eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
401 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
103 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ خیلی راحت به دیگران نمره‌های پایین و منفی ندیم پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشی‌اش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشی‌اش ۱۰ شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم، و به‌جای چشم دوم، دایره‌ای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایره‌ای قرمز کشیده بود و نوشته بود: پسرم! دقت کن! فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید: می‌تونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟ مدیر هم با لبخند گفت: بله، لطفا منتظر باشید. معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد، خشکش زد. مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدایی لرزان گفت: ببخشید، من نمی‌دونستم، شرمنده‌ام. مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد، با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: معلممون امروز نمره‌ام رو ۲۰ کرد. زیرش هم نوشته: «گلم، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم.» @mahale114
شبنامه 1058.mp3
12.04M
نقطه آغاز ورود ایران به مرحله سوریه سازی که دارند برای محقق کردنش تلاش می‌کنند. شبنامه / در روزهای گذشته عده‌ای هشتگ اعدام نکنید را در فضای مجازی داغ کرده‌اند/ روزنامه‌های جریان غربگرا هم به شدت کوشیده‌اند تا برای کسانی که جنایت کرده‌اند اعتبار ساخته و ضمن گدایی مظلومیت برای آنها، از آنها قهرمان هم بسازند / اما این ماجرا قرار است به کجا ختم شود و شواهد کدام حقیقت را پیش روی ما قرار می‌دهد؟ / این گزارشی ست که هر ایرانی باید بخواند .../ @mahale114
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 تا تحقق حکومت بقیه الله علیه‌السلام ایستاده‌ایم 🎙 گوشه‌ای از سخنرانی حجت‌الاسلام حاج احمد پناهیان در مراسم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به خواص و مسئولین @mahale114
من پای تو هستم.mp3
19.09M
کربلایی حسین طاهری 🎧 صوت ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ مداحی: زمینه @mahale114
4_5812417922152270968.mp3
13.93M
🔊 صوتی | شور              📝 تو حقیقتی لولاکی، من ولی کمتر از خاکم 👤 حاج‌مهدی رسولی       ◼️◼️◼️◼️◼️◼️                         @mahale114
دوره‌ۍ آمـوزش مجـازۍ 📱 امــر به معــروف و نهــی از منڪـر با تدریس استاد توانمند کشوری 🌟 🌟 📆 طول دوره مقدماتی: ۲۵ روز 🕘 ❗️فـــقــط روزی ۱۵ دقیقه❗️😳 🔔شروع دوره : ۱۵ ام آذر مـــاه ثبت نام با ارسال ڪلمه‌«واجب»به👇🏼 @vajeb123 @vajeb123 @vajeb123 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خون جوانان وطن ویزا دمیده! ویزای آمریکایی «علی کریمی» صادر شد. او مزد به‌کشتن‌دادن جوانان ساده‌اندیش و مدافعان ازجان‌گذشته‌ وطن را گرفت. @mahale114
📌 استوری اینستاگرام «پویا بیاتی» ✍ اگه به وضوح می‌بینید بعضی‌ها توی صف وطن‌فروشی زنبیل گذاشتند تعجب نکنید بوی ویزا میاد... @mahale114
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌پاسخ و هشدار امام جمعه پارس آباد مغان در شمالی‌ترین شهرستان و نقطه‌ی صفر مرزی به گستاخی‌های شبکه‌های جمهوری آذربایجان و الهام علیف 🔸آقای الهام علیف و نمایندگان مجلس، شما در حد قواره دو سه استان ما هم نیستید حالا ادعای مملکت‌داری هم می‌کنید؟ ✅ بیانات حجة الاسلام والمسلمین باقری بنابی در خطبه‌های نماز جمعه پارس آباد ۱۴۰۱/۹/۱۸ @mahale114
37.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباحث مهدوی 👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی 👈 رائفی پور جلسه دوم2⃣ قسمت اول1⃣ ( ادامه دارد...) ✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد. 👈 حداکثری لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺 ‏ @mahale114
