⁉️پرسش
مسجد جمکران در چه تاریخی ساخته شد، و علت ساخت آن، چه بود؟
پاسخ؛
یکی از مکانهای مقدس و منتسب به امام زمان(عجل الله فرجه) مسجد مقدس جمکران است که در حاشیهی شهر مذهبی قم قرار دارد. این مسجد بیش از هزار سال پیش به فرمان آنحضرت(علیه السلام) در بیداری (نه در خواب) تأسیس گردید که جلوهگاه عنایات و کرامات امام زمان(عجل الله فرجه) و میعادگاه منتظران و شیفتگان قائم آل محمد(ص) است.
مرحوم میرزا حسین نوری در بارۀ تاریخچۀ تأسیس مسجد جمکران از قول شیخ فاضل حسن بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق(رحمه الله)، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین نقل کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من شب سه شنبه ۱۷ ماه مبارک سال 393 هـ. ق در خانۀ خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانۀ من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند برخیز و خواستۀ امام زمانت(عجل الله فرجه) را اجابت کن که تو را میخواند. آنها مرا به محلی که اکنون مسجد(جمکران) است آوردند.
حضرت مهدی(عجل الله فرجه) مرا به نام خواند و فرمود: برو به حسن بن مسلم بگو: اینجا زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آنرا گرفته به زمین خود ملحق کردهای... و آنگاه فرمود:
"به مردم بگو به این مکان رغبت کنند و آنرا عزیز بدارند".
آیت الله العظمی مرعشی نجفی نیز در تأیید مسجد جمکران میفرماید: این مسجد شریف مورد احترام کافۀ شیعه بوده است، از غیبت صغرا تا به امروز که حدود یک هزار و دویست و دو سال میگذرد. ...و بالجمله این مسجد مقدس مورد احترام علمای اعلام و محدثان کرام شیعه بوده و کرامات متعددی از مسجد جمکران دیده شده است.
🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۲ گمنامی اوايل كار بود؛ حدود سال 1386. به سختي مشغول جمع آوري خاطرات
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
ادامه پارت ۲👇
را از قبل مي شناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم. آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد هم درباره ي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبت هاي سيد علي، رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟ گفتم: بفرماييد. هادي با همان چهره ي با حيا و دوست داشتني گفت: قبل از ما و شما چند نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه مي خواستند خودشان را در كنار شهيد مطرح كنند. بعد سكوت كرد. همين طور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد عاشق گمنامي بوده، شما هم سعي كنيد كه...
فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر او خيلي خوشم آمد.
اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري براي برگزاري يادواره ي شهدا و به خصوص يادواره ي شهيد ابراهيم هادي كمك گرفتيم.
او بهتر از آن چيزي بود كه فكر مي كرديم؛ جواني فعال، كاري، پرتالش اما بدون ادعا.
هادي بسيار شوخ طبع و خنده رو و در عين حال زرنگ و قوي بود. ايده هاي خوبي در كارهاي فرهنگي داشت. با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي انجام ميداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتي با چاپخانه هاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. پوسترها و برچسب هاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيه ي او نوشته بودند: جبهه ي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام.
رفاقت ما با هادي ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن فرياد مي زد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي را به من داد.
سال بعد همه ي دوستان را جمع كرد و تلاش نمود تا كتاب خاطرات سيد علي مصطفوي چاپ شود. او همه ي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي نيستم اسمي از من به ميان آيد.
كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود.
نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود.
هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن، راهي حوزهي علميه شد.
تابستان سال 1391 در نجف، گوشه ي حرم حضرت علي (علیه السلام) او را ديدم.
يك دشداشه ي عربي پوشيده بود و همراه چند طلبهي ديگر مشغول مباحثه بود. جلو رفتم و گفتم: هادي خودتي؟!
بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب گفتم: اينجا چيكار ميكني؟ بدون مكث و با همان لبخند هميشگي گفت: اومدم اينجا برا شهادت!
خنديدم و به شوخي گفتم: برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند، كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن.
دو سال از آن قضيه گذشت. تا اينكه يكي ديگر از دوستان پيامكي براي من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: «هادي ذوالفقاري، از شهر سامرا به كاروان شهيدان پيوست».
براي شهادت هادي گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشك را فقط بايد در عزاي حضرت زهرا(علیها السلام) ريخت. اما خيلي درباره ي او فكر كردم.
هادي چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد را براي خودش هموار كرد؟ اينها سؤالاتي است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و براي پاسخ به اين سؤاالت به دنبال خاطرات هادي رفتيم.
