8066606517.mp3
5.41M
#فایل_صوتي_شيطان_شناسی
آنچه خواهید شنید؛👇
✍شيطان، وحشت دارد..؛
از دو قلبی، که به هم گره خورده اند!
👈و ترفندهاي نابي دارد،برای گسستن پیوندها
🔻ترفندهايش را بشناسيم
#مهدویت
#یکتا_پرستی
@mahale114
4_5848034213332255931.mp3
28.91M
#سخنرانی استاد رائفیپور
«مسیح (علیهالسلام) منتظر مهدی (عجلالله)»
۴ دی ماه ٩٧ - مشهد_مقدس
فرق_ادیان #مهدویت
#@mahale114
امیرالمؤمنین #امام_علی عليه السلام میفرماید:
✍️ من كَلَّفَكَ ما لا تُطيقُ فقد أفتاكَ في عِصيانِهِ
هر كس تو را به چيزى كه توانش را ندارى مكلّف سازد، حكم نافرمانى تو از خودش را صادر كرده است.
غررالحكم، حدیث ۹۱۳۷
#حدیث_روز
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍خودت را ویرایش کن
🔹گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن.
🔸انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار، که بدانی باید همانجا تمامش کنی.
🔹بین بعضی حرفهایت ویرگول بگذار، که بدانی باید با کمی تامل بیانشان کنی.
🔸پس از بعضی رفتارهایت علامت تعجب و آخر برخی عادتهایت نیز علامت سوال بگذار.
🔹تا فرصت ویرایش هست، خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن. بعضی از عقایدت را حذف کن و بعضی را پررنگ.
🔸خودت را ویرایش کن تا دست سنگین روزگار، زندگیات را ویرایش نکند.
@mahale114
4_5796624013144888385.mp3
17.49M
🔊 صوتی : #زمینه
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
اگه میشه نفس بزن...
حاجامیر کرمانشاهی
#حضرت_مادر
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
@mahale114
4_5805228245683015322.mp3
13.3M
🔊 صوتی : #شور
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
روضهی غسل و خونه و تابوت
کربلایی محمدحسین_حدادیان
#حضرت_زهرا
#حضرت_مادر
#فاطمیه
@mahale114
منتخب_روضه_حضرت_زهرا_حاج_عباس_طهماسب_پور_2 (1).mp3
10.66M
صوت : #روضه
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
رسید روضه به آنجا که مادرم افتاد
حاج عباس طهماسب پور
#حضرت_مادر
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
@mahale114
شبنامه 1068.mp3
12.43M
#خبر
افشاگری ارتباط مولوی عبدالحمید با دربار عربستان سعودی
شبنامه / در روزهای اخیر گزارشی در روزنامه رسمی دولت درباره ارتباط مولوی عبدالحمید با دربار عربستان سعودی منتشر شده است / در بخشی از گزارش به این اشاره شده که شاه سعودی پیش از این هدیهای برای او فرستاده است / هرسال نیز برخی روحانیون سعودی به بهانه نشستی سالانه با اسماعیل زهی دیدار میکنند/
#آقای_تحلیلگر
@mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
#سلام_همسایه
#میزخدمت
قابل توجه اهالی محترم محله شهید محلاتی:
جهت رفاه حال شما عزیزان محل
برای دوشنبه بعدازظهر
پزشک عمومی و همچنین ماما به صورت صلواتی هماهنگ شده تا درخدمت شما باشند.
جهت رزرو نوبت، به ایستگاه فرهنگی صلواتی (جنب بوستان یاس) مقابل حسینیه حضرت زینب (س)
مراجعه فرمایید.
شماره تماس جهت اطلاعات بیشتر
09103597075 👈 خلیلیان
#یازهرا
#حضرت_زهرا
#محله_شهید_محلاتی
#محله_محورِ_مسجد_مَدار
#حسینیه_حضرت_زینب علیهاسلام
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
#سلام_همسایه #میزخدمت قابل توجه اهالی محترم محله شهید محلاتی: جهت رفاه حال شما عزیزان محل برای دو
سلام
قابل توجه شماعزیزان همراه به عرض میرسانم.
آن دسته از کسانی که برای نوبت گرفتن فرصت حضوری ندارند میتوانند با شماره درج شده در متن بالا تماس بگیرند و نوبت پزشک خود را تثبیت کنند.
لطفاً اطلاع رسانی کنید.
یاعلی
44.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلسله مباحث مهدوی
👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی
👈 #استاد رائفی پور
جلسه سوم3⃣ قسمت سوم3⃣( ادامه دارد...)
✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد.
👈#نشر حداکثری
لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺
#مهدویت
#امام_زمان
#دعای_ندبه
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل یازدهم : صفحه دوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل یازدهم : صفحه سوم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
گفت: «شما که از تهران خبر ندارید، من با اینا نشستوبرخاست دارم.»
