eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
413 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
98 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
محله شهیدمحلاتی
فصل هفتمم : صفحه سیزدهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هفتمم : صفحه چهاردهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... احمد برای عیادت مجروحان برزولی به عقب رفته بود و توفیق دیدنش را از دست دادم. بعد از مهیا شدن شرایط، ما را مرحله‌به‌مرحله عقب بردند و درنهایت، به هتل پرشین رسیدیم. آنجا تازه درد غربت و تنهایی به جانم اثر کرد. هر جا را که نگاه می‌کردم یادآور خاطره‌ای یا حضوری بود. نشستم در چادری که در آن عقد اخوت خود را با حضور اردشیر تجدید کرده بودیم. مثل یک بیابان برهوت، از رونق و آبادی خالی بود. نبودن حسین، رضا و اردشیر برایم گران تمام شد. رمق حرف زدن نداشتم. فقط می‌نگریستم و می‌گریستم. از آنجا تا برزول شاید پنجاه کلمه حرف نزدم. وقتی به خانه رسیدم، پیکر حسین تشییع شده بود و جز مزار او پناهی نداشتم. در همۀ مراسمات ختم او شرکت کردم و به زیارت پدر و مادرش رفتم. آن‌ها روحیۀ عجیبی داشتند و به‌جای اینکه ما آن‌ها را آرام کنیم، آن‌ها ما را تسلّا می‌دادند. در برابر این دل دریایی آنان حرفی نداشتیم جز اینکه وعده دهیم راه فرزند شهیدشان را بی‌رهرو نگذاریم. رضا ازدواج کرده بود، اما حسین حنابندانی جز با خضاب خون نداشت. هر دو حالت برایمان غم‌انگیز بود. از طرفی، غم داماد نشدن حسین را می‌خوردیم و از طرف دیگر، غم خانوادۀ رضا آتشمان می‌زد. آن‌ها هم‌زمان، دو دامادشان در عملیات والفجر8 شهید شده بود و بعدها داماد دیگرشان فخرالدین در کربلای5 به این توفیق نایل شد. شاید بتوان گفت آن‌ها بهترین باجناق‌های دنیا بودند و با شهادتشان این را اثبات کردند. پس از عملیات، فرصتی برای بازگشت به قم نبود. عید سال 1365 از راه رسید و تعطیلات را در برزول ماندم. باتوجه‌به آمار بالای شهدا و مجروحان، کسی آن سال را عید نگرفت. دیدوبازدید‌هایمان عیادت بود و به‌جای سالی خوش، صبر برای بازماندگان و عافیت را برای مجروحان آرزو می‌کردیم. یکی از آن مجروحانی که او را عیادت کردیم حاج‌اسکندر بود. چون از اقوام بود، تمام خانواده جمع شدیم و باهم در بیمارستان طالقانی به دیدارش رفتیم. شکم حاج‌اسکندر عفونت کرده بود و برای ضدعفونی، آن را بخیه‌نکرده، باز گذاشته بودند. اگر پارچه را کنار می‌زدند تمام دل و روده‌اش دیده می‌شد. برادر حاج‌اسکندر که وضعیت را می‌دانست، اصرار داشت شب همه بروند و فقط خودش بماند، اما مادرم قبول نکرد و برای مراقبت از او ماند. وقتی پرستاران برای ضدعفونی آمدند و پارچه را کنار زدند، مادر با دیدن این صحنه، بیهوش شد و روی زمین افتاد. با این اتفاق، او را به خانه فرستادیم و خودمان در بیمارستان پیش حاجی ماندیم تا فردا که دوباره خانواده برای عیادت بیایند. فردا وقتی خانواده در اتاق جمع شدند، در بین گفتگوها و در گرماگرم نقل خاطره‌ها، اتفاقی برایم افتاد که برای اولین بار آن را تجربه می‌کردم. ضربان قلبم بالا رفت و خون توی صورتم دوید. این احساس رنگ‌وبوی جدیدی داشت و دل و دیده را درگیر خود کرد. همۀ این دگرگونی حالات از وقتی شروع شد که نگاهم به دختر حاج‌اسکندر افتاد. بااینکه او را بارها دیده بودم و حتی در مسجد از شاگردانم بود، اما این بار احساسم نسبت به او متفاوت