اما در اولين مصاحبه يکي از دوستان روحاني مطلبي گفت که تأييد اين سخنان بود. او براي معرفي هادي ذوالفقاري گفت: وقتي انساني کارهايش را براي خدا و پنهاني انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند.
هادي ذوالفقاري مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادي ذوالفقاري زياد شنيده اي و بعد از اين بيشتر خواهي شنيد.
ادامه دارد....
#بهار_عالمیان
هدایت شده از مجموعه فرهنگی هنری شمیم آسمان
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تماشا_کنید😍
#بازنشر
#سهشنبههای_مهدوی❤️
✅سه شنبه هفدهم ماه رمضان حدود هزار و پنجاه سال پیش در سحرش
#دستور_ساخت_مسجد_مقدس_جمکران❤️
توسط حضرت مهدی علیه السلام صادر شد.
🔸🔸🔸🔸
#بازگرد❤️
#come_back
#اِرجِع
#بنیادحضرتمهدیموعوداردکان
#مجموعه_فرهنگی_هنری_شمیم_آسمان
#گروه_سرود_شمیم_آسمان
@shamim_e_aseman
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
*#دلنوشته ی من😔*
*💌 یک عریضه به امام زمان ( عج )*
*✍آقا جان سلام ...*
*امروز با دلی شکسته 😭*
*شکسته از زخم هایی که خودم به روحم ،وارد کردم ،به پیش تو آمده ام 😔و ملتمس دعایت شدم ،آقا🥺*
*😭آقا جان تو را به پهلوی شکسته ی مادرت از سر تقصیراتم بگذر و کوتاهی هایی را که تاکنون در حقتان کرده ام ببخش !*
*😓با وجودی که می دانستم در کنارم هستی، نه تنها که باری از دوش های سنگین تان بر نداشتم ؛* *بلکه به رنج ها و اندوهتان افزودم!!*😔
*✋دستم را بگیر و الا هلاکتم قطعی ست!* 😭
* به من رحم کن!!🥺*
*💚میشود برای من اَمَّن یُجیب بخوانی ..؟*🙏
*❤️️میشود دستی بر سرم بکشی و یار و یاور خودت بگردانی..؟*🙏
*💙میشود برایم دعا کنی که از مسببین ظهورتان بشوم؟*🙏
*💛میشود برایم دعا کنی که فیض درک روزهای درخشان حکومتتان نصیبم شود؟🙏*
*💜و.....میشود برایم دعا کنی که زیر پرچمتان شهید گردم؟*🙏😔
*🌻آخر تو امام من و غم خوار من و حجت خدا بر زمین هستی!!*😭
*🌻تو را صدا می زنم که آنی از من جدا نیستی!!*😭
*☘الامــــان الامــــان!*
*☘یا مــــولای یا صـاحــب الزمـــان🍀*
*🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج ✨🕊️*
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
Majid Bani Fateme - Rabana Elahi Alafv (128).mp3
12.78M
#سید_مجید_بنی_فاطمه
در آسمونا وا شد نسیمی میوزه از عرش
گمونم صدای وحیه؛ انگاری رسیده از عرش
آی گنهکارها بیایید، در خونم بازه بازه…
هر کسی که از در خونم؛ نا امید بشه میبازه
ربنا الهی العفو؛ ربنا الهی العفو…
من که هر روز من که هر شب، گناهاتو میپوشونم
شرمو از گناهو امشب؛ از توی چشات میخونم
روزگار من سیاهه، کوله بار من گناهه
اگه دستمو نگیری؛ همه زندگیم تباهه

پیش تو وا شده مشتم؛ میدونی خالیه دستم…
توی این یه ساله دائم؛ توبه کردم و شکستم!
ربنا الهی العفو؛ ربنا الهی العفو…
تو منو عذاب نکردی؛ از درت جواب نکردی
منو پیش چشم مردم یه بارم رسوا نکردی
هر جا هم برم از اینجا، باز دوباره برمیگردم
پیش تو آبرو نداشتم؛ علی رو واسطه کردم!
خدا امشب یه جور دیگه میگم:
بعلی الهی العفو؛ بعلی الهی العفو…
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش ادامه پارت ۲👇 را از قبل مي شناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزا
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۳
روزگار جوانی👨
راوی :(پدر شهید🌹)
در روستاهاي اطراف قوچان به دنيا آمدم. روزگار خانواده ما به سختي مي گذشت.
هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود كه پدرم را از دست دادم. سختي زندگي بسيار بيشتر شد. با برخي بستگان راهي تهران شديم.