دیگر نه من حرفی زدم نه مرتضی. گذاشتم در کنج خلوت خود تنها بماند. او نیز کاغذ و قلم را برداشت و مشغول پیشنویس وصیتنامهاش شد. چیزی نگذشت که از بلندگوها اعلام کردند، فرماندهان هرچه سریعتر به فرماندهی لشکر مراجعه فرمایند. مرتضی کاغذ و قلم را رها کرد و خود را به این جلسۀ اضطراری رساند. من همراه او از ساختمان پایین آمدم و در محوطه، شاهد غوغای رزمندگان و بسیجیان شدم. هرکسی آن ضجه و گریه و به سر و سینه زدنها را میدید اگر از سنگ هم بود، دلش آب میشد و گریه میکرد.
جلسه مرتضی حدوداً یک ساعت و نیم طول کشید. پس از جلسه، مرتضی آرام شده بود و انگار که قانع شده باشد، همۀ بچهها را جمع کرد و برایشان از اطاعت از ولایت گفت. گفت: «اگر برای خدا جنگیدهایم، برای خدا نیز تحمل میکنیم و در هر حال پیرو اماممان هستیم.»
اینها را گفت، اما مگر دل بچهها آرام میشد؟ عبارت «جام زهر» تیری شده بود و بر قلب همگان فرو رفته بود.
فرداشب، مرتضی فرصت کرد و دوباره گوشۀ خلوتی گزید و دوباره کاغذ و قلم بهدست، مشغول نوشتن وصیتنامه شد. در شرایطی که بعضی جنگ را پایانیافته میدانستند و خوشحال، تیرهوایی میزدند، حتی فکر کردن به شهادت و وصیتنامه برایمان عجیب بود. آنهم از کسی که هشت سال در سختترین عملیاتها وصیتنامهای ننوشته بود و حالا به یاد نوشتن افتاده است. در قسمتی از وصیتنامهاش باز به کوتاهیها اشاره کرد و نوشت:
چارهای نیست اگر عدهای سستاراده... آن نامردانِ خوشگذران (که اگر میدانستم نوشتههایم به دستشان میرسد یا در آنان اثر دارد، حرفهای زیادی با فریادهایی به بلندی غرش رعدوبرق آسمان، از برایشان داشتم) اجباراً گوشههایی از تاریخ نکبتبار را تحمیل نمودند و با کوتاهی و عدم تبعیت، زمینههای پذیرش صلح را باعث شدند.
دیگر گردانها در دوکوهه کاری نداشتند و هرکسی پی کار خودش رفت. فردا مرتضی گفت: «قصد دارم برم چهلم شهید ایرج. شما هم آماده باشید تا بین راه، برسونمتون پیش حاجمهدی.»
سهنفری در ماشین تویوتاوانت نشستیم و بهسمت مقر چهارزبر راه افتادیم. مرتضی راننده، شیخ حمزه سمت شاگرد و من وسط بودم. جادۀ پلدختر پر از پیچهای خطرناک است. سر پیچ 90درجهای ملاوی، برای رفع خستگی دستانم را کشیدم و پیچوتابی به بدنم دادم. لحظهای که بازوی من پشت گردن مرتضی قرار گرفت یک زنبور قرمز بزرگ نیشش را در دستم فرو کرد و فریاد من بلند شد.
کمی جلوتر، مرتضی نگه داشت و جای نیش زنبور را وارسی کردیم. ورم کرده بود و سرخ شده بود. مرتضی گفت: «حکمت خدا رو ببین. اگر تو دستت رو نیاورده بودی، زنبور منو نیش زده بود و الان ته دره بودیم و همگی هلاک شده بودیم.»
راست میگفت. خدا را شکر کردیم که توفیق شهادت از ما سلب نشد، و دوباره به راه افتادیم.
در چهارزبر، گردان قصد داشت نیروها را در سفری کوتاه برای چهلم شهید ایرج به روستای چناری ببرد. با گردان همراه شدیم و پس از حضور در مراسم، با حاجمهدی ظفری دوباره به چهارزبر برگشتیم.
بااینکه بهظاهر جنگ پایان یافته و آتشبس حاکم بود، اما فعالیتهای شیطنتآمیز حزب بعث در مرزهای قانونی ایران، خبر از چیز دیگری میداد. روزهای آغازین جنگ در حال تکرار شدن بود. دوباره سودای فتح تهران به سر صدام افتاده بود و هرجا مانعی سر راهش نمیدید، جلو میآمد. یکی از این جبههها خرمشهر و جادۀ خرمشهر-اهواز بود که شیرینی تصاحب آن زیر زبان بعثیها مزه کرده بود و میخواستند دیگربار در آن وارد عمل شوند. با رصد تحرکات دشمن به ما آمادهباش جدی داده شد و بدون فوت وقت بهسمت خرمشهر راه افتادیم.
رسیدن ما به خرمشهر مصادف شد با هجوم منافقین از جبهۀ غرب و گفتند دوباره باید به چهارزبر برگردید. بهزبان آسان است. رفتوآمد در این مسیر 600کیلومتری و انتقال نیروها از غرب به جنوب و از جنوب به غرب، آنهم با اتوبوسهای قدیمی، واقعاً سخت و طاقتفرسا بود.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114