eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
💬 : شهیدان چشم به راهند تا ما سر به راه شویم و از راهی ڪه رفته‌اند برویم و رو به راه شویم این چشم‌ها چشمه‌های نورند چشم انتظار جوشش ما برای پیوستن به لشگریان ظهور چشم‌های پاڪی ڪه چشم از حرام بسته‌اند و در حرم یار چشم گشوده‌اند چشم‌هایی ڪه بازماندگان را ندا می‌دهند ڪه نه خوفی هست و نه حزنی از شیطان نهراسید و در ابتلائات غم به دل راه ندهید... فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ادامه دارد...🚩 . . . س س 🌱| @mahdihoseini_ir
﷽ . ماه مبارک بود.که عکس برای من ارسال کرد. پرسیدم آقامهدی موضوع این چیه؟در جواب پیامم گفت:سفره افطار مدافعان حرم را ببین همسرم. این عکس در دست تو بماند به . تا آن زمان که من شدم...آنوقت به کسانی نشان بده که میگویند"هرکسی بره نونش تو روغنه"نشان بده و بگو: «این سفره مدافعان حرم هست» . س
📲پست اینستاگرام در رابطه با شهادت سید مهدی هم رفت و من هنوز هم که هنوزه دنبال شهوات و بازی های بی ارزش و فانی دنیام و هر روز این سوال رو از خودم میپرسم که مگر میشود آدمی انقدر بی توفیق و کم سعادت !!! همین سال پیش بود که باهم آشنا شدیم!!! و تمام آشنایی مان هم از مجلس امام حسینی بود ‌که توی خرابه شام برگذار می شد!!! چقدر با هم سینه زدیم و صفا کردیم!!! وقتی عکس شهادتش رو دیدم حسابی دلم گرفت!!! نه برا شهید! که اینها به فیض اعلا نایل اومدن! برا خودم که رفیقان میروند نوبت به نوبت!!! اما..... چشم هایم هنوز منتظرند... . . . س 🏴 نشر مجدد📌 @mahdihoseini_ir
تولدت مبارک♥️ -میدانی به فکر چه بودم؟ به این فکر میکردم که پارسال هم تولدت را در فراغ از هم تبریک گفتم.و تو شنیدی... قرار نبود اینهمه نرسیدن سهم ما باشد.اما باز هم برایت مینویسم،از فاصله ای که نمیدانم چقدر است. شش سال است که تولد تو تنها یادی ست در دلهای ما سوخته دلان که شوق پرواز داریم،آخر نمیدانیم وصال تو چگونه به ارمغان رسید.ما نمیدانیم به لبخند رضایت حضرت فاطمه الزهرا س چه پاسخی دادی؟ اولین دیدارت با ارباب دوعالم چگونه بود،چه گفتی و چه شنیدی؟ تولدت در محرم است و امشب شب جمعه مصادف با سالروز تولدت.تولدی که برای خیلی ها نعمت بود،نعمتی که تمام شدنی نیست. "آقای مَهدی،نگاهی هم به ما زمین گیران این دنیای خاکی بکن.یادت در قلبم:) . بیست و هفت مرداد ماه سالروز ولادت مدافع حرم مهدی حسینی|1359 .
