش بیشتر میشد و بیشتر اذیت میشد. برای همین دوباره منتظر بهانه بود تا پینه های بدبو را به بقیه بچسباند. کمی نگذشته بود که یکی از بچه ها به نام تام خسته شد و گفت:" ممممن می می میمیرم آاااااب بخخخخورم با با با بازی نکنید تا ب ب برگردم!". ویکی که دنبال بهانه برای کندن پینه های بدبوی لباسش بود با صدای بلند خندید و پینه ای که بوی پوسته خربزه گندیده میداد را کند و به تام زد. پشت آن پینه نوشته بود تو حرف نزنی بهتره!" تام بعد از چسبیدن پینه بدبو به لباسش خیلی اذیت شد. رفت و کنار سو نشست. او هم مثل سو ناراحت بود و خجالت میکشید ولی هر دو به بازی بچه ها نگاه میکردند و یکی از اینکه فکر میکرد از شر چند پینه بدبو خلاص شده با خوشحالی بازی میکرد اما باز هم منتظر فرصت بود تا پینه بدبوی دیگری را جدا کند و به یک نفر دیگر بچسباند در همین بین، چشم و یکی به سادی افتاد که نمیتوانست خوب بدود پاهای او مشکل داشت. اما ویکی که می خواست هر چه زودتر از شر پینه های بدبو خلاص شود پینه بدبوی دیگری که بوی نان کپک زده میداد را کند و به شلوار سادی زد و بلند خندید پشت آن پینه بدبو نوشته شده بود دست و پا چلفتی!". سادی هم ناراحت شد و از بازی بیرون آمد. چون مثل سو و تام می ترسید که دوباره پینه بدبویی به او بچسباند برای همین کنار سو و تام نشست آنها آن قدر ناراحت بودند و خجالت می کشیدند که تا غروب از جایشان تکان نخوردند همه بچه ها خسته شدند و به خانه رفتند. و یکی هم رفت اما کمی بعد پدر و مادر ویکی او را بیرون انداختند و به او گفتند برو با همون لباسی که رفتی بیرون بیا برو پینه های بدبو رو پیدا کن و با اونا بیا سو و تام و سادی خشکشان زده بود تا اینکه ویکی چهار دست و پا شد و روی زمین افتاد تا پینه هایی که کنده بود را پیدا کند. او چهار دست و پا میگشت تا اینکه پاهای دوستانش را دید. پاهای سو و تام و سادی سو گفت: دنبال پینه های بدبو میگردی؟ بیا بگیرشون بگیر و برگرد خونه و یکی با شرمندگی پینه های بدبو را گرفت و به خانه برگشت وقتی قصه به اینجا رسید پسر شاد شد و به آرش گفت فهمیدم پس اونی که مسخره کرد و خندید داشت پینه های بدبوی خودش رو به من وصل می کرد تا از شرشون خلاص شه! سپس، آرش لبخندی زد گفت: " دقیقا همینطوره اون دوستت پینه های بدبوی زیادی داره که باز باید چهار دست و پا رو زمین دنبالشون بگرده وگرنه خونه راش نمیدن". @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•━•━•━•━•━•━•━•━• حدس میتونی زیر ۵ ثانیه حدس بزنی🫠🩵 🌱 جواب : آتش زده به مالش✔️ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 | معجزه بازی کردن با بچه‌ها 🔸بازی کردن از اون دسته کارهاییه که ممکنه سهل انگاری توش باعث کند شدن روند رشد فرزندتون بشه. @mah_mehr_com
روز جشن شکوفه ها به بچه ها چه بگوییم؟👇🏻👇🏻 تغییرات از هر نوعی که باشند در افراد منجر به ایجاد برخی استرس ها وکنش های روانی میشوند.تغییر محل زندگی ووارد شدن به یک محیط جدید بدون هیچ گونه شناخت قبلی از آن محیط در افراد موجب به وجود آمدن نوعی دوگانگی میشود.کودکی که از محیط پیرامون خود تنها محیط خانه وخانواده را با قوانین ورسومات خود میشناسد اکنون باید در محیطی باشدکه ملزم به رعایت برخی ارزشها،هنجارها وقوانینی است که با آن ها نا مأنوس است . معلم کلاس اول در چنین محیطی برای کودک نقش یک دوست ودر درجه بالاتر نقش مادر دوم را ایفا میکند.ایجاد ارتباط قوی ازنوع محبت آمیز ازاسترس ها تنش های روانی به وجود آمده در کودک میکاهد وشوق یادگیری وحضور در مدرسه را در وی افزایش میدهد.به همین منظورهر سال دانش آموزان کلاس اول با شرکت در جشن شکوفه ها وآشنایی با معلم ومحیط قدری از این  دل نگرانی هایی که هم دانش آموز و هم والدین دارند میکاهند. 🌹🔆نکاتی که هر معلم کلاس اولی در این روز باید مورد توجه قرار دهد:👇🏻 1-معلم دانش آموزان را با خود به کلاس ببردوخودرا به آنها معرفی کندنحوه معرفی وبرقراری ارتباط با دانش آموزان در این جلسه بسیار مهم است. 2- بعدازآنکه معلم خود را معرفی کرد در مرحله بعد نوبت به معرفی دانش آموزان است.دراین بخش میتوان معارفه را به صورت آهنگین انجام داد .قبل از معرفی گفتن به نام خدا را نباید فراموش کنند.  3-آشنا کردن بچه ها با یکدیگر:از دیگر مولفه های بسیارمهم که ویژگی های برجسته یک معلم خبره به حساب می آید،ایجاد ارتباط دوستی در بین دانش آموزان کلاس است در کلاس باید حالت رفاقت ودوستی برقرار کرد. 4-معرفی فضای کلاس 5-تابلوهای تشویقی در کلاس آماده باشد. 6-کتابهاتزئین شده وروی میز باشد. 7-معرفی قوانین کلاس(اجازه گرفتن قبل از انجام هر کار،درست نشستن بر روی صندلی،و.....) 8-بردن بچه ها به حیاط مدرسه نشان دادن مکان سرویس بهداشتی و آبخوری دفتر مدرسه  وآوردن مجددا آنها به کلاس برای آنکه بچه ها با مسیر آشنا شوند. 9-معرفی پرسنل به بچه ها 10-انجام یک بازی در کلاس برای داشتن یک محیط شاد در کلاس 11-خواندن یک شعر در کلاس بصورت دسته جمعی. 12- داشتن دفتر حضور و غیاب در جلسات  برای  والدین الزامی است. @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ «پرچم افتخار» 🇮🇷 چی توی این دنیا مثل وطن میشه؟ زیر سایه‌ی پرچم، قدم بلند میشه عالی بود ببینید😍✌ @mah_mehr_com
35.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کارتون دردسر های صوفی ♦️ پارت آخر 🔹 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀صبر و حوصلۀ فرزندآوری ندارم؛ چه کنم؟ 🔹اگر فاصله بین بچه‌ها کم بشه، به بچۀ قبلی ظلم نمیشه؟! 🔸ثواب فرزندآوری در طول تاریخ به این اندازه نبوده! یکم طولانیه اما خیلی از شبهات ذهنی تون رو برطرف میکنه😊 "" @mah_mehr_com
🦋 پروانه ی وسواسی یک پروانه بود وسواسی از صبح تا شب ده بار بال هایش را گردگیری می کرد. ده بار شاخک هایش را برق می انداخت. ده بار گلی را که رویش می نشست، آب می ریخت و می شست. شب که می شد، باز هم می گفت: «هنوز هیچ جا تمیز نیست. » یک شب دست های پروانه خانم گفتند: «چروک شدیم! چه قدر باید هی بشوریم! تا کی باید هی بسابیم! » صبح که پروانه خانم بیدار شد، جیغ زد: «آخ! دستم درد می کند. وای! دستم جان ندارد. » پروانه ی همسایه جیغش را شنید. آمد و گفت: «بلا به دور! چی شده پروانه خانم؟ » پروانه خانم گفت: «بالم را خاک گرفته، شاخکم برق نداره، گُلم پر از گِل شده. با دستی که درد می کند، چه جوری خاک بروبم و برق بندازم و گل بشورم؟ آخ دستم! » بعد دستش را هی بوس کرد و گفت: «خوب شو دست من! درد نکن دست من! » پروانه ی همسایه، بال پروانه خانم را گرفت و گفت: «یه ذره آرام بگیر، یه ذره روی گُلت بشین! » پروانه خانم هم نشست. پروانه ی همسایه تند و تند شیر هی گل ها را مالید روی دست پروانه خانم. با برگ گل ها هم آن را پیچید. بوسش کرد و گفت: «نترس! یک هفته بگذرد، خوب می شوی! تا آن وقت، بیا یه ذره پرواز کنیم. » پروانه خانم هم رفت و با پروانه ی همسایه پرواز کرد. یک هفته که پرواز کرد، دیگر بشور بساب از یادش رفت. به جایش پرواز کرد و گفت: «چه قدر دنیا قشنگ است!» ✍نویسنده: لاله جعفری @mah_mehr_com
(عج) یار امام زمان فکر های خوب میکنه دلش همیشه پاکه کارهای خوب می کنه برا فرج آقا هر روز دعا می کنه دوست داره که بتونه یار امامش باشه یکی از اون 313 نفر یارای نابش باشه بچه ها می دونید یاران امام زمان چند تا هستند؟ ۳۱۳ نفر @mah_mehr_com
🌼 چرا قصه ؟! 🌼 ✨مجموعه علل فواید قصه برای کودکان✨ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