50.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش تصویری فعالیتهای رزمایش سفیران مهر بمنظور ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در سطح استان قم تیم های تذکر لسانی حاضر در رزمایش : ۵۰۰ نفر در قالب ۱۵۰ تیم خواهر و برادر در پانزده منطقه استان تیم های اصناف حاضر در رزمایش : پنجاه نفر در قالب ۱۵ تیم در شش منطقه استان آذر ۱۴۰۱ @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دهم : صفحه دوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل دهم : صفحه سوم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... البته به آن‌ها حق می‌دادم و بین نیروی داوطلب بسیجی و نیروی سرباز اجباری فرق قائل بودم. به‌هرصورت سعی کردم بار را بیشتر روی دوش معدود بسیجی‌های گروهان بیندازم و در نگهبانی از آن‌ها استفاده کنم. بااین‌حال، یک روز سربازی ادای موج‌گرفته‌ها را درآورد و خودش را به بدحالی زد. من که در موجی شدن، سابقه‌دار محسوب می‌شدم با یک نگاه فهمیدم موجی نیست. خمپاره جای دیگری افتاده بود و او جای دیگری خودش را انداخته بود؛ ولی حاشا نکردم و او را فرستادم عقب. چنین نیرویی اگر می‌ماند هم به دردم نمی‌خورد. از طرفی، گزارشش را به فرماندهان دادم تا از این برگشت سوءاستفاده نکند. فرماندهان هم با گزارش من برایش اضافه‌خدمت زدند و برایش بد تمام شد. با این اتفاق، حرف‌زدن‌هایم را بیشتر کردم. نفربه‌نفر وقت می‌گذاشتم و سعی می‌کردم با آیه و قرآن و صحبت از وطن و ناموس، انگیزه‌هایشان را همسو کنم. در تعدادی جواب داد و نیروهای خوبی از آنان ساخت، اما اکثریت هنوز نق می‌زدند و از زیر کار شانه خالی می‌کردند. پس از این گفتگوها یکی از سربازان عذاب وجدان گرفت و گفت: «آقای شیراوند، ما رو ببخش. من می‌خوام حقیقتی رو به شما بگم.» «چی شده؟» «اون سربازی که به‌عنوان موجی فرستادیم عقب موجی نبود. سر شما کلاه گذاشت.» «اون سر خودش کلاه گذاشت؛ بر فرض ما نفهمیدیم، خدا هم نمی‌فهمه؟» چندی گذشت و این بار سروصدا راه انداختند و گفتند فلانی تیر خورده و باید به عقب برود. وقتی نزد او رفتم دیدم اسلحه را بین دو انگشت پا، روی گوشت گذاشته و تیر زده. گفتم: «خجالت بکشید. شما از گلوله فراری هستید، بعد خودتون رو توی همین چاه می‌ندازید و به خودتون تیر می‌زنید؟» گفتند: «نه، دشمن زده.» گفتم: «هر کاری می‌کردی دشمن اینجای پا رو نمی‌زد، مگر اینکه پات رو بیرون سنگر بذاری بگی آقای بعثی، بیا اینجا رو بزن!» گفت: «نه، از کف خورده.» گفتم: «جانم، تیری که از این سمت می‌خوره با تیری که از اون سمت می‌خوره، زمین تا آسمون فرق داره. با این کارها جز اضافه‌خدمت و تنبیه هیچی نصیبتون نمی‌شه.» این‌ها را گفتم، اما دلم سوخت و برایش درخواست آمبولانس کردم. آقای میرزایی خبردار شد و گفت: «برای این‌گونه افراد آمبولانس نداریم.» او خودش قبل از اینکه سپاهی شود ارتشی بود و نحوۀ برخورد در نظام را می‌دانست. من به‌فرمان آقای میرزایی، چند روزی سرباز را نگه‌داشتم، اما پایش داشت عفونت می‌کرد و در آن صورت انگشتانش باید قطع می‌شد. ناچار او را به عقب فرستادم و این بار، علاوه‌بر اعلام شفاهی، کتباً نیز گزارش واقعه را ارسال کردم تا با جانبازان و ایثارگران حقیقی مشتبه نشود. پس از این ماجرا، به مقر فرماندهی رفتم و با آقای احمدوند جانشین گردان، تا جایی که می‌شد بگومگو کردم. گفتم: «صبر این بندگان خدا لبریز شده. یا تعویضشون کنید، یا حداقل نیروی اضافه بدید من بتونم دو روز هم که شده بفرستمشون مرخصی که حال‌وهوایی عوض کنن.» آقای احمدوند گفت: «همینی که هست. بیش از این نیرو نداریم؛ چه کنیم؟» گفتم: «اگر شرایط به این سختی دارید به من بسیجی بدید. اگر سرباز می‌دید باید خواب و خوراک و استراحت و مرخصی هم بهشون بدید. این حقشونه.» این را گفتم و با ناراحتی بیرون آمدم. البته جنگ همین است. گاهی جز داد زدن و گاهی جز داد شنیدن کاری از انسان برنمی‌آید. این را می‌دانستم که فرماندهان هیچ کوتاهی نمی‌کنند و اگر دستشان برسد کم نمی‌گذارند، ولی راه دیگری برای حمایت از نیروهایم جلوی پایم نبود. یک ماه پدافندی تپه‌پنجه‌ای با این اوصاف ادامه پیدا کرد و پس از آن، با آمدن نیروی تازه‌نفس، تعویض شدیم. *** چند ماه بعد، حاج‌مهدی ظفری را در قم دیدم. او با حضور حاج‌میرزا سلگی در بخش ستادی سپاه، فرماندهی گردان حضرت اباالفضل(ع) را به‌عهده گرفته بود و با شناختی که از من داشت، برای حضور در گردان دعوت کرد. مرحلۀ دوم عملیات نصر8 در ارتفاعات ماووت، در شرف وقوع بود و گردان برای حضور در این عملیات، سازمان‌دهی می‌شد. خبر را به طلاب مدرسۀ مهدی موعود رساندم و این بار در اتفاقی بی‌نظیر، سی نفر روحانی با همدیگر اعزام شدیم. مقصد آغازین ما پادگان چهارزبر بود که عقبۀ لشکر در منطقۀ غرب کشور به‌شمار می‌رفت. در پادگان، به‌صف شدن سی روحانی پیشاپیش گردان، نمای زیبا و غرورآفرینی داشت. خیلی از گردان‌ها نزد حاج‌مهدی ظفری می‌آمدند و می‌گفتند چند تا از این روحانیون را به ما بده؛ اما حاجی با لبخند می‌گفت: «نمی‌شه؛ اینا خط‌شکن‌های ما هستن و روی شهادتشون حساب باز کردم.» @mahale114