در ریختن این همه خون‌ شریک اند، آنان که به هر دروغ دامن زده‌اند... @mahdihoseini_ir
لیاقت شهــ🌷ـادت یکی از دوستان مسجدی اش توسط منافقین شهید شده بود. محسن مثل شمع می سوخت و گـــریه می کرد. دست گذاشتم روی شانه هایش و خواستم کمی دلداری اش بدهم که گفت: ما هر شب با هم می رفتیم گشت شبانه. فقط یک دیشبی همراهش نبودم! مقداری با هم صحبت کردیم. بیشتر از این که از شهادت دوست اش افسوس بخورد برای خودش متاسف بود که چرا لیاقت شهادت نداشته... 🌱 🌱| @mahdihoseini_ir
🌱 چہ خـوش بود روزهاے با هم بودنتان خنــده‌ی لبانتـان دل مـا را برد ... دل مـا هم رفیقے از جنس " شهیـد " مے‌خواهد لبخنـدزنان و در آغوش هم تا عرش اعلــے ... آری رسم رفاقت اینگونه است... س (س) @mahdihoseini_ir
آنان ڪه خاڪ را بہ نظر ڪیمیا ڪنند آیا شود ڪه گوشه چشمے به ما ڪنند؟ 🪴| @mahdihoseini_ir
🇮🇷 چه کـ⛰ـوه هایی نذاشتن، رو سر این خونه خاکسـ🌋ـتر بباره... @mahdihoseini_ir🌹🕊
💌 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 سلام علیکم اعظم خانم. من داوود هستم. می خواستم که این نامه را برای مادرم بخوانید و بگویید من به جبهه رفتم و چون مادرم خبر ندارد که من به جبهه رفتم می‌خواهم او را دلداری بدهید و نگذارید ناراحت شود و به مادرم بگویید چون می‌دانستم به من اجازه نمی‌دهید به جبهه بروم برای همین به شما خبر نداده‌‌ام و امیدوارم از من راضی باشی و دعای خیر یادت نرود. چون من دیگر غم شهادت دوستان را طاقت نیاورده به جبهه رفتم. و اگر پرسید درست چه می‌شود، بگویید که من درسم خیلی خوب شده بود و می‌توانم بعدا بیام امتحان بدهم. @mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 رولَه غصه نخور، منم مادرتم 🔻 پس از ۴۱ سال به خانه برگشت اما در سالگرد پرواز مادرش؛ مادر که پسرش همراه احمد به کشور بازگشته، بر پیکر احمد می‌آید و شروع به دلداری می‌کند: رولَه غصه نخور، منم مادرتم.😭 «عزیزم احمد که مادر نداری؛ عزیزم احمد تو هم مثل پسرم هستی؛ همه شهدا مثل فرزندانم هستن؛ غصه و ناراحت نشی؛ دست مادرت را بگیر و او را به بهشت ببر.» 🌱 @basijiyanegomnam@mahdihoseini_ir🌹🕊
شهادت، سهمِ ڪسانے مےشود ڪہ عالم را «محضر خدا» مےدانند و ڪسانے ڪہ عالم را محضر خدا بدانند «گناه نمےڪنند» ... و ، اینگونہ بوده اند... @mahdihoseini_ir🌹🕊
📝 اقدام شجاعانه و تکلیف مدار قوه قضائیه در اعدام ۳ تروریست قاتل که دستشان به خون پاک شهدای مدافع امنیت آلوده بود نشان داد نظام مقدس جمهوری اسلامی در دفاع از امنیت مردم و حقشان مصمم است. خدا قوت به عزیزان 🌱 🌱 @mahdihoseini_ir🌹🕊
🔘 بهترین و عالی‌ترین مدیران 🌱 @mahdihoseini_ir🌹🕊
💢 از درو دیوار صدا در اومد از سلبریتی بی‌صرفه یک پیام تسلیت در نیامد! 🔹 حداقل برای حفظ ظاهر مثل منتظرالسلطنه این اقدام ترو.ریستی رو محکوم میکردید که صف‌تون از گروهک منافقین جدا بشه! ✍ حمید خراسانی 🌱 @mahdihoseini_ir🌹🕊
در دلم، باز هوایی است که طوفانیِ توست... @mahdihoseini_ir🌹🕊
🍃🌺 انواع شهید مَن قُتِلَ دُونَ أهلِهِ ظُلما فهُو شَهيدٌ، و مَن قُتِلَ دُونَ مالِهِ ظُلما فهُو شَهيدٌ، و مَن قُتِلَ دُونَ جارِهِ ظُلما فهُو شَهيدٌ، و مَن قُتِلَ في ذاتِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ فهُو شَهيدٌ 🌷هركه در راه دفاع از خانواده خود به ستم كشته شود، شهيد است و 🌷هركه در راه دفاع از مال خود مظلومانه كشته شود، شهيد است و 🌷هركه در راه دفاع از همسايه خود به ستم كشته شود، شهيد است و 🌷هركه به خاطر خداوند عزّ و جلّ كشته شود، شهيد است. 🍃 (ص)| 📚 كنز العمّال : ۱۱۲۳۷ eitaa.com/joinchat/1350369280Cba31a11fa4🌹🕊
تا قیامتـــ هـــم از بنویسیم... جبران یڪـــ لحظہ غــــم فرزندان آنها نمے شود... 🌱
📝وصیتنامه [اَش] خیلی کوتاه است، اما من برداشت خودم را از آن دارم و واقعا زیباست. اینکه جایی می‌گوید پیرو خط رهبری باشید که راه درست و راه (عج) است، می‌گویند شهید به شهود می‌رسد و این وصیتنامه‌ها از دست کسانی به ما رسیده که به شهود رسیده‌اند. ایشان در وصیتنامه خود می‎گوید که قطعا راه امام زمان پیروی از ولایت است. راهی که ما در نماز می‌گوییم اهدناالصراط المستقیم. جای دیگری از وصیت‌نامه می‌گوید که خدا می‌داند در دلم چه غم‌ها و غربتی از این سید مظلوم من و امثال من را آزار می‌دهد. یعنی اینکه اگر از غربت حضرت آقا ناراحت باشیم در کنار هستیم. روایت مادر معزز شهید @mahdihoseini_ir🌹🕊
مقام معظم رهبری : امروز هرکس که نام را کوچک بدارد و حرکت عظیم در کشور ما را نادیده بگیرد و تحقیر کند، به تاریخ این ملت کرده است. ۱۳۸۰.۰۸.۲۰ ‌•┈┈••✾••┈┈• @mahdihoseini_ir🌹🕊
آقا مهدی
🍃🌟🌙🍃¤•¤•¤•••--- #کرامات_و_معجزات_شهدا #عاشق_شده_ام! 🔹قسمت نهم🔸 🌟لحظات پایانی شلمچه بود... خوب یاد
🍃🌟🌙🍃¤•¤•¤•••--- ! 🔹قسمت دهم🔸 من و دو سه نفر از بچه ها جلو حرکت میکردیم تا اینکه یکی از بچه ها را دیدم که کیسه پلاستیک به دست داشت به طرف یادمان برمیگشت! گفتم کجا؟ ✨گفت می خواهم از خاک شلمچه برای عزیزانم سوغات ببرم. گفتم اجازه میدهی من هم همراهت بیایم، گفت اشکالی ندارد. من از بچه ها جدا شدم، آن ها به طرف ماشین رفتند و من با او دوباره مسیر آمده را برگشتم. نمی دانم چه اتفاقی افتاد... اما می دانم من عنایت را آنجا دیدم که دلشکستگی را در حقیقت اشک های متبرکم فهمیدند و مرا دوباره طلبیدند. 😭💔❣ او که مشغول جمع کردن خاک در کیسه پلاستیک شد، من در زیر همان تلویزیون که تصویر حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام را نشان می داد و حاج سعید نوحه می خواند... کفش هایم را درآوردم و به سجده افتادم: «اللهم لک الحمد و حمد الشاکرین...» هق هق گریه امانم نمی داد 😭 گریه کردم و خاک را دیدم که غرق در اشک های من شد و آنگاه بود که من کربلایی شدم... 💔من آنجا از دوباره آغاز شدم، آنجا عطر سیب را از نفس های زخمی خاک گرفتم، من به آرزویم در غربت غروب رسیدم و شهدا مرا شرمنده مهربانی شان کردند... پایان 💐 🌍Anaj @mahdihoseini_ir ---•••¤•¤•¤🍃🌟🌙🍃
بسم الله الرحمن الرحیم . 📍داستان کوتاه برادرم بود | قسمت اول . -در زندگی افراد کمی این اتفاق می افتد که شخصی همچون برادر بزرگتر یا حتی شبیه یک فرشته دستمان را بگیرد و از زمین بلند کند. . -من علی ام، اهل کشور سوریه و علوی.ما علوی ها برای حفظ جانمان به شمال سوریه کوچ کردیم و با کُرد های سوریه زندگی کردیم. برای حفظ جانمان شیعه بودن را مخفی کردیم و خیلی آسیب های اعتقادی دیدیم. تا حدی که بانوان ما حجاب درستی ندارند و اکثر ما نماز و روزه و بقیه احکام الهی را انجام نمیدهیم. . -بیست ساله بودم که سوریه، کشور زیبا و عزیزم ظهور داعش را در خود دید.من همچون جوانان دیگر برای دفاع از کشور قیام کرده و روبه روی دشمن تکفیری سینه سپر کردیم. . -فرماندهان نظامی زیادی داشتم،عراقی،سوری.چون در معاونت های زیادی فعالیت کردم از عملیات تا نیروی انسانی از اطلاعات تا پشتیبانی. اما برادر من سید مهدی جور دیگری بود.اهل آسمان بود.انگار بعد از دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله آمده بود تا من را نجات دهد. این صحبت های من گرچه نمیتواند بگوید سید مهدی که بود اما از فداکاری های او میگویم... . 📎ادامه دارد ... (این مقدمه اولین قسمت از داستان کوتاه برادرم بