هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فصل اول صفحه سوم
#خاطرات_رزمندهٔ_جانباز
حجت الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
برگرفته از کتاب نماز ناتمام
...........................
در خانه، اتاق کوچکی داشتیم که «تنورسوز» نام داشت. مادرم برای طبخ نان و غذا از آن استفاده میکرد. دیوارهایش را تمام، دوده گرفته بود و معلوم نبود دری رو به دشت دارد. از این راه مخفی، از خانه بیرون میزدیم و به مزارع گندم یا خانۀ اقوام پناه میبردیم تا آبها از آسیاب بیفتد. احمد که ناکامی مأموران را در یافتن محل اختفای ما میدانست، عکس کوچک و زیبایی از امام را روبهروی در ورودی، به کمد چسبانده بود تا مأموران را بسوزاند. گرچه فرار فرصت رویارویی را ربوده بود اما همین عکسِ زیبا حامل تمامی پیام ما بود.
حضور مردم برزول در جریان انقلاب و شرکت در تظاهرات، زبانزد مردم منطقه بود و اوصاف آن به قم و تهران رسیده بود. قهوهخانۀ شهسوار نقطۀ شروع راهپیمایی بود. در آنجا بزرگترها جمع میشدند و پس از رصد اخبار انقلاب و ردّوبدل نظرات، به کوچهپسکوچههای برزول میآمدند و ما بههمراه مادرانمان به آنان ملحق میشدیم.
علیرحم سلگی و مسیب فلکی از پایهثابتهای تظاهرات بودند. علیرحم همیشه یک گرز با خود میآورد و مسیب هم شمشیری قدیمی و باشکوه در دست داشت. مردم بهاحترام آنها از این صحنۀ حماسی استفاده کردند و شعاری ساختند که برای همیشه در یاد و خاطر بزرگان ماندگار شد. احسان درویشی برایشان این شعار را چاق میکرد و آنها بلند جواب میدادند: «به گرزکَه علیرحم، به شمشیر مسیب، شاه تو را میکشیم!» بعدها اهالی برزول این شعار را در نهاوند سرمیدادند و جمعیت چندهزار نفری نهاوند، یکصدا این شعار را تکرار میکردند؛ بدون آنکه بدانند علیرحم و مسیب چه کسانی هستند و ماجرای گرز و شمشیر آنان چیست!
مبارزه با شاه و انقلابیگری درسی از جانب برادرانم بود که با شیطنتهای دوران کودکیام پاس میشد. آنها الگوی من بودند و حرفهای انقلابیشان در جانم بذر امید میپاشید. بهدنبال راهی برای سر برآوردن بین سرها، خاک سرد اطرافم را کنار میزدم و چشم به فعالیتهایی گرمابخش داشتم. در مدرسه، وقتی همه دست میزدند و شعار «جاوید شاه» سرمیدادند، من و دوستانم به لری میگفتیم: «جو بید شاه، جو بید شاه!»
عدهای از معلمها خنده بر لبشان سبز میشد، اما بعضی دیگر با عتاب و خطاب میگفتند: «چی گفتی؟!» ظاهر معصومانهای به خود میگرفتم و میگفتم: «آقا همون که بقیه میگن. چه کنم؟ لهجهمون همینه دیگه!» و با این استدلال از دست آنها خلاص میشدم.
یک شب کلاس قرآن داشتیم. با رحمت موسیوند، نیکزاد معافی، علیکوثر معافی و علی سلگی قرآنهایمان را در دست گرفتیم و عازم مسجد شدیم. زمان شاه، خانوادهای در روستا بود که به شاهدوستی شهره بودند. هنگامی که به آن خانه رسیدیم به رفقا گفتم: «شعار بدیم؟»
گفتند: «چی بگیم؟»
گفتم: «اینکه میگم!»
من در کودکی بااینکه التهاب لوزه داشتم و صدایم درنمیآمد، اما در آن لحظه طوری فریاد زدم که سکوت شبانۀ روستا مثل ظرف چینی شکسته شد و خودم متعجب ماندم! با صدای بلند گفتم: «ما این رژیم کثیف پهلوی را نمیخواهیم.»
بقیه هم با تأیید، پشتسرهم گفتند: «صحیح است! صحیح است!»