بود. نگاهم را دزدیدم، دم برنیاوردم و دلدادگی‌ام را مثل گنجی سرّی در خودم دفن کردم. عملیات والفجر8 هنوز ادامه داشت و در فروردین‌ماه برای اعزام مجدد درخواست نیرو کردند. من که با شهادت برادرانم طاقت ماندن نداشتم، سریع اعلام آمادگی کردم و اسم نوشتم. بین برادرانی که با آن‌ها عقد اخوت بسته بودم، این بار شیخ حسن معظمی گودرزی هم‌سفر ما شد. او قم بود و با تعطیلات عید به نهاوند برگشته بود. وقتی مطلع شدم نهاوند است، برای دیدوبازدید به خانه‌شان رفتم. حسن برایم مثل برادر عزیز بود. در طول این چهار سالی که از عملیات مسلم تا والفجر8 گذشت، حسن هم روی درسش همت گذاشته بود و هم ازدواج کرده بود. دخترش فاطمه تازه دنیا آمده بود. عشق و علاقۀ ویژه‌اش به حضرت‌زهرا(س) را می‌دانستم. خیلی خوشحال بود از اینکه دختری به نام فاطمه در خانه دارد. وقتی فهمید برای عملیات عازم منطقه‌ام، قید برگشت به قم را زد. با دختر چهل‌روزه‌اش وداع کرد و همراهمان شد. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فتنه در حال فروکش است و زمزمه های رفع فیلتر در حال زیاد شدن! بعضی از نمایندگان مجلس انقلابی که وقتی پای تصویب شفافیت آرا پیش می آید سرش را زیر برف فرو می کند، اکنون به همراه رئیسش دوره افتاده اند و مصاحبه میکنند برای رفع فیلتر اینستاگرام و واتساپ و... هرچند اپ‌های صهیونیستی هیچگاه برای اینها فیلتر نبوده و همیشه در این فضا فعال بوده و تحت تاثیر همین فضا هم تصمیمات مماشاتی می گیرند و وادادگی را دنبال می کنند! صحبتهای فوق مربوط به سخنرانی رهبر گرانقدر انقلاب در نوروز سال گذشته است و دستوراتی که در مورد ولنگار و لزوم ساماندهی به آن و بازی نکردن در زمین دشمن دادند رییس جمهور ولایی و انقلابی و رئیس مجلس و نمایندگان مدعی ولایتمداری و انقلابی گری بفرمایند برای این اوامر رهبری در این مدت چه کرده اند!؟ که حالا برعکس خواست رهبری مطالبه رفع فیلتر هم می کنند!! ولایتمداری باید در عمل به دستورات رهبری دیده شود وگرنه قبایی خواهد بود که به تن فرد زار خواهد زد! ضمن اینکه بنده بشما قول میدهم همین که به انتخابات نزدیک شویم نمایندگان ولایتمدار وانقلابی به اهمیت طرح شفافیت پی میبرند تا جاییکه شما هر روز وشب این نمایندگان محترم را در مساجد محل وحتی مجالس ختم و عروسی ها هم خواهید دید! فقط نمیدانم آنها مردم را چه فرض کردند. ✍️سیدنا @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌📛پست هشدار و اخطار، پست ویژه ی امروز .... ◀️اهمیت این پست بالاست ☑️. پس با دقت ببینید و انتشار دهید .... تهیه، تنظیم و تدوین: کاری از گروه رسانه ای چشمان شهدا و تقدیم به روح بلند شهید امنیت شهید رضایی چشمان شهدا وابسته به "دانشگاه ملی جهاد مجازی" تقدیم میکند.... @mahale114
🔴 جهان در چند روزگذشته... 🔹‌ انفجار و آتش سوزی انبار آمونیاک درکریات شیمونه سرزمین های اشغالی 🔹‌ به هلاکت رسیدن استفان ترول افسرسیا دربغداد به هلاکت رسیدن اریک شیونگ افسر اطلاعاتی کانادا دربغداد 🔹‌ آتش سوزی گسترده درنزدیکی نیروگاه اتمی دیمونا 🔹‌ انفجار زیر دریایی هسته ای HMS Victoriousانگلیس 🔹‌ انهدام انبار تسلیحات سعودی در مارب 🔹‌ پرتاب ماهواره بر قائم۱۰۰ که همان اسم رمز موشک قاره پیماست. 🔹‌ اعلام خبر دستیابی به موشک های هایپرسونیک رونمایی از موشک پدافندی صیاد_۴B و ارتقا سامانه پدافندی باور۳۷۳ به برد۳۰۰ کیلومتر 🔹‌ مرگ مشکوک مریم طالقانی عضو شورای مرکز گروهک منافقین 🔹‌ هک وزارت داخلی و تلفن سران سعودی و انتشار هزاران سند محرمانه از دخالت سعودی و صهیونیست ها در اغتشاشات و... 