🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊
#خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃
فصل دوم..( قسمت سوم )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#کباب
قرار بود یه روز با داوود و تعدادی از بچه ها برای تفریح به یکی از سبزه زارها و جاهای دیدنی اطراف شهر برویم بهبهان جاهای دیدنی فوق العاده دارد و انسان از مناظرش واقعا حظ می کند قبل از رفتن گفتیم برویم و مقداری گوشت چرخ شده بخریم تا آنجا بزنیم به سیخ و یک کباب خوشمزه و عالی درست کنیم همین کار را هم کردیم وسایل و بار و بندیل پیک نیک و هر چیزی که باعث شود تو گردش بهمان خوش بگذرد را هم برداشتیم و به راه افتادیم همین که مقداری از شهر خارج شدین به جای مورد نظر رسیدیم هوایش هوای عالی و آرامش دهنده ای بود طبیعتش حرف نداشت این جور موقع ها آدم سعی می کند جوری تفریح و خوشی کند که مزه شیرین گردش تا بعدها هم توی ذهنس باقی بماند داوود هم اهل بازی تفریح و خوش گذرانی بود اما تفریحی که ریگ تو کفشش نباشد و پای گناه به آن باز نشود مقداری با هم تفریح و بازی کردیم خسته که شدیم آمدیم و یک گوشه نشستیم حسابی گرسنه مان شد و شکممان قار و قور کرد گفتیم برویم سراغ کباب ها و شکمی از عزا در بیاوریم سیخ ها را در آوردیم و گوشت ها را زدیم به سیخ منقل آتش را رو روشن کردیم و سیخ ها را گذاشتیم و با باد زن کباب ها را باد زدیم تا خوب برشته شود کمی بعد بوی کباب حسابی بلند شد و دور و اطرافمان پیچید گرسنه بودیم حسابی گرسنه تر هم شدیم دهانمان آب افتاد وقتی کباب ها پخته می شد و بویش می خورد به دماغمان کباب ها که ماده شدند همه نشستیم دوره سفر به هر نفر سه سیخ کباب می رسید تقسیم کردیم و سهم هر کسی را دادیم سهم داوود را هم بهش دادیم همه شروع کردن به خوردن کباب حسابی خوشمزه و لذیذ از آب در آمده بود اساسی حال می داد همین طور که داشتیم می خوردیم نگاهی انداختم به داوود دیدم همبن جور نشسته و دست به غذا نمی زند به یکی دو تا از بچه ها چشمک زدم که داوود چیزی نمیخوره چش شده ؟!
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