نمیدانم سروکلۀ ماشین ژاندارمری از کجا پیدا شد. ژاندارمی مثل اجل معلق از ماشین پایین پرید و غریو کشید: «ایست، ایست!» ما هم با شنیدن فرمان او تا توان در بدن داشتیم، دویدیم.
علیکوثر کفشهای پارهای داشت. همین باعث شد از ما عقب بماند و کتک مفصلی از ژاندارمها بخورد. ما به مسجد پناه بردیم و از آنجا صدای جیغ و فریادش را میشنیدیم، بیآنکه کاری از دستمان بربیاید. وقتی از دست سربازها رهایی پیدا کرد و به مسجد رسید، سیاه و کبود بود. پوست دستش بلند شده بود و حتی به قرآن در دستش جسارت کرده بودند. آن شب علیکوثر کتک مرا خورد و من قسر دررفتم؛ اما همینکه زنده ماند، جای شکر داشت.
در کلاسهای قرآن، جریان عبادت پیامبر(ص) در غار حرا یا به کوه طور رفتن حضرت موسی و عباداتی نظیر آن را شنیده بودیم و با کنار هم گذاشتن آنها به این تلقی رسیده بودیم که برای عبادت باید به صحرا رفت و بیرون از روستا به خدا رسید. به همین منظور، هر روز ظهر، برای نماز به بیشهزار میرفتیم. برای این کار، یک جمع هشتنفره داشتیم که متشکل از رحمت موسیوند، علیکوثر معافی، نیکزاد معافی، احسان درویشی، علیمراد موسیوند و برادران سنایی بود. آنقدر از روستا دور میشدیم که جز صدای کلاغها، هیچ صدایی نمیآمد. هر بار یکی جلو میایستاد و نمازجماعت با حالوهوایی عرفانی برگزار میشد. اتفاقاً آنجا گرگ داشت و آدم با کوچکترین صدایی از پشتسر، زهرهترک میشد اما خودمان را دلداری میدادیم و میگفتیم خدا هست و اتفاقی نمیافتد.
ادامه دارد.
#هفته_دفاع_مقدس
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114
شبنامه 1339 - @mrtahlilgar.mp3
11.1M
🚨#خبر
لیست تهدیدات اسراییل تغییر کرد؛ آمریکا و ایران و فلسطین/ گزارش مهم مرکز مطالعاتی رژیم
شبنامه / مراکز مطالعاتی رژیم صهیونیستی تهدیدات سالانه رژیم را به روز کردند / آمریکا هم به لیست تهدیدات رژیم صهیونیستی اضافه شد / توجه آمریکا دارد از ما به اوکراین و زورآزمایی با چین جلب میشود / این شش رخداد نشانه ی افول ماست و باید آن را بپذیریم / توان هسته ای ایران به اوج تهدید رسیده است / #آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
زیرنویس شبکه خبر: خرم آباد لرستان لرزید؛ #خبر_فوری @mahale114
تکمیلی
ایسنا به نقل از مدیرکل مدیریت بحران استان لرستان: موضوع لرزش زمین در حال بررسی است اما تاکنون موضوع زلزله محرز نشده است. احتمال وقوع انفجار دور از انتظار نیست
#خبر_فوری
@mahale114
آقای شهیدم مولا #امام_باقر علیهالسلام میفرمایند:
✍️ ثَلاثةٌ مِنْ أفْضَلِ الاَعْمالِ: شِبْعـَةُ جُوْعـَةِ المُسْلِمِ وَ تَنْفيسُ كُرْبَتِهِ وَ تَكْسُو عَوْرَتَهُ؛
💠 سه چيز از برترين اعمال است: سيركردن گرسنگى مسلمان، زدودن غم مسلمان، پوشاندن زشتى و عيب او.
📚مصادقة الأخوان، ص۴۴
#حدیث_روز
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍ راههای زندگی انسان
🔻انسان سه راه دارد:
1⃣ راه اول از اندیشه میگذرد؛
این والاترین راه است.
2⃣ راه دوم از تقلید میگذرد؛
این آسانترین راه است.
3⃣ و راه سوم از تجربه میگذرد؛
این تلخترین راه است.