🔹‌ باید زمین بازی را به سرزمین حریف برد و بازدارندگی را احیا کرد.منتظر ضربه اصلی میمانیم بازی را شما شروع می کنید اما ما تمام خواهیم کرد. 🔹موشکباران خانه های شیطان تجزیه طلب گروهک‌ تروریستی کوموله در سلیمانیه عراق توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. 🔹 هدف قرار دادن دفتر شبکه تروریستی اینترنشنال در اربیل عراق با پهپادهای انتحاری توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی @mahale114
202030_230089587.mp3
7.81M
35 مصیبت،فقط از دست دادن یه عزیز، یا مشکلاتِ مادی و...نیست! اینکه نیمه هایِ راه، به چیزی مشغول بشی و راهو گم کنی؛یه مصیبت بزرگه. اونوقت میوه نشده، از دنیا میری. 🎤 @mahale114
امام صادق عليه السلام میفرماید: 💠امين به تو خيانت نكرد ؛ بلكه تو خائن را امين دانسته اى لَم يَخُنكَ الأَمينُ، وإنَّمَا ائتَمَنتَ الخائِنَ بحارالانوار ج 78 ص 335 @mahale114
✍ شاکربودن انسان را مسرور می‌کند 🔹نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش تک‌وتنها نشسته بود. با دلی مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت: 🔸«سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را درآوردند. مدتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. 🔹در همین سال ۶٠ساله شدم و شغل مورد علاقه‌ام از دستم رفت. ۳۰ سال از عمرم را در این مؤسسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. 🔸در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. 🔹در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. 🔸ازدست‌رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد.» 🔹و در پایان نوشت: «خدایا، چه سال بدی بود پارسال!» 🔸در این هنگام همسر نویسنده، بدون آنکه او متوجه شود، وارد اتاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. 🔹از پشت‌سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود، خواند. بی‌آنکه واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اتاق را ترک کرد. 🔸اندکی گذشت و دوباره وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. 🔹نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: 🔸«سال گذشته از شر کیسۀ صفرا که سال‌ها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. 🔹سال گذشته در سلامت کامل به سن ۶۰ رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. 🔸در همین سال بود که پدرم، در ۹۵سالگی، بدون آنکه زمین‌گیر شود یا متکی به کسی گردد، بی‌آنکه در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. 🔹در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. 🔸اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی‌آنکه معلول شود، زنده ماند.» 🔹و در پایان نوشته بود: «سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!» 🔸نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم‌کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته، بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیر شد. 🔹در زندگی روزمره باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه شاکربودن است که ما را مسرور می‌سازد. @mahale114
