eitaa logo
مهد قرآن
10.9هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
🌷نرگس سادات نوری هستم مدیر تیم تولید محتوای مهد قرآن خانم نوری مدرس دوره مجازی نوابغ کلاسداری و۱۴ سوره،ویژه مربیان آمادگی و پیش ثبت‌نام دوره نوابغ ↙️ https://eitaa.com/forushgahemahdeqoran/106 راه ارتباط ⬅ @noorii56 👈تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️کاربرگ نماز فرمود امام هشتم ای بچه‌های باهوش نماز اول وقت هرگز نشه فراموش و این‌که خیلی خوبه وقت نماز به سرعت بریم به سمت مسجد توی صف جماعت 🌼🍃کانال مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹️قصه‌های مسجد 🔹️نویسنده: نورا حق‌پرست 🔹️این داستان: مثل گل 🔹️قسمت: اول عصر یک روز بهاری، پارک کوچک محله شلوغ بود. بچه‌های کوچکتر تاب‌بازی و سرسره‌بازی می‌کردند. سعید و دوستش رضا هم در آن طرف توپ‌بازی می‌کردند. پدربزرگ سعید روی نیمکت نشسته بود و بازی بچه‌ها را تماشا می‌کرد. کم‌کم خورشید غروب کرد و چند لحظه بعد صدای اذان از مسجد محل به گوش رسید. پدربزرگ بلند شد و گفت: «سعید جان، بازی را دیگر تمام کن که باید به مسجد برویم.» سعید توپ را با پا به طرف رضا قل داد و گفت: «من می‌خواهم همراه پدربزرگم برای خواندن نماز جماعت به مسجد بروم.» رضا گفت: «من هم می‌آیم، فقط صبر کن توپم را در خانه بگذارم.» رضا توپش را برداشت و با عجله به طرف خانه‌شان که نزدیک پارک بود رفت. چند دقیقه بعد رضا برگشت و هر سه به طرف مسجد محل به راه افتادند. آنها در مسجد یک راست به طرف وضوخانه رفتند. سعید و رضا شیر آب را باز کردند تا وضو بگیرند. پدربزرگ بعد از آن که وضو گرفت نگاهی به بچه‌ها کرد. شیر آب باز بود و سعید و رضا هنوز مشغول بودند. پدربزرگ به طرف آنها آمد و شیر آب را بست. سعید و رضا با تعجب به پدربزرگ نگاه کردند. سعید گفت: «پدربزرگ، ما هنوز وضو نگرفته‌ایم.» پدربزرگ گفت: «بچه‌ها، کار شما درست نیست.» هر دو با هم گفتند: «چه کاری؟» پدربزرگ جواب داد: «اوّل این که شیر آب را تا آخر باز کرده‌اید؛ این اسراف است. برای وضو گرفتن کمی آب کافی است. دوم این که مگر شما توپ‌بازی نکرده‌اید؟» 🌼🍃کانال مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763
🔹️قصه‌های مسجد 🔹️نویسنده: نورا حق‌پرست 🔹️این داستان: مثل گل 🔹️قسمت: دوم سعید و رضا گفتند: «چرا» پدربزرگ گفت: «پس حسابی عرق کرده‌اید. مخصوصاً پاهایتان که توی کفش بوده، خیلی عرق کرده است. پس اول پاهایتان را خوب بشویید تا بوی بد ندهد و بعد وضو بگیرید.» سعید و رضا شیر آب را به اندازه باز کردند و پاهایشان را شستند. سپس چند دقیقه صبر کردند تا پاهایشان خشک شود تا بتوانند وضو بگیرند و مسح پا بکشند. پدربزرگ در حالی که بر سر آنها دست می‌کشید، گفت: «آفرین به پسرهای حرف‌گوش‌کن خودم. حالا مثل گل قشنگ شده‌اید. شما خودتان می‌دانید که مسجد خانه خداست و باید تمیز و مرتب وارد خانه خدا شد و نماز خواند. اگر کسی با لباس و بدن کثیف و بدبو به مسجد بیاید، باعث ناراحتی مردم می‌شود.» سعید گفت: «پدربزرگ، اتفاقاً معلم‌مان می‌گفت که حضرت محمد ص هم بسیار تمیز و پاکیزه لباس می‌پوشیدند و وقت خواندن نماز عطری خوشبو به خودشان می‌زدند.» پدربزرگ گفت: «بله، دین اسلام دین پاکیزگی است و مسلمان باید همیشه تمیز و خوشبو باشد، به خصوص وقتی که می‌خواهد نماز بخواند و با خدا صحبت کند.» در همین وقت، صدای مُکَبِّرِ مسجد که اذان نماز جماعت را می‌خواند، شنیده شد. پدربزرگ به همراه سعید و رضا داخل مسجد شدند و در صف نماز جماعت ایستادند. 🌼🍃کانال مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️کاربرگ نماز 🌼🍃کانال مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️داستان‌های کوتاه آموزش احکام نماز 🔸️این قسمت: لباس نمازگزار 🌼🍃کانال مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر این ایام با بچه‌ها برنامه دارید و دنبال محتواهای متنوع هستید، داستان‌های احکام نماز گزینه‌های خوبی هستن. روی این هشتگ بزنید👇 و از مواردی که تا الان فرستادم استفاده کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ضمنا این دو دوره هم برای برگزاری کلاس موفق و تاثیرگزار تو ماه رمضان بتون کمک می‌کنن؛ حتما استفاده کنید👇👇👇👇