کانون تخصصی مهدویت اراک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹 ◀️مقدمه امام علی علیه السلام: "علم و دانش از کودکی مان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌹#غنچه_های_باغ_مهدوی🌹
7⃣قسمت هفتم: امام زمان(عج)، امام مهربانی ها
آی قصه قصه قصه، نون و پنیر و پسته، یک قصه بی غصه
هرکی دوست داره یه قصه شیرین گوش کنه، بلند بگه📣 #یا_مهدی
ویززززززززز....
زنبور دوست داشتنی🐝 از کوه ها و جنگل ها گذشت تا به یک روستای زیبا رسید، خیلی از اون روستا خوشش اومده بود، تصمیم گرفت کمی اونجا استراحت کنه و بعد به راهش ادامه بده. کنار پنجره یک خونه زیبا نشست و چشم هاشو بست. همینطور که استراحت میکرد، ناگهان صدای ناله ای به گوشش رسید. زنبور کوچولو با نگرانی چشم هاشو باز کرد و اطرافش رو نگاه کرد تا ببینه اون صدا از کجا میاد؟ یکدفعه چشمش افتاد به یک پسر کوچولو که گوشه اتاق توی رختخوابش خوابیده بود و سرفه میکرد. لپ هاش به خاطر تب زیاد، قرمز شده بود🤒 و پشت سر هم سرفه میکرد.
زنبور دوست داشتنی که حال پسر کوچولو رو دید، خیلی ناراحت شد😔؛ آخه اون اصلا دوست نداشت هیچ بچه ای مریض باشه.
زنبور کوچولو تو همین فکر بود که در اتاق باز شد و مادر پسر کوچولو اومد بالای سرش و بهش یک لیوان آب و قرص داد و شربتش هم خورد.
پسر کوچولو وقتی قرص و شربتش رو خورد، حالش کمی بهتر شد و دیگه کمتر سرفه میکرد. اونوقت آروم سرش رو گذاشت روی پای مادرش و گفت: "مامان جون! من فهمیدم دیشب، تمام شب رو بیدار بودی و برای من دعا میکردی."
مادر مهربونش گفت: "آره عزیزم! خیلی برات دعا کردم و از خدای مهربون خواستم زود زود خوب بشی، از امام زمان(علیه السلام) هم خواستم برات دعا کنند."
پسرک با تعجب گفت: "امام زمان(عج)؟! مگه ایشون هم میدونستند که من مریضم؟!"
مادر خندید و گفت: "آره پسرم، امام زمان(عج) به فرمان خدای مهربون از همه چیز تو دنیا باخبر هستن."
پسر کوچولو چشم هاشو مالید و گفت: "مادرجون، یعنی امام زمان برای همه بچه ها دعا می کنند؟"
مادر مهربون موهای پسرش رو نوازش کرد و با لبخند گفت: "آره پسر گل من، امام زمان مهربون برای همه بچه های دنیا دعا میکنند و اگه بچه ها مریض بشن، ایشون ناراحت میشن."
پسر کوچولو با ناراحتی پرسید: "جدی؟! یعنی امام زمان از مریضی من ناراحت بودند؟ اما من اصلا دوست ندارم ایشون ناراحت باشن.😢 اگه من زودتر خوب بشم، ایشون خوشحال میشن؟"
مادر گفت: "معلومه عزیزم، امام زمان #بهترین و #مهربونترین آقای دنیاست، ایشون دوست ندارند که هیچ بچه ای مریض باشه."
پسر کوچولو با خوشحالی دست مادرش رو گرفت و گفت: "پس مادرجون! منم قول میدم داروهامو سر وقت بخورم و از خدای مهربون میخوام زودتر خوب بشم تا امام زمان(عج) هم دیگه ناراحت نباشند."
زنبور دوست داشتنی که اینو شنید دست هاشو به آسمون بلند کرد و گفت: "ای خدای مهربون! همه بچه های مریض رو خوب کن و دل امام زمان مهربونمون رو شاد کن."
بعدش زنبور دوست داشتنی🐝 که از بهتر شدن پسر کوچولو خیلی خوشحال شده بود، ویزویزکنان رفت به سمت کندوی عسل 🍯 تا این ماجرا و مهربونی های امام زمان رو برای دوستاش تعریف کنه.
بچه های نازنینم اینم از قصه امروز.
قرار شده به پنج نفر از بچه های گل که نقاشی این قصه ها رو میکشند و میفرستند جایزه بدیم...😍🎁، به هر نفر ۳۰ هزار تومان هدیه داده میشه پس منتظر نقاشی های قشنگتون هستیم.😊😍
🌺ارسال نقاشی ها به آی دی زیر در پیام رسان ایتا:
@Ya_mohyii
و در گپ و سروش:
@golenarges15255
فقط نقاشی هاتون باید مربوط به قصه ها باشه. وقتی هم ارسال میکنید بگید نقاشی کدوم قسمت از قصه ها رو کشیدید بچه های خوب ایران زمین😍.
تا فردا با یه قصه جدید دیگه خدانگهدار👋👋
✨✨✨✨✨✨✨✨
کانال کانون تخصصی مهدویت اراک
در سروش و ایتا:
@montazerantolooakhorshid_313
و در اینستاگرام
https://instagram.com/kanonmahdaviatarak