eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آنطور زندگی کن که مرگ مزاحم زندگی‌ تو نباشد .. #story @mahdii_hoseini
فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله‌ها را ، به چشم خود دیدم .. @mahdii_hoseini
⚫️هر چه شنیده اید غریبانه دیده ام باور نمی کنید چه رنجی کشیده ام ⚫️کوفه به شام را در ایام کودکی همپای عمه ام رقیه دویده ام @mahdii_hoseini
... رفــتــه بــودی ڪــه بــیــایــی چــقــدر طــول ڪــشــیــد... 🆔 @mahdii_hoseini
🌷امروز غبار روبی مزار 🌷 اقامهدی غبار دل ماراهم بشور❤️ @mahdii_hoseini
و لا يَخافونَ لَومَةَ لائِم ۚ (در راه دین) از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند آیه ۵۴ سوره مائده @mahdii_hoseini
سلام به همه ی بزرگواران✋ إن شاء الله که حال دلتون خوب باشه😊 قصد داریم توی این یه هفته مانده به تولد رفیق شهیدمون براش بفرستیم🎁🎁 اونم هر روز تا روز تولدش..☺ خب حالا هدیه ما خواندن هر روز سوره های:👇👇👇 ❤حشر،الرحمن،و یاسین❤ و‌هدیه کردن🎁 ثواب قرائت این سوره ها به روح مطهر پاسدار رشید اسلام .. حالا اگه دوست داشته باشی میتونی این هدایارو با ۱۰۰تا ذکر صلوات تزیین هم بکنی🎈🎊🎉 باز هم سلیقه خودتونه هر جوری که میتونین این هدایاتون رو تزیین کنید...🎀☺😊 حالا هر کی حاضره هدیه بفرسته بگه و به خادم کانال به آیدی زیر اعلام کنه👇👇 @Agha_mahdi
🌸در ایام مسلمیه یاد کنیم از خادم الحسینی که در شب شهادت حضرت رقیه(س)به دیدار اربابش شتافت و امسال دومین سالیست که جایش در هیات ارباب خالیست.
... 🌸 ‍ همان روز خواستگاری💐 گفتند: که من تازه از جبهه آمـده‌ام و پدر و مادرم هم وضع خوبـے ندارند. اگر امکانـش هست، رسم حزب‌اللهـے‌ها را اجرا کن و همین را قبول کن😇 که آن هم در خانه ما بود. نه طلایے و نه لباسے و...🙂💚 🌸 @mahdii_hoseini
# استوری @mahdii_hoseini
😊 ۸(هشت)روز مانده تا👇👇 🎊🎉🎈تولد🎈🎉🎊 شهید مدافع حرم ❤پیشاپیش تولدت مبارک❤ 🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂 @mahdii_hoseini
آقا مهدی
#روز_شمار😊 ۸(هشت)روز مانده تا👇👇 🎊🎉🎈تولد🎈🎉🎊 شهید مدافع حرم #حاج_مهدی_حسینی ❤پیشاپیش تولدت مبارک❤
ای در دل من اصل تمنا همه تو وی در سر من مایهٔ سودا همه تو هر چند به روزگار در می‌نگرم امروز همه تویی و فردا همه تو @mahdii_hoseini
#یا_حسین •••❤️••• بی راهــہ مــرو ســاده تــریݩ راه #حـسین اسـتــ❣ #نون @mahdii_hoseini
❤️عرفه یعنی هجرت هجرت از خود به خـــــ❤️ــــدای خود و حــــــــسیــــ😍ـــــن(ع) چه هجرت را با خـــــــونش تفسیر کرد🙃🙂 هجرت کن🕊🕊🕊 از خودت تا به خدا هجرتی# حسین وار...👌🏻😢 -فرج @mahdii_hoseini
صفری تبار😊 @mahdii_hoseini
آقا مهدی
#شهیدکمیل صفری تبار😊 @mahdii_hoseini
🌷 ❣همسرم💞 شهید ڪمیل خیلے بود☺️ مثل یہ مادرے ڪہ از بچہ اش مراقبت میڪنہ از من مراقبت میڪرد...😇 یادمه تابسـتون بود و هوا بود🌞 خستہ بودم، رفتم پنڪہ رو روشن ڪردم وخوابیدم😴 «من بہ گرما خیلے حساسم»😖 ❣خواب بودم واحساس ڪردم هوا خیلے گرم شدہ و متوجہ شـدم برق رفته☹️ بعد از چند ثانیہ احساس خیلے ڪردم و به زور چشمم رو باز ڪردم تا مطمئن بشم برق اومدہ یا نہ... ❣دیدم ڪمیل بالاے سرم یه ملحفہ رو گرفتہ و مثل پنڪه بالاے سرم مے چرخونہ تا بشم😊 ودوبارہ چشمم بسته شد ازفرط ...😴 شاید بعد نیم ساعت تا یکساعت⏰خواب بودم و وقتے بیدارشدم دیدم ڪمیل دارہ اون ملحفه رو مثل پنڪہ روے سرم مے چرخونه تا خنڪ بشم...😳 ❣پاشدم گفتم ڪمیل توهنوز دارے مےچرخونے!؟ خستہ شدے⁉️😞 گفت: خواب بودے و برق رفت و تو چون به گرما میترسیدم از گرماے زیاد از خواب بیدار بشے ودلم نیومد😍 🌷 @mahdii_hoseini
هدایت شده از KHAMENEI.IR
⚡️سخن‌نگاشت| رهبرانقلاب: یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال #روز_عرفه را بجا آوردم. مادرم خیلی اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّی بود. می‌رفتیم یک گوشه حیاط منزل و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام می‌دادیم. مادرم می‌خواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، می‌خواندیم. دوره جوانی و نوجوانی من این‌گونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش. 📥 سایر کیفیتها: http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=40320
#روز_شمار😊 ۷(هفت)روز مانده تا👇👇 🎈🎈تولد🎈🎈 شهید مدافع حرم #مهدی_حسینی ❤پیشاپیش تولدت مبارک❤ #عکس_ویژه_پروفایل 🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂 @mahdii_hoseini
با عرض سلام و احترام خدمت بزرگواران😊 و تبریک عید سعید قربان؛🎉🎊❤ ان‌شاءلله به مناسبت تولد 🎂 💝 از امشب در کانال رأس ۲۲گذاشته میشه.. @mahdii_hoseini
آقا مهدی
با عرض سلام و احترام خدمت بزرگواران😊 و تبریک عید سعید قربان؛🎉🎊❤ ان‌شاءلله به مناسبت تولد #شهید_مه
⃣ ــ ببخشید مهدیه خانوم! "بسم ا... این دیگه کیه؟؟!!" رویم را برگرداندم و با صالح مواجه شدم. سریع سرش را پایین انداخت لبخندی زد و گفت: ــ سلام عرض شد ــ سلام از ماست ــ ببخشید میشه سلما رو صدا بزنید؟ ــ چشم الان بهش میگم بیاد هنوز از صالح دور نشده بودم که... ــ مهدیه خانوم؟ میخکوب شدم و به سمتش چرخیدم و بی صدا منتظر صحبت اش شدم. کمی پا به پا کرد و گفت: ــ ببخشید سر پا نگهتون داشتم. سفری در پیش دارم خواستم ازتون حلالیت بطلبم. بالاخره ما همسایه هستیم و مطمئنا گاهی پیش اومده که حق همسایگی رو ادا نکردم البته بیشتر اون ماجرا...😥 منظورم ای @mahdii_hoseini نه که... بهر حال ببخشید حلال کنید.😔 هنوز هم از او دل چرکین بودم😒 بدون اینکه جوابش را بدهم چادرم را جلو کشیدم و به داخل حسینیه رفتم که سلما را صدا بزنم. روز عرفه بود و همه ی اهل محل در حسینیه جمع شده بودیم برای خواندن دعا و نیایش. ــ سلما... سلما... ــ جانم مهدیه؟ ــ بیا برو ببین آقا داداشت چیکارت داره؟ سلما با اضطراب نگاهی به ساعت مچی اش انداخت و گفت: ــ خدا مرگم بده دیر شد... چادرش را دور خودش پیچاند و از بین خانم ها با گامهای بلندی خودش را به درب خروجی رساند ــ سلما... سلماااا ای بابا مفاتیحشو جا گذاشت. خواهر برادر خل شدن ها... ادامه دارد... @mahdii_hoseini نویسنده:
⃣ مراسم تمام شده بود و به همراه پدرومادرم راهی منزل شدیم. مفاتیح خودم و مفاتیح سنگین سلما در دستم بود و چادرم را شلخته روی سرم نگه داشته بودم.😒 داخل کوچه که پیچیدیم جمعیت اندکی را جلوی منزل پدر سلما دیدیم. صالح با لباس نظامی و کوله ی بزرگی که به دست داشت بی شباهت به رزمنده های فیلم های زمان جنگ نبود.😳 "این هنوز سربازی نرفته؟ پس چیکار کرده تا حالا؟"😒 هنوز حرف ذهنم تمام نشده بود که صالح به سمت ما آمد و با پدرم روبوسی کرد و پدر، گرم او را به آغوشش فشرد. متعجب به آنها خیره بودم که مادر هم با بغض با او صحبت کرد و در آخر گفت: ــ مهدیه خانوم خدانگهدار. ان شاء الله که حلال کنید.✋ @mahdii_hoseini کوله را برداشت و با بغض شکسته ی سلما بدرقه شد و رفت... جمعیت اندک، صلواتی فرستادند و متفرق شدند. سلما به درب حیاط تکیه داد و قرآن را از سینی برداشت و سینی به دستش آویزان شد.😞 قرآن را به سینه گذاشت و بی صدا اشک ریخت. این بی تابی برایم غیر منطقی بود. به سمتش رفتم و تنها کافی بود او را صدا بزنم که بغضش بترکد و در آغوشم جای بگیرد. او را با خودم به داخل منزلشان بردم. پدرش هم همراه صالح رفته بود و سلما تنها مانده بود. مادرش چند سال پیش فوت شده بود و حالا می فهمیدم با این بغض و خانه ی خالی و سکوت سنگین، تحمل تنهایی برایش سخت بود.😖 ــ الهی قربونت برم سلما چرا اینجوری می کنی؟ آروم باش... هق هق اش بیشتر شد و با من همراه شد. ــ چقدر لوسی خب بر می گرده...😒 در سکوت فقط هق می زد. سعی کردم سکوت کنم که آرام شود. ــ خب... حالا بگو ببینم این لوس بازی چیه؟😏 ــ اگه بدونی صالح کجا رفته بهم حق میدی😢 و با گوشه ی روسری اش اشکش را پاک کرد و آهی کشید. ــ ای بابا... انگار فقط داداش تو رفته سربازی😂 ــ کاش سربازی می رفت...😔 ــ کجا رفته خب؟!😕 ــ سوریه...😭 و دوباره هق زد و گریه ی بلندش تنم را لرزاند. اسم سوریه را که شنیدم وا رفتم "پس بخاطر این بود که همش حلالیت می طلبید؟!"😶 ادامه دارد... ‌ @mahdii_hoseini نویسنده: خانم _ترابی
عیدتون مبارک😊 @mahdii_hoseini
『♡』 به ♥️ڪه وصل شوی، آرامش وجودت را فرامیگيرد! نه به ‌راحتی می‌رنجی، و نه به ‌آسانی می‌رنجانی! ، سهم دل‌هايی استـ، ڪه به سَمت ← ..✨ @mahdii_hoseini
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌟 لوح| بالاتر از ایثار جان 🔺️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اگر به حکمت مندرج در #عید_قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. #حضرت_ابراهیم علیه‌السلام در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار به او داده بود. ۱۳۸۹/۰۸/۲۶ 🖨 نسخه چاپ👇 http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=40324
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😊 ۶(شش)روز مانده تا👇👇 💌تولد💌 شهید مدافع حرم ❤پیشاپیش تولدت مبارک❤ 🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂 @mahdii_hoseini
آقا مهدی
#روز_شمار😊 ۶(شش)روز مانده تا👇👇 💌تولد💌 شهید مدافع حرم #پاسدار_مهدی_حسینی ❤پیشاپیش تولدت مبارک❤ #
پیچیده خیال تو در این حول و حواشی هرگز نشده رد بشوی عطر نپاشی شبهای زیادی ست به این پنجره وصلم ای کاش شبی رهگذر کوچه تو باشی * @mahdii_hoseini