✍دلنوشته های عاشورایی
》﷽《
و شام هفتم آمد و من در بُهت سرازیری تمام شدن دهه ات..
..و غم عظیمی در قلبم فشرده شده..
بغض سنگینی که در گلویم چِپانده شده..دلی که "ای کاش" ها دیوانه اش کرده..
من مانده ام و فقط سه روز تا عاشورایَت حسینم..
و اضطراب بهره بردن در این چند روز امانم را بریده..
آری..من یک مادرم..
فرق دارم کمی..
فرق ام آن گاه هایی معلوم میشود که چراغ هارا خاموش میشود تا شروع شود عزاداری ، اما من با بیقراری کودکی ترسان از تاریکی ، باید بروم..
باید بروم آن دورها..تا ترس تاریکی نبیندکودکم..
همان جا که کور سوی نوری از اتاقکی بیرون زده ، بنشینم و نه مثل بقیه ، بشنوم روضه ات را..
فرقم آن گاه هایی معلوم میشود که به اوج رسیده دلها و روانه شده همه سمت تو اما من باید دست بکشم وبه امرش بیرونش ببرم..
فرق ام آن گاه هایی ست که همه نشسته اند و دلشان را دست مداح داده اند و گریان و بی قرار از غمت ، بر سر و سینه میکوبند اما من در کنجی خارج از مجلس ، با کودکم در حال بازی ام..
و چقدر سخت است جمع یک عالم بغض و اشک حلقه شده در چشم و لبخند مادرانه به کودکی که ملتمسانه خواهش دارد که گریه مادرش را نبیند..
فرق ام شاید آن لحظه هایی ست که آشوبم میکند صدای آتش گرفتن عزادارانت اما نمیتوانم همراهشان داد بزنم و آتش بگیرم..
یا شاید آن شبهایی که خسته از هیئت ها برمیگردم و
با امید خواباندن و روضه شنیدن تک نفره ی شبانه ام کنارشان بیهوش می شوم و به خواب میروم..
آری..
شام هفتم آمده و من در بُهت سرازیری تمام شدن دهه ات..
..و غم عظیمی که در قلبم فشرده شده..
بغض سنگینی که در گلویم چِپانده شده.. و دلی که "ای کاش" ها دیوانه اش کرده..
من مانده ام و فقط سه روز تا عاشورایَت حسین..
و اضطراب بهره بردن در این چند روز ..
حضرت "مادر"..
مادر داغدار کربلا..
به حق داغ بر دل نشسته ات ،
به حق آن سرباز شش ماهه که به دفاع از امام فرستادی..
به حق آن گلوی بریده ..
به حق آن لبان به هم چسبیده..
به حق آن تلذی های پایانی..
توان مادری ام ده..
غم سنگین دلم در عزایت را ببین و توفیقم ده در راه شما و مسیر حق تان ،کودکانم را پرورش دهم تا مثل شما در رکاب امام عصر سربازی کنند💚
♡🖤♡
#محرم
#روز_هفتم
#مادرانه
#ارباب_نگاهم_کن
✍️زهرا صدوقی(ریحانه)
🌐مرکز مجازی مهدویت
🌷 ┄┅┅┅❁💚❁┅┅┅┄🌷
🆔 http://eitaa.com/mahdi313com
.
✍دلنوشته های عاشورایی
》﷽《
و شام هفتم آمد و من در بُهت سرازیری تمام شدن دهه ات..
..و غم عظیمی در قلبم فشرده شده..
بغض سنگینی که در گلویم چِپانده شده..دلی که "ای کاش" ها دیوانه اش کرده..
من مانده ام و فقط سه روز تا عاشورایَت حسینم..
و اضطراب بهره بردن در این چند روز امانم را بریده..
آری..من یک مادرم..
فرق دارم کمی..
فرق ام آن گاه هایی معلوم میشود که چراغ هارا خاموش میشود تا شروع شود عزاداری ، اما من با بیقراری کودکی ترسان از تاریکی ، باید بروم..
باید بروم آن دورها..تا ترس تاریکی نبیندکودکم..
همان جا که کور سوی نوری از اتاقکی بیرون زده ، بنشینم و نه مثل بقیه ، بشنوم روضه ات را..
فرقم آن گاه هایی معلوم میشود که به اوج رسیده دلها و روانه شده همه سمت تو اما من باید دست بکشم وبه امرش بیرونش ببرم..
فرق ام آن گاه هایی ست که همه نشسته اند و دلشان را دست مداح داده اند و گریان و بی قرار از غمت ، بر سر و سینه میکوبند اما من در کنجی خارج از مجلس ، با کودکم در حال بازی ام..
و چقدر سخت است جمع یک عالم بغض و اشک حلقه شده در چشم و لبخند مادرانه به کودکی که ملتمسانه خواهش دارد که گریه مادرش را نبیند..
فرق ام شاید آن لحظه هایی ست که آشوبم میکند صدای آتش گرفتن عزادارانت اما نمیتوانم همراهشان داد بزنم و آتش بگیرم..
یا شاید آن شبهایی که خسته از هیئت ها برمیگردم و
با امید خواباندن و روضه شنیدن تک نفره ی شبانه ام کنارشان بیهوش می شوم و به خواب میروم..
آری..
شام هفتم آمده و من در بُهت سرازیری تمام شدن دهه ات..
..و غم عظیمی که در قلبم فشرده شده..
بغض سنگینی که در گلویم چِپانده شده.. و دلی که "ای کاش" ها دیوانه اش کرده..
من مانده ام و فقط سه روز تا عاشورایَت حسین..
و اضطراب بهره بردن در این چند روز ..
حضرت "مادر"..
مادر داغدار کربلا..
به حق داغ بر دل نشسته ات ،
به حق آن سرباز شش ماهه که به دفاع از امام فرستادی..
به حق آن گلوی بریده ..
به حق آن لبان به هم چسبیده..
به حق آن تلذی های پایانی..
توان مادری ام ده..
غم سنگین دلم در عزایت را ببین و توفیقم ده در راه شما و مسیر حق تان ،کودکانم را پرورش دهم تا مثل شما در رکاب امام عصر سربازی کنند💚
♡🖤♡
#محرم
#روز_هفتم
#مادرانه
#ارباب_نگاهم_کن
✍️زهرا صدوقی(ریحانه)
🌐مرکز مجازی مهدویت
🌷 ┄┅┅┅❁💚❁┅┅┅┄🌷
🆔 http://eitaa.com/mahdi313com
.