37.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... مهم! حمله موشکی و پهپادی به اقلیم_کردستان از همان شهری که اولین بار بژی از آن بلند شد... شبنامه / صبح امروز حمله پهپادی و موشکی ایران به اقلیم کردستان آغاز شد / برخی این حملات را هشدار ایران به مقامات اقلیم کردستان دانسته‌اند / در این حملات، مراکزی در اقلیم کردستان که ایران قبلا مختصات آنها را به مقامات اقلیم داده بود؛ زیر ضربه رفته است / اخیرا آمریکا و فرانسه همکاری‌های مشترکی را در جهت استفاده از ظرفیت اقلیم کردستان علیه ایران شروع کرده اند... / @mahale114
سخنرانی-حجت-الاسلام-عالی_مقام-والای-حضرت-معصومه-سلام-الله-علیها-1.mp3
10.11M
کوتاه سلام الله علیها ‼️موضوع👇 مقام والای حضرت معصومه سلام الله علیها سلام الله علیها تاثیرگذار @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل هفتمم : صفحه چهاردهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هفتمم : صفحه پانزدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... هم‌زمان به یاد هم‌حجره‌ای‌مان شیخ امین میربک بودم. همو که گفته بود اگر تا نهم عید برگشتم، برگشتم؛ اگر برنگشتم شهید شده‌ام. سراغش را گرفتم تا به دیدارش بروم، اما گفتند هنوز از منطقه برنگشته است. نگران شدم. از سپاه جویای حالش شدم و با دلی مالامال از آه و حسرت، خبر شهادتش را شنیدم. او همان‌طور که از قبل خبر داده بود، دقیقاً دهم فروردین شهید شد. با حسن معظمی، رحمت موسیوند، علی مصباح، علی موسیوند و محمدرضا گودرزی جمع معمم‌ها را به‌راه انداختیم و همراه گردان حضرت‌اباالفضل(ع) مستقیماً به اردوگاه شهید مدنی دزفول رفتیم. مطلب قیصری فرمانده گروهان بود و نام مرا به‌عنوان معاونش داده بود. گفتم: «مطلب، من فرماندهی و معاونت بلد نیستم؛ به‌درد اینجور کارها هم نمی‌خورم. بذار سربازی‌مون رو بکنیم.» مطلب خیلی شوخ بود. تا اشکم را از خنده درنمی‌آورد رها نمی‌کرد: «باشه؛ ما همیشه محافظ روحانیت بودیم. در خدمت شما روحانیت حاضر در جلسه بودیم. حالا یه بار شما می‌خواستی افتخار بدی در خدمت فرماندهی باشی.» «من مخلصت هم هستم، ولی می‌خوام این عملیات رو با گروهان خط‌شکن باشم. اگر عمری بود و زنده موندم بعد از عملیات می‌آم خدمتت.» گروهان خط‌شکن به‌فرماندهی حاج‌حسین کیانی فعالیت می‌کرد و معروف بود به گروهان شهادت؛ یعنی لازمۀ‌ حضور در آن، آمادگیِ صددرصد برای شهادت بود. خود حاج‌حسین هم می‌گفت: «اینجا ما نیروی جان‌برکف می‌خوایم. فقط کسایی که شهامتش رو دارن با ما بیان.» من و دیگر روحانیون به این گروهان رفتیم و در خدمت حاج‌حسین قرار گرفتیم. از روی علاقه‌ای که به حاجی داشتم تا دیروقت پیش او می‌ماندم و حتی شب را در چادر او می‌خوابیدم. حاجی یک ساعت زنگ‌دار مربعی داشت که برای بیداری سحر از آن استفاده می‌کرد. نیمه‌شب بلند می‌شد، بیشتر گریه‌هایش را می‌کرد و حدود یک ساعتی مانده به نماز صبح، مرا صدا می‌زد: «پاشو حسین! وقتشه.» ما خیال می‌کنیم نماز می‌خوانیم. باید می‌بودید و نمازشب‌های حاج‌حسین را می‌دیدید. چه نمازشبی! تمامش را اشک می‌ریخت و غرق و شیدای رازونیاز با خدا می‌شد. می‌دیدم گاهی موش‌های آنجا از سروکولش بالا می‌روند. می‌دیدم در تشهد روی پایش می‌آیند و از دستش رد می‌شوند تا به گردنش برسند، اما او حتی دستش را بلند نمی‌کرد آن‌ها را کنار بزند. اصلاً آدم می‌ماند او حس دارد و متوجه آن‌ها می‌شود؟ به‌نظرم نه. اصلاً عالَمش عالَم دیگری بود. بی‌تاب می‌گفتم: «حاجی، این موش‌هایی رو که روی سروکولت مانور می‌دن پرت کن اون‌طرف. من از اینا چندشم می‌شه. چطور تو تحمل می‌کنی؟» آرام پاسخ می‌داد: «چه اصراری داری من اینا رو کنار بزنم! اینا هم بندگان خدا هستن. از طرف خدا اومدن. چه‌کارشون داری؟» بعد که بلند می‌شد، می‌رفتم جای او نماز می‌خواندم. محراب او برایم مقدس بود و عطر دیگری داشت. اعتقادم بر این بود آنجا به رحمت خدا نزدیک‌تر است و اثر آن عبادات به من هم می‌رسد. به سجده‌گاه او که دست می‌زدم، دستم نمناک می‌شد. آن‌قدر در سجده گریه کرده بود که پتوی کف چادر خیس شده بود. آقامحمود شیراوند، معلم دوران نوجوانی هم برای حضور در این عملیات، در پادگان حاضر بود و بر نمازشب مداومت داشت. هرگاه نمازشب از دستش می‌رفت، آن‌قدر گریه می‌کرد تا خدا دوباره نمازشب را روزی‌اش کند. در پادگان، با تمرینات کافی و دو استقامت و ستون‌کشی‌های بسیار، به آمادگی بدنی خوبی رسیدیم. گروهان مطلب قیصری به خط پدافندی رفت و ما برای حضور در عملیات، سوار کمپرسی‌ها شدیم. وقتی به آبادان و بعد از آن به ابوشانک آمدیم، مطمئن شدیم این عملیات ادامۀ‌ والفجر8 است و قرار است در فاو اجرا شود. پایمان که به فاو رسید خاطرات اعزام قبلی برایمان تداعی شد. فاو همان رنگ‌وبوی سابق را داشت. مدام شیمیایی می‌زدند و کاممان از طعم سیرهای شیمیایی، تند و تلخ می‌شد. باز شیمیایی شدم. شب‌هنگام، در مقرمان در منطقۀ رأس‌البیشه مستقر بودیم که حالم به‌هم خورد. بالا آوردم و به اسهال شدید مبتلا شدم. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید پست ویژه فتنه های آخرالزمان 💢 فضای غبار آلود فتنه ها 🎙 حجت الاسلام علیزاده @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر جمله این کلیپ می تواند من و شما را به فکر فرو ببرد. صحبتهای دقیق ومنطقی در مورد سلبریتی ها.... ♻️ لطفا تا پایان، دقیق و چندین بار ببینید و جملاتش را بنویسید و آن را نشر دهید 📺تابحال ندیدم کسی پشت صحنه زندگی ها و هم حضور خودمان در را به این زیبایی تبیین کند.👌 پخش حداکثری خاصه نوجوانان ودهه نودی ها و هرکه می‌شناسیم @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅مظلومیت تا کجا!!!..... مارا به عنوان مسلمان شیعه میشناسند. ما به پیروی از اهلبیت علیه السلام افتخار میکنیم. اما متأسفانه اهلبیت علیه السلام را خوب و شایسته معرفی نکردیم. جهان به کنار! ما حتی در جامعه خودمان هم کارنکردیم که عاقبت کار چنین میشود تا آخرین مرحله کسی اورا نمیشناست در حالی که ادعا داریم ما اهلبیتی هستیم، کشورما اسلامی وشیعه هست و این خانواده با گوشت و خون ما اجین هستند!...... چقدر کم کار کرده ایم؟... واقعاچقدرکم کارکردیم؟... ✍️سیدنا ✅بسیار زیبا و جذاب معرفی کردند حتما نگاه کنید👌 و به نیت سلامتی فرزندشان آقا صاحب الزمان ارواحنا فدا منتشر کنید. فرهنگسازی حیا @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برخورد دو هواپیما در نمایشگاه هوایی در آمریکا 🔹 تصاویر منتشرشده از نمایشگاه هوایی دالاس در آمریکا، لحظه برخورد یک هواپیمای کوچک به یک فروند بمب‌افکن بی-۱۷ را نشان می‌دهد. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین مصاحبه رسمیِ نخست وزیر آینده ایران😂😂 🔹میگه تو یه سریال نقش پلیس مخفی داشتم تا آخرش پیدام نشد🤣 به نظر میاد درآینده از این خانم بیشترخواهیم شنید.... @mahale114
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انقلاب، شورش یا کودتا؟! 🔹‌ این روزهای در خیابان‌های ایران چه خبر است؟ @mahale114
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این کلیپ هم کار خودشونه! 🔹‌ وقتی حوصله و سواد تحلیل نداری، راه حل ساده برای پاسخ به همه اتفاق ها این میشه! @mahale114
50.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
/ اولین فیلم از اتاق عملیات حمله به اقلیم کردستان / چند نکته درباره ملیت کشته شده ها دقایقی پیش اولین فیلم ها و تصاویر از اقلیم اتاق عملیات حمله به اقلیم کردستان در رسانه ها منتشر شده است. در این عملیات تعدادی از تروریست ها کشته شده اند که ملیت آنها ایرانی بوده است. ایران آدرس دقیق دیگر مراکزی که قرار است هدف بگیرد را رسما اعلام کرده است... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ژنرال بازنشسته اسرائیلی: انبوه مهمات به صورت هفتگی از پایگاه های ارتش به سرقت می‌رود/ چیزی که مردم می‌بینند نوک کوه یخ است 🔹طی روزهای گذشته رسانه‌های رژیم صهیونیستی از سرقت شبانه ۷۰ هزار گلوله و ۷۰ نارنجک تنها از یک پایگاه نظامی اسرائیل خبر داده بودند. در همین‌باره یک ژنرال بازنشسته در گفتگو با شبکه 14 اسرائیل گفته: 🔹این ماجرای مفقودی سلاح از پادگان‌ها نشان از هرج و مرج است. چیزی که مردم می‌بینند نوک کوه یخ است. 🔹فرار از مسئولیت در سطح نظامی و سیاسی وجود دارد. انبوه مهمات به صورت هفتگی از پایگاه های ارتش به سرقت می‌رود. حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار سلاح در طول سال ها جمع آوری شده است، با آنها در خیابان ها می دوند و در همه جا شلیک می‌کنند. @mahale114
4_6034894359046917027.mp3
12.6M
۴۴ 💢 انسان‌های دیندار دو دسته اند؛ ↓ ⚡️ که یکی راه رسیدن به قرب خداوند را سریعتر طی می‌کند و دیگری دیرتر! ※ تفاوت این دو نوع در چیست؟ ※ کدام یک سریعتر به مقصد می‌رسد و چرا؟ 🎤 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل هفتمم : صفحه پانزدهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هفتمم : صفحه شانزدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... حسن زحمتم را کشید و مرا به بیمارستان فاطمةالزهرا فاو برد. بیمارستان نسبتاً مجهزی بود و پر از مجروحان شیمیایی که عوارض مرا داشتند. حسن حال معنوی عجیبی داشت. تا سِرُم تمام شود کنار تختم ایستاد. از فرصت استفاده کرد و زیارت عاشورا را زمزمه‌کنان خواند. زیارت عاشورا را حفظ بود، ولی همیشه یک زیارت عاشورای جیبی داشت که در هر فرصتی آن را درمی‌آورد و از رو می‌خواند. وقتی زیارت عاشورا می‌خواند انگار در و دیوار با او دم می‌گرفت و عالم با او هم‌صدا می‌شد. به‌پهنای صورت اشک می‌ریخت و از اطراف و اطرافیان غافل می‌شد. همان‌طور که گوشم به زمزمۀ زیارت او بود، پرستاری وارد شد و با دیدن حسن، متعجبانه پرسید: «این برادرمون چشه؟ موجی شده؟» لبخندی زدم و گفتم: «باهاش کاری نداشته باش. این موجی خداییه.» نه‌فقط در بیمارستان، بلکه در همه‌جا حال خودش را داشت و حضور دیگران سبب نمی‌شد از اشک و گریه شرم داشته باشد. زیارتش که تمام شد گفتم: «حسن، خجالتی نمی‌شی پیش چشم مردم این‌طور دعا می‌خونی و گریه می‌کنی؟ مردم با دیدن تو نمی‌گن طرف دیوونه شده؟» صریح و محکم گفت: «بذار بگن. مگه من برای اینا دعا می‌خونم؟» ابرو بالا انداختم و گفتم: «خوش به سعادتت! چقدر خوبه آدم این‌طور بی‌ریا باشه.» دکتر اصرار داشت به عقب برگردم و تحت درمان تخصصی قرار بگیرم. اسمم را هم در لیست انتقال نوشت ولی قبول نکردم. گفتم: «همین‌که سرپا بشم برام کافیه. اگر خدا خواست، بعد از عملیات برای مداوا برمی‌گردم.» با رضایت خودمان از بیمارستان بیرون آمدیم و به‌سمت مقر برگشتیم. در راه برگشت، بر آن حال عجیب حسن، حرف‌های عجیب‌وغریب هم اضافه شد. حسن شروع کرد وصیت‌هایش را کردن. از مسائل مالی و اتفاقاتی که بعد از شهادتش باید انجام می‌گرفت گرفته، تا یک سری مسائل خصوصی که رازی بین من و اوست، همه را گفت. گفتم: «حسن، اینا رو به من نگو. یه جوری حرف می‌زنی انگار می‌خوای شهید بشی.» «بله؛ من اولین شهید شما هستم.» «از کجا این‌قدر محکم حرف می‌زنی؟ گروهان ما گروهان شهادته؛ شاید من جلوتر از تو رفتم.» «من تو رو نمی‌دونم، اما از خودم مطمئنم.» «آخه، برادر من!...» حرفم را قطع کرد و گفت: «می‌دونی از کجا می‌گم؟ بذار خوابم رو برات تعریف کنم.» بغضِ در گلو مانده‌اش ترکید و به گریه افتاد. با هق‌هق گریه گفت: «من خواب حضرت زهرا(س) رو دیدم، حضرت خودش دستم رو گرفت و گذاشت توی دست حضرت مهدی. من می‌دونم فرداشب آخر کارمه و شهید می‌شم.» سرش را بوسیدم و با در آغوش گرفتنش آرامش کردم. گفتم: «ان‌شاءالله امام‌زمان به فریادمون برسه. حضرت زهرا به فریادمون برسه.» تا فرداشب کار حسن همین بود. مدام یا قرآن تلاوت می‌کرد یا دعا می‌خواند و در همه حال اشک از چشمانش جاری بود. حتی وقتی ستون برای عملیات حرکت کرد، من خارج از ستون حرکت می‌کردم و ستون را برای حاج‌حسین تنظیم می‌کردم، در آن حال هم حسن را می‌دیدم که در حال اشک ریختن بود. ستون در سکوت شب، به‌سمت محور کارخانه نمک حرکت می‌کرد. حاج‌رضا زرگری، فرمانده گردان و بچه‌های اطلاعات جلو بودند و ما پشت‌سر حاج‌حسین کیانی، قطار شده بودیم. منطقه کم‌کم از حالت خاکی درآمد و به دشت نمکی تبدیل شد. همه‌جا یک‌دست سفید بود و هیچ‌گونه پوشش و استتاری نداشت. زیر نور ماه و منورِ گاه‌به‌گاه دشمن، این شرایط سخت‌تر هم می‌شد. در این نمکزار، هر جنبنده‌ای از دور دیدنی بود. حاج‌حسین اما حرفش یک چیز بود: «به نیروها بگید وجعلنا بخونن.» حدود هفتصد متر تا دشمن فاصله داشتیم. تندتند «وجعلنا» می‌خواندم و در دلم خداخدا می‌کردم. نیروهای لشکر عاشورا، در محور خود به پنجاه‌متری دشمن رسیده بودند و منتظر بودند تا در صورت سالم رسیدن ما، عملیات از جناحین آغاز شود. هرچقدر به دشمن نزدیک‌تر می‌شدیم، بیشتر هول‌وولا به دلمان می‌افتاد. از یک جایی به‌بعد، در تیررس تیراندازی کور بعثی‌ها قرار گرفتیم. کار همیشگی‌شان بود. یک تیربار بی‌هدف روی نمکزار کار می‌کرد تا کسی فکر جلو آمدن به سرش نزند. در این تیراندازی‌ها تعدادی از بچه‌های ما مجروح شدند، اما می‌دانستیم آتش کور است و هنوز دیده نشده‌ایم. مجروحان را به‌ناچار در بین راه گذاشتیم و به‌سمت خاکریز دشمن رفتیم. @mahale114
🔴سفر سردار قاآنی به بغداد برای دیدار با رئیس‌جمهور و نخست وزیر عراق 🔹 یک منبع آگاه عراقی امروزسه شنبه به شفق نیوز عراق اعلام کرد که سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران ایران در دیداری اعلام نشده وارد بغداد شده است و با مقامات عراقی از جمله عبداللطیف جمال رشید رئیس جمهور و محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق دیدار کرده است. @mahale114