@mahale114
سرفصل های #مقام_محمود۱۰
۱• لزوم شناخت ظهورات یک مقام برای کسب آن
۲• تجلی ظهورات یک مقام = تثبیت مقام
۳• چند راهکار مهم خودمراقبتی از حجابها و حملههای مقدس شیطان در مسیر کسب مقام محمود
استادمحمدشجاعی
@mahale114
4_5915739077059022492.mp3
14.04M
#مقام_محمود ۱۰
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#رهبری | #استاد_شجاعی
※ مسیر فهم مقام محمود تا کسب مقام محمود، از درون زندگی ما می گذرد!
و زندگی پر از فراز و نشیب و خطراتی است که می تواند انسان را از مسیر دور کند.
✘ چه کنیم که خطرات این مسیر، ما را از هدفمان باز ندارد و بسرعت به مقصد برسیم؟
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ عبدالحمید : پیامبر روی خاک و حصیر مینشست...
مولوی بیعمل به چه ماند!؟
به زنبور بی عسل... که فقط وز وز میکند!
#نفوذ
#مولوی_عبدالحمید
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظه دستگیری «ابوبخاری» سرکرده خطرناک داعشی در کرکوک عراق
#منافق
#گونی_سه_خط
#سربازان_گمنام
#گونی_قاره_پیما
@mahale114
نفس بکش4؛ بایستیم بسازیم.mp3
12.08M
📼 مجموعه صوتی نفس بکش
⚜️ قسمت چهارم: بایستیم بسازیم
📻 بایستیم بسازیم:
"صدام حسین دستش را دراز کرده برای اینکه با ما مصالحه کند. ما با او مصالحه نداریم. یک آدمی است که کافر است، یک آدمی است که فاسد است، مفسد است و مفسد را ما نمیتوانیم با او مصالحه کنیم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهیم کرد و انشاءالله تعالی، پیروز خواهیم شد."
🔹 ادامه دارد...
♦️ همراه ما باشید
🎙مطرآوا؛ محتوای شنیداری مطرا
🇮🇷|مطرا برای تحقق راهیان نور گام دوم انقلاب اسلامی به میدان آمده است.|🇮🇷
#نفس_بکش
#جهاد_تبیین
#جنگ_ترکیبی
#جنگ_تحمیلی
#جنگ_روایت_ها
#گذشته_آینده_ساز #آینده_از_آن_ماست
#گام_دوم_انقلاب_اسلامی
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جلسه محرمانۀ گروهکهای برانداز خارج از کشور، تحت رصد اطلاعاتی ایران
#ایران_قوی
#گونی_سه_خط
#گونی_قاره_پیما
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمانده نیروی زمینی ارتش: دشمن حماقتی کند طومارش را در کسری از ثانیه درهم میپیچیم
🔹دشمنان ما اگر از مسیر هوایی علیه ایران اقدام کنند، بهطور قطع جایی برای نشستن روی زمین نخواهند داشت و اگر از زمین هم اقدام کنند، طومارشان را در کسری از ثانیه درهم خواهیم پیچید به فضل الهی...
#ارتش_مقتدر
#خانه_عنکبوت
#نابودی_اسرائیل_نزدیک_است
#ارتش_و_سپاه_سربازان_امام_زمان
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دختر بسیجی🌺 خلبان 🌺 ماشاالله🤲🌺
💫ظهور نزدیک است 💫
🌱بصیرت افزایی کنیم
#گام_دوم_انقلاب_اسلامی
#خودتحقیرنباشیم
#گام_دوم_انقلاب
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنگوی وزارت دفاع: موشک حاجقاسم موشک اسرائیلزن است
♨️سردار طلایینیک سخنگوی وزارت دفاع در یادواره شهدای شهرستان کبودرآهنگ در همدان: در سامانه موشک باور ۳۷۳ انواع تجهیزات به کار رفته است؛ رهگیری، راداری، شناسایی و درگیری. امروز موشکهایی در اختیار داریم که اسم آنها را موشکهای اسرائیلزن گذاشتهایم و نقطه هدف آنان در وهله اول سرزمینهای اشغالی است.
سیستم تسلیحاتی ما متناسب با تهدیدهاست. این سامانه به دست نیروهای بومی ساخته شده و با نام حاج قاسم سلیمانی نامگذاری شده، موشک اسرائیلزن است.
#ایران_قوی
#خانه_عنکبوت
#نابودی_اسرائیل_نزدیک_است
#ارتش_و_سپاه_سربازان_امام_زمان
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کوتاه_اما_مفید
حق محبت #امام_زمان(عجلاللهفرجه الشریف)چیست⁉️
🔰استادماندگاری
#امام_زمانم
@mahale114
4_5807898585764731410.mp3
33.38M
🔊#سخنرانی : استاد رائفی_پور
موضوع:
📑 «ریشههای فرهنگ و تمدن ایرانی»
✅ لینک فایل تصویری
http://aparat.com/v/03kVO
🗓 ۱۴۰۲/۶/۲۴ - مشهد
#من_ایرانیم
#یک_نکته_از_هزاران
@mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فصل اول صفحه چهارم
#خاطرات_رزمندهٔ_جانباز
حجت الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
برگرفته از کتاب نمازناتمام
..........
وقتی برادرانم را میدیدم که چطور کار انقلابی میکنند و همیشه درصحنه هستند،دوست داشتم من هم مانند آنان برای تظاهرات به نهاوند بروم و همپای بزرگترها گام بردارم. چیزی که آنها نمیپذیرفتند و به آینده یا به وقتی بزرگتر شدم ارجاع میدادند.
در همان بحبوحه، تورم لوزۀ من هم دردسری شده بود و نفس کشیدن را برایم سخت کرده بود. هر بار شکلات میخوردم بدتر میشد و حالت خفگی به من دست میداد. اطرافیان که از حالم باخبر بودند، همیشه شکلاتها را از دسترس من دور میکردند. یک بار یواشکی اینطرف و آنطرف را پاییدم و شکلاتی در دهان گذاشتم. هنوز شیرینیاش پایین نرفته بود که فهمیدم گلویم دارد متورم میشود. خودم با ترس و شرم پیش مادر رفتم و گفتم: «دا، شکلات خوردم!»
مادر هول شد و گفت: «سریع به عمهت بگو بیاد.»
عمهام داروهای محلی درست میکرد و برای این درد هم جوشاندهای داشت.
بهسرعت بهسمت خانۀ عمه دویدم و او را خبردار کردم، اما در مسیر بازگشت، همینکه به در خانه رسیدم، نفسم گرفت. افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم...وقتی بههوش آمدم دیدم همه دوروبرم جمع شدهاند و گریه میکنند. وقتی فهمیدند زندهام، مرا بلند کردند و به نهاوند بردند. با دوادرمانی که آنجا کردند کمی حالم بهتر شد.
احمد گفت: «اینطور که نمیشه؛ حسین با هر شکلات میمیره و زنده میشه. شنیدهام در بروجرد لوزه رو عمل میکنن، میبرمش بروجرد.»
برای عمل، راهی بروجرد شدیم. این عمل به عملهای امروزی هیچ شباهتی نداشت. دکتردر همان مطب خودش شش-هفت مریض را که تقریباً همسن بودیم،بهترتیب نشاند. به هرکدام تشتی مسی داد و گفت: سرتان را توی تشت بگیرید تا خونی روی زمین نریزد. بعد هم بدون بیهوشی، بدون بیحسی، قیچی سهشاخ مخصوصش را در حلق نفر اول فرو برد و لوزه را کند. بچه جیغی زد و شروع کرد گریه کردن.دکتر هم نه گذاشت، نه برداشت و با یک سیلی او را ساکت کرد.حساب کار دست همه آمده بود.دراین فضای وحشتناک،احمد به من گفت: «حسین،اگه ساواک تو رو بگیره چه میکنی؟»
«معلومه.مقاومت میکنم.»
«الان هم فرض کن ساواک تو رو گرفته؛ یهوقت کم نیاری!»
با خود گفتم اکنون بهترین فرصت است تا خود را به احمد اثبات کنم و نشان بدهم بزرگ شدهام. گفتم: «خیالت راحت!»
دقایقی بعد، نوبت من شد و آن قیچی سهشاخ در گلویم فرورفت. ارمغانش درد و سوزش بسیاری بود که در عمق جانم پخش شد، اما تمام توانم را جمع کردم و خم به ابرو نیاوردم. در تحمل این درد، حتی چشمانم نم برنداشت.
مزد این مقاومت، همراهی با احمد در تظاهرات نهاوند بود. برای اولین بار تظاهرات میدیدم و با دیدن آنهمه جمعیت، دهانم از تعجب باز مانده بود. آیتالله حیدری در صف اول بود و پشتسر او، خیابانی پر از مردم. ابتدا از جمعیت ترسیدم و میخواستم فرار کنم، ولی فهمیدم آنچه از آن باید ترسید، گارد شاهنشاهی است.
چیزی نگذشت که درگیریها در میدان ابوذر شروع شد و گاردیها با اسلحه و باتوم به جان ملت افتادند. میزدند و به بزرگ و کوچک رحم نمیکردند. وقتی در میدان اصلی شهر، کار به قلعوقمع انقلابیون کشیده شد و صدای تیراندازی آمد، بقیه در کوچهپسکوچهها متواری شدند و جمعیت متفرق شد. ما نیز به محلۀ پاقلعۀ نهاوند رفتیم. آنجا مردمانی مستضعف، اما بسیار انقلابی و لوطیمسلک داشت که به دیگر انقلابیون پناه میدادند. طبق آماری که بعدها منتشر شد طی آن روز، سیصد نفر زخمی و تعدادی شهید شده بودند.
آتش عشق مردم به انقلاب، تمامی نداشت و هرکه کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. یونس سلگی ازجمله جوانان صاحب فکر و اندیشه بود که با سن کم خود، سنگ بنای تأسیس انجمن اسلامی برزول را گذاشت و همۀ بچهها را تحت لوای آن جمع کرد. او اهل مطالعه بود و همیشه برایمان حرفهای نو داشت. با کلاسهای جذاب، اردوها و تفریحات سالم، محیطی دوستداشتنی ساخته بود که تاب جدایی از آن را نداشتیم. خیلی زود به انجمن وابسته شدیم و هرکس گوشهای از کار را دست گرفت و برنامهها گسترش پیدا کرد تا جایی که انجمن نهفقط در برزول، بلکه در تمام فعالیتهای فرهنگی و عمران و آبادانی منطقۀ نهاوند، دستی بر آتش داشت.
همهچیز از گروه سرود امامزمان(عج) شروع شد. این گروه هم در روستای خودمان و هم در روستاهای اطراف، طرفدار پیدا کرده بود و همین پای انجمن را به روستاهای دیگر باز کرد. به هر بهانهای از ما دعوت میشد و ما هم نه با گروه سرود که با تمام بچههای انجمن میهمان آنان میشدیم. در همین رفتوآمدها با علی احمدوند و رضا احمدوند از روستای زرامین آشنا شدم و باب آشناییمان از همینجا بازشد. آشناییای که بعدها تا جادۀ فاو-امالقصر ادامه پیدا کرد.
علی مصباح مسئول گروه تئاتربرزول بود.
ادامه دارد
#هفته_دفاع_مقدس
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114
شبنامه 1340 - @mrtahlilgar.mp3
10.49M
🚨#خبر
بمب خبری ایران؛ 70 هزار سند از جمله اسناد بیماری روانی نتانیاهو دست ایران افتاد
شبنامه / روزنامه ایران اعلام کرد: هفتاد هزار برگ سند فوق محرمانه قضایی در رژیم صهیونیستی به ایران منتقل شده است / سند مربوط به بیماری روانی نتانیاهو که توسط حزب لاپید تهیه شده هم بین اسناد است / قوه قضائیه رژیم گفته بود: اینها چون علیه امنیت ملی است، فعلا مسکوت میگذاریم / #آقای_تحلیلگر
@mahale114
آقای شهیدم مولا#امام_كاظم عليه السلام میفرمایند:
💠 لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا
❇️ اگر به تعداد اهل بدر [مؤمن كامل] در ميان شما بود، قائم ما قيام مىكرد.
📚 مشكاة الأنوار، ص۱۲۸
#حدیث_روز
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍ انسانها را در زیستن بشناس
🔹شخصی تعریف میکرد که توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه مردی که با تلفن صحبت میکرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد.
🔸بعد از تمامشدن تلفن، رو به گارسون گفت:
همه کسانی که در رستورانن، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه. بعد از ۱۸ سال دارم بابا میشم.
🔹چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچۀ سهچهارسالهای رو گرفته بود که بهش بابا میگفت.
🔸پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم.
🔹مرد با شرمندگی زیاد گفت:
اون روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند. پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش میشد امروز باقالیپلو با ماهیچه میخوردیم. شوهرش با شرمندگی ازش عذرخواهی کرد و خواست بهخاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند.
🔸من هم با اون تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش رو فراهم کنه.
💢انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتن؛ در گفتار همه آراستهاند.
@mahale114
سرفصلهای #مقام_محمود۱۱
۱• تفاوت کسانی که تمناهای انسانی و بلند دارند، با صاحبان تمناهای کوچک.
۲• مرتبه فعال شدن تمناهای بلند مثل مقام محمود در یک انسان.
استادمحمدشجاعی
@mahale114
مقام محمود 11.mp3
11.88M
#مقام_محمود ۱۱
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
من زیارت عاشورا میخونمـــا /
ولی فقـــط میخونم!
اون دعاهاو تمناهایی که در زیارت عاشوراست، تمنا و خواهش درونی من نیست.
✘ وقتی میخونم حس میکنم از جانم بیرون نمیاد، چرا ؟
@mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
صفحه پنچم
#خاطرات_رزمندهٔ_جانباز
حجت الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
...........................
همان زمانِ شاه، یک نمایش تدارک دیده بود که داستان کشاورزی فقیر را بازگو میکرد. کشاورز بقچۀ نانخشکی داشت که به چوب بسته بود و همانطور که چوب را بر شانه تکیه داده بود به اینطرف و آنطرف میرفت و قصهگویی میکرد. در همین حین، با دیدن هندوانهای، گمشدهاش را پیدا میکرد و از شدت گرسنگی، هندوانه را با طنز مضحکی میخورد. آخرسر هم خان میآمد و همین هندوانه را از او میگرفت و آیۀ (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ...) خوانده میشد.
من آن موقع فقط طنزش را میدیدم، اما نمایشنامۀ حسابشدهای داشت و بهصورت سربسته مردم را به اتحاد علیه ظلم دعوت میکرد. بعد از نمایش، به ژاندارمری گزارش داده بودند و عذر متولیان مراسم را خواسته بودند. اما علی مصباح بهخاطر سن کمش از دست آنها قسر دررفت.
انجمن اسلامی در شکلگیری شخصیت ما سهم بسزایی داشت. همنشینی با دوستان خوبی که بسیاری از آنان بعدها در زمرۀ شهدا قرار گرفتند، توفیق ایام نوجوانی بود. با پیروزی انقلاب، فعالیتهای انجمن اسلامی اوج گرفت و انجمن بهطور علنی در منطقه برنامه برگزار میکرد. ما هیچگاه بیکار نبودیم. برگزاری دعای ندبه و کمیل در دیگر روستاها، برپایی کتابخانه، پخش فیلم با دستگاه اختصاصی خودمان، لبیک به فرمان جهاد سازندگی امام و تلاش برای احداث راه و جوی آب و مرمت خانههای اهالی روستا، همه از کارهای انجمن بود.
حاجمحمد طالبیان وقتی از انجمن و جوانان باانگیزۀ آن مطلع شد، ما را بهشاگردی پذیرفت. او یک معلم نمونه بود. بااینکه سابقۀ درخشانی در مبارزات قبل از انقلاب داشت و بهعنوان یکی از رهبران گروه انقلابی ابوذر، زندانی و همسلول شدن با مقام معظم رهبری را تجربه کرده بودو پس از پیروزی انقلاب، علاوهبر تدریس در مدارس نهاوند، ریاست حزب جمهوری اسلامی نهاوند و سپس شهرداری نهاوند را عهدهدار بود؛ اما برای جمع ما بهطور ویژه وقت میگذاشت و هر جمعه از نهاوند به برزول میآمد تا برنامۀ کوهنوردی جذاب و پرمحتوا را یکتنه اجرا کند.
هر هفته، پس از جمع شدن بچهها، از برزول، پیاده بهسمت «زرامین» میرفتیم و پس از همراه شدن رضا و علی احمدوند و دیگر بچههای فعال این روستا، به کوهِ «گرو» صعود میکردیم. روی قله، حاجمحمد برایمان نهجالبلاغه و قرآن میخواند و با سخنانی زیبا آن را شرح و تفسیر میکرد. از همان جمع، شهدای بسیاری پرورش یافتند که میتوان به یونس سلگی، بهمن احمدوند، مطلب قیصری، محمود شیراوند، مبارک رضایی، حمزه گودرزی، رضا احمدوند و خیرالله رضایی اشاره کرد.
ادامه دارد.
#هفته_دفاع_مقدس
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114