يك بچه يتيم در آن روزگار چه مي كرد؟ چه كسي به او توجه داشت؟ زندگي من به سختي مي گذشت. چه روزها و شب ها كه نه غذايي داشتم نه جايي براي استراحت.
تا اينكه با ياري خدا كاري پيدا كردم. يكي از بستگان ما از علما بود. او از من خواست همراه ايشان باشم و كارهايش را پيگيري كنم.
تا سنين جواني در تهران بودم و در خدمت ايشان فعاليت مي كردم. اين هم كار خدا بود كه سرنوشت ما را با امور الهي گره زد.
فضاي معنوي خوبي در كار من حاكم بود. بيشتر كار من در مسجد و اين مسائل بود.
بعد از مدتي به سراغ بافندگي رفتم. چند سال را در يك كارگاه بافندگي گذراندم.
با پيروزي انقلاب به روستاي خودمان برگشتم. با يكي از دختران خوبي كه خانواده معرفي كردند ازدواج كردم و به تهران برگشتيم.
خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در خانه ي خودش رقم زده بود! خدا لطف كرد و ده سال در مسجد فاطميه در محله ي دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعاليت شديم.
حضور در مسجد باعث شد كه خواسته يا ناخواسته در رشد معنوي فرزندانم تأثير مثبتي ايجاد شود.
فرزند اولم مهدي بود؛ پسري بسيار خوب و با ادب، بعد خداوند به ما دختر داد و بعد هم در زماني كه جنگ به پايان رسيد، يعني اواخر سال 1367 محمدهادي به دنيا آمد. بعد هم دو دختر ديگر به جمع خانوادهي ما اضافه شد.
روزها گذشت و محمدهادي بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسه ي شهيد سعيدي در ميدان آيت الله سعيدي رفت.
هادي دوره ي دبستان بود كه وارد شغل مصالح فروشي شدم و خادمي مسجد را تحويل دادم.
هادي از همان ايام با هيئت حاج حسين سازور كه در دهه ي محرم در محله ي ما برگزار می شد آشنا گرديد. من هم از قبل، با حاج حسين رفيق بودم. با پسرم در برنامه هاي هيئت شركت ميكرديم.
پسرم با اينكه سن و سالي نداشت، اما در تداركات هيئت بسيار زحمت مي كشید. بدون ادعا و بدون سر و صدا براي بچه هاي هيئت وقت ميگذاشت.
يادم هست كه اين پسر من از همان دوران نوجواني به ورزش علاقه نشان مي داد. رفته بود چند تا وسيله ي ورزشي تهيه كرده و صبح ها مشغول ميشد.
به ميله اي كه براي پرده به كنار درب حياط نصب شده بود بارفيكس مي زد. با اينكه لاغر بود اما بدنش حسابي ورزيده شد.
ادامه دارد....
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
به نام خدا
✅وقف کردن از صدقه هایی است که بعد از مرگ هم خیرات آن به واقف میرسد.
✅همانطور که چند نفر می توانند با جمع کردن مبلغ هایشان مشترکا یک قربانی انجام دهند، در مورد وقف هم چند نفر می توانند مشترکا مغازه ای زمینی یا...را خریداری و وقف کنند.
✅ واقفین با مشورت کردن، مصرف هایی که لازم هست برای جامعه تعیین کنند؛
وقف برای امور قرآنی_
جهیزیه و ازدواج جوانان_
درمان بیماریهای صعب العلاج_
فرهنگی_مهدویت_کتابخوانی_
تحصیل دانشآموزان بیبضاعت_
کار و اشتغالزایی و...
در کنار وقف های روضه خوانی و آش که بسیار خوب است.
‼️ندادن اجاره وقف، و کوتاهی در پرداخت بموقع آن، تبعاتی همچون نگاه منفی به وقف دارد و در نتیجه وقف جدید کمتر صورت میگیرد.
❌ انتقاداتی اگر به بعضی از قوانین اوقاف هست باعث نشود مدیون واقف و بهرهمندان از وقف شویم.
#احکام_مورد_نیاز
🖊محسن طلائی اردکانی
ماه رمضان ۱۴۰۱
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۳ روزگار جوانی👨 راوی :(پدر شهید🌹) در روستاهاي اطراف قوچان به دنيا آ
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۴
آن روزها
راوی:( مادر شهید🌹)
در خانواده اي بزرگ شدم كه توجه به دين و مذهب نهادينه بود. از روز ِ اول به ما ياد داده بودند كه نبايد گرد گناه بچرخيم. زماني هم كه باردار ميشدم، اين مراقبت من بيشتر مي شد.
سال 1367 بود كه محمدهادي يا همان هادي به دنيا آمد. پسري بود بسيار دوست داشتني. او در شب جمعه و چند روز بعد از ايام فاطميه به دنيا آمد. يادم هست كه دهه فجر بود. روز 13 بهمن.