به نام خدا سلام ما مسلمانها بین شخصیت ها و بزرگان دین مون خانمی رو داریم به نام " بانو سلام الله علیها ". ایشان دختری جوان، خوش چهره و ثروتمند بودند و کاروان های تجاری زیادی داشتند که محصولات سرزمین عربستان رو با کاروان تجاری شون به سرزمینهای دیگه می بردند و با آنها تجارت می کردند. وقتی تعداد کاروان هاشون خیلی زیاد شد تصمیم گرفتند برای آنها تعدادی مدیر کاروان از بین مردانی که خوشنام و با تجربه بودند ، انتخاب کنند. اما یکی از انتخابهاشون فرق داشت و اون جوانی بود که اصلا تجربه ای در کار خرید و فروش نداشت و یتیم بود و پشتوانه ای نداشت. اما با اینکه آن مرد جوان و بی تجربه بود ولی بین قبیله خودش بسیار خوشنام بود. او به امانت داری و خوش قولی معروف بود. اسم آن مرد " محمد امین " بود. " بانو خدیجه " تصمیم گرفت که " محمد امین" را با کاروان ش به سفر تجاری بفرسته. البته افرادی رو هم برای مراقبت بر کار ایشون همراه شون فرستاد. کاروان تجاری با سود زیاد از سفر برگشت و کالاهایی رو هم که با خودش آورده بود با قیمت خوبی در شهر مکه به فروش رساند. مراقبانی هم که در این سفر همراه " محمد امین " بودند نزد "بانو خدیجه" از تصمیم گیری های خوب و دانایی و اخلاق خوب مدیرِ جوان کاروان خیلی تعریف کردند. بعد از مدتی "محمد امین" همراه عمو بزرگوارشان جناب "ابوطالب" به خواستگاری "بانو خدیجه" رفتند. خیلی از مردان ثروتمند سرزمین عربستان هم خواستگار این بانو بودند اما ایشان با توجه به وفاداری و دانایی و اخلاق خوب " محمد امین" با ایشان ازدواج کردند. چند سال بعد خداوند متعال وظیفه مهم پیامبری رو به "محمد امین" امانت داد و او شد پیامبر دین اسلام و راهنمای همه ی مردم دنیا به خوبی ها. همین طور که تربیت و نگهداری از یک بچه زحمت و پول زیادی لازم دارد ، معرفی دین اسلام به مردم نیز تلاش فراوان و پول زیادی لازم داشت و بانو "خدیجه سلام الله علیها" که حالا همسر پیامبر گرامی اسلام بودند در این راه سختی های زیادی رو تحمل کردن و و تمام ثروت خودشون رو هم که از راه تجارت به دست آورده بودند در این راه مصرف کردند. به نظر من " حضرت خدیجه سلام الله علیها " بهترین و داناترین تاجر همه ی دنیا در تمام زمان ها هستند. مگر چیست؟ آنکه سود بیشتری به دست بیاورد . "خدیجه سلام الله " بسیار ثروتمند بود. میتوانست دنیایش را آباد تر کند از آنچه بود می توانست کاخ های آباد و راحت غلامان قوی و کنیزان زیبا و لباسهای ابریشمی بسیااااار برای خود فراهم کند. اما می دانست که دنیا گذرا و فانی ست. چه بهتر که ثروت جایی خرج شود که ماندگاری بیشتری داشته باشد. تمام ثروتش را داد چه چیز به دست آورد : قلب رسول خدا را قلب جانِ جانان خدا را محبت پیامبر را ⁃ و رضای خدا را ⁃ شد مادر کوثر خدا و کوثر رسول خدا ❤شد مادر مادر امامان و همه آنان که به خدای مهربان ایمان می آورند یعنی "ام المومنین". (ع) @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زیبا رو هم با کودکتان درست کنید مطمئنم براشون جذاب و لذت بخشه @mah_mehr_com
🧩فواید بازی پازل برای کودکان👇 یکی از مهمترین فواید بازی با  🧩تقویت مهارت های شناختی و همچنین افزایش قدرت حل مساله می باشد. در دوره ابتدایی و یا پیش دبستانی، تاثیرشان در بهبود بخشیدن عملکرد مغز، بسیار شگرف است حل پازل🧩 شبکه های عصبی و توانایی های مغز را گسترش می دهد. جورچین ها ارتباط بین بخش های مختلف مغز را تقویت می کنند و در نهایت بعد از چیدن درست نهایی آن، حس شادی، نشاط و اعتمادبنفس در فرد ایجاد می شود. 🔺تمرکز 🔺هماهنگی چشم و دست 🔺خلاقیت کودک 🔺اعتماد به نفس 🔺تقویت دقت 🔺رشد ذهنی و هوشی 🔺سرگرمی و نشاط @mah_mehr_com
Pish Dabestani 26.mp3
1.06M
آهنگ کودکانه در مورد رفتن به دبستان @mah_mehr_com