‹ مَحــٰـاءْ ›
-
دلِ ما را ز چه رانی ز شفا خانۀ خویش ؛
ای که گویند طبیبِ دلِ بیمار تویی ..
میگفت ..
دل تنها نردبانی است که
آدمی را به آسمان می رساند ؛
و تنها وسیله ای است که
خدا را در می یابد ..
آقای امام حسین ؛
توی پاسپورت ما به خطِ خودتون
بنویسید مهمانِ من است :)
او نیازمندِ یک زیارت ضروری بود ..
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
به سویِ آغوشت میدوم ؛
چنان غریبی كه به وطن بازمیگردد ..
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
ما را زِ دنیا همین بس است ..
که دچار به عشقِ حسین شدیم :)
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
نَظرتُك الرَّحيمة هي مأوايَ الأخير
نگاهِ مهربانِ تو ؛ پناهِ آخرِ من ..
مثلِ طفلی که زمین خورده دویدم سویت ..
آمدم گریه کنم ؛ حوصله ام را داری :)؟