🌸🌸🌸🌸🌸
🍁کوچهی هشت ممیز یک🍁
قسمت سوم
سید در حوضچهی گوشهی حیاط، وضویی گرفت؛ قرآن پیچیده شده در پارچهی سبز متبرک به حرم آقا امام حسین علیه السلام را که استادش به او داده بود، برداشت و بوسید و آن را به زهرا داد: " زهرا جان، خانمم، قرآن خدمت شما"
برق شادی در چشمان زهرا نمایان شد. قرآن را از همسرش گرفت. بوسید و بر دیدگانش گذاشت. زبانش را به ذکر "بسم الله الرحمن الرحیم" نورانی کرد و با پای راست وارد اتاق شد. با دستمالی گرد روی طاقچه را پاک کرد و قرآن را روی طاقچه نهاد.
پشت بندش هم سید با دستمالی بر سر و جارو به دست، در حالی که علی اصغر را روی کتفش نشانده بود، وارد شد و گفت: "کارهای سنگین و جارو و رفت و روب را بسپارید به مردهای خانه ." با لبخندی به صورت زهرا، به طرف آشپزخانه رفت: " خب پسرم اول برویم مرکز فرماندهی خانم ها را سر و سامانی بدهیم " . هم زمان گوشه ی لپ زینبش را به نرمی فشرد. زینب سر شوق آمد:" پدر؛ پدر جان من چیکار کنم؟ من هم می خواهم کمک کنم. "
آفتاب کم رنگی از پنجره به داخل آشپزخانه می تابید و ذرات گرد و غبار، زیر نور خورشید در هوا می رقصیدند. سید می دانست که زهرا مثل بسیاری از زن های باسلیقه، به تمیزی و زیبایی آشپزخانه حساس است. دلش نمیخواست دیدن کابینت های زوار در رفته و چربی ها و سیاهی های چسبیده به موزاییک ها، توی ذوق همسرش بزند. تا توانست آلودگی ها را برطرف کرد. لوازم آشپزخانه را جاسازی کرد. کفِ هال را دستمال کشید و یکی از فرش ها را پهن کرد. رختخواب ها را از بقچه در آورد. زهرا هم چمدان های لباس و خورده ریز بچه ها را در گوشه ایی از آن قرار داد.
🔸وقتی اوضاع خانه نیم بند سامانی گرفت، چهره سید بشاش تر شد: "الحمدلله رب العالمین". تجدید وضویی کرد. قبله نما را از جیبش در آورد و به نماز ایستاد. موقع نماز، بچه ها دور و بر پدر می چرخیدند و هر از گاهی، بوسه ای را حواله دست و پای پدر می کردند. با تمام شدن نماز سید، بچه ها هم از حرکت بازایستادند. زینب دستانش را دور گردن پدر حلقه کرد: " پدر چقدر تمیز شده اینجا ." علی اصغر هم با دیدن خواهر، ذوق کرد و خود را در آغوش پدر انداخت. سید هر دو را بوسید و در آغوش گرفت.
دمِ ظهر بود که صاحب خانه آمد تا باقیمانده ی لوازم را از گوشهی حیاط خانه ببرد. سید با خوشرویی، در را باز کرد. صاحب خانه در حمام گوشهی حیاط را باز کرد و بی مقدمه گفت: " آقا سید بیا اینجا داخل حمام را ببین! "
سید داخل حمام را نگاهی کرد. یک حمام معمولی، با کاشی های طرح قدیمی و از مُد افتاده بود. محترمانه پرسید: " مشکلی دارد پدر جان؟ "
حاجی لب های خشکش را با زبانش تر کرد و گفت : " مشکل که نه! آن توالت فرنگی را ببین . آن را ما تازه خریده بودیم. حاج خانوم می پرسیدند آن را می خواهید یا نه؟"
سید متعجبانه پرسید: " چطور؟ موقع خرید خانه، برای توالت فرنگی اش هم قولنامهی جدید می نویسند؟ " نمی دانست بخندد یا گریه کند. سرش را پایین انداخت. از مزاحی که کرده بود پشیمان شد: " نه پدر جان. ما استفاده ای نداریم. با خودتان ببرید"
ولی حاجی دست بردار نبود؛ نه گذاشت و نه برداشت، دوباره گفت: " آن آینهی دستشویی را هم ببین! آن را هم تازه نصب کرده بودیم؛ بعلاوه ی لامپ های توی حال و اتاق ها. آن ها را هم نمی خواهید؟" سید جواد، همان طور که نگاهش به کفش های نوی صاحب خانه بود گفت: "نه حاجی جان. راحت باشید. هر چیزی که صلاح می دانید را ببرید. مشکلی نیست. "
حاجی که دیگر گویا از خوش معامله بودن و سخت گیر نبودن سید خاطر جمع شده بود، همینطور که به این طرف و آن طرف سرک می کشید، تعریف کرد که یکی از آشنایان بعد از فروش خانه اش، همهی درب های اتاق ها را هم کنده و برده و بعد ادامه داد : " سید جان؛ به جدّت، ما هم این درها را گران خریدیم"
سید با متانت و خونسردی گفت: " غمتان نباشد پدر جان؛ ما خانه را از شما خریدیم، درهایش را که نخریدیم ، اگر دلتان خواست آنها را هم ببرید" . ظاهراً دیگر دلش آرام شده بود. به کمک کارگری که تا این لحظه بیرون خانه منتظر مانده بود، هر چه که می خواست را باز کرد و برد. زهرا، به اتاق های بدون در و چراغ نگاه میکرد و از خساست صاحب خانه حرص می خورد. سید جواد، با نگاهش، آرامش را به چهره زهرا انداخت و گفت: " زهرا خانم گل، من بروم ی چندتا چراغ و سینک ظرفشویی بخرم و بیایم. افطاری نیاز نیست درست کنی. ی چیز ساده می خوریم. "
http://eitaa.com/mahdavieat
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.
🍃🌹شهید حاج قاسم سلیمانی
🍃🌹عید غدیر، عید بیعت با ولایت بر شما مبارک🌹🌹🌹
#عید_غدیر
#لبیک_یا_خامنه_ای
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توراچونجانخودمیدانمت...🫀🙃
#حاج_قاسم
http://eitaa.com/mahdavieat
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیدوار باشیم و امید به جامعه بدهیم
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
http://eitaa.com/mahdavieat
🔴 سازمان ملل: آمریکا تحریمها علیه ایران را رفع کند
🔹آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد در پانزدهمین گزارش خود درباره قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت که ۸ سال پیش برای تأیید برجام صادر شد از آمریکا خواسته تحریمهای یکجانبه علیه ایران را رفع کند.
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻افتخارمون اینه خادم غدیر هستیم
✅جهت سوزش وهابیا، براندازا، اصلاحطلبا و بهائیا 😁
پاکبانان فقط به عشق علی به مردم میگن غصه نخورین شهر رو تمیز میکنیم
http://eitaa.com/mahdavieat
تصاویر افرادی با ظاهر عجیب در تهران
🔺طی چند روز اخیر، تصاویری از افراد سفید رنگ در تهران دیده شده است که در فضای مجازی تعجب کاربران را برانگیخته است!
بنده خدا حاجی هنگ کرد😂
http://eitaa.com/mahdavieat
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کم از زیباییهای غدیر ببینیم...
به زور به مردم بستنی میدن😅😅
#غدیر
#عید_غدیر
http://eitaa.com/mahdavieat