📚 من مرتب به بیمارستان تلفن می زدم و حال علی را جویا می شدم .
او هم مدام از اوضاع و احوال شهر می پرسید. نگران بود .
وقتی خبر شهادت سید جعفر موسوی را در درگیری های مرزی به او گفتم ،حس کردم چقدر ناراحت شده است. صدایش به وضوح می لرزید. ولی سعی می کرد ناراحتی اش را به من بروز ندهد.
از آن به بعد نمی خواستم خبرهایی که علی را نگران می کند ، به او بگویم. ولی او همبا دوستانش در خرمشهر در ارتباط بود و از طرفی هرچه به روز های آخر تابستان نزدیک می شدیم ، وضعیت نیروهای ما در مرز بحرانی تر می شد و اتفاقات جدیدی می افتاد که نمیتوانستم از کنارش به سادگی بگذرم و به علی چیزی نگویم.
#مهاد
#برشی_از_یک_کتاب
#دا
#زن_قهرمان
#زن_مسلمان
@mahadnews