وقتي مي خواستيم از بيمارستان مرخص شويم، تقويم را ديدم كه نوشته بود: شهادت امام محمد هادي (علیه السلام)
براي همين نام او را محمدهادي گذاشتيم. عجيب است كه او عاشق و دلداده ي امام هادي (علیه السلام) شد و در اين راه و در شهر امام هادي (علیه السلام) يعني سامرا به شهادت رسيد.
هادي اذيتي براي ما نداشت. آنچه را مي خواست خودش به دست مي آورد. از همان كودكي روي پاي خودش بود. مستقل بار آمد و اين، در آينده ي زندگي او خيلي تأثير داشت.
زمينه ي مذهبي خانواده بسيار در او تأثيرگذار بود. البته من از زماني كه اين پسر را باردار بودم، بسيار در مسائل معنوي مراقبت ميكردم و هر چيزي را نميخوردم.
خيلي در حلال و حرام دقت ميكردم. سعي ميكردم كمتر با نامحرم برخورد داشته باشم.
آن زمان ما در مسجد فاطميه بوديم و به نوعي مهمان حضرت زهرا (علیها السلام)
من يقين دارم اين مسائل بسيار در شخصيت او اثرگذار بود. هر زمان مشغول زيارت عاشورا مي شدم، هادي و ديگر بچه ها كنارم مي نشستند و با من تكرار ميكردند.
وضعيت مالي خانواده ي ما متوسط بود. هادي اين را مي فهميد و شرايط را درك مي كرد. براي همين از همان كودكي كم توقع بود.
در دوره ي دبستان در مدرسه ي شهيد سعيدي بود. كاري به ما نداشت. خودش درس ميخواند و...
از همان ايام پسرها را با خودم به مسجد انصارالعباس (علیه السلام) مي بردم. بچه ها را در واحد نوجوانان بسيج ثبت نام کردم. آنها هم در کلاس هاي قرآن و اردوها شرکت مي کردند.
دوران راهنمايي را در مدرسه ي شهيد توپچي درس خواند. درسش بد نبود، اما كمي بازيگوش شده بود. همان موقع كلاس ورزش هاي رزمي مي رفت. مثل بقيه ي هم سن و سال هايش به فوتبال خيلي علاقه داشت.
سيكلش را كه گرفت، براي ادامه ي تحصيل راهي دبيرستان شهدا گرديد. اما از همان سال هاي اوليه ي دبيرستان، زمزمه ي ترك تحصيل را كوك كرد!
مي گفت مي خواهم بروم سر كار، از درس خسته شده ام، من توان درس خواندن ندارم و...
البته همه اين ها بهانه هاي دوران جواني بود. در نهايت درس را رها كرد. مدتي بي كار و دنبال بازي و... بود. بعد هم به سراغ كار رفت.
ما كه خبر نداشتيم، اما خودش رفته بود دنبال کار. مدتي در يک توليدي و بعد مغازه ي يكي از دوستانش مشغول فلافل فروشي شد.
ادامه دارد....
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇 بهار عالمیان
@mahdi255noor
🌷
⚠️ مهمتر از دعا برای تعجیل فرج
آیت الله بهجت (ره):
🚨مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او میباشد؛
💡 زیرا مردن، تنها قطع حیاتِ دنیای چند روزه فانی است، اما بیرون رفتن از عقیده صحیح، موجب هلاکت ابدی از حیات جاوید آخرت و خلود در جهنم است؛
✅ لذا حضرت امیر علیهالسلام در لیلهُالمَبیت از رسول اکرم(ص) میپرسد:
📜 «أَفِی سَلامَهٍ مِنْ دِینِی؟؛
📃 آیا دین من سالم خواهد بود؟» (۱)
✳️ یعنی از استقامت در دین و ثبات ایمان و عقیده تا مرز شهادت را که از خود شهادت بالاتر است از آن حضرت سؤال میکند.
💎 این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود، که:
📜 «یا أَللهُ یا رَحْمانُ یا رَحِیمُ! یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبتْ قَلْبِی عَلَی دِینِک؛
📃 ای خدا، ای رحمتگستر، ای مهربان، ای گرداننده دلها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار بدار». (۲)
📚 در محضر بهجت، جلد ۲، صفحه ۱۰۱
(۱). برای بررسی، ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۲۶۶؛ امالی صدوق، ص۱۵۵؛ و ...
(۲). بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۴۸؛ ج۹۲، ص۳۲۶؛ اعلامالوری، ص۴۳۲؛ و ...
#امام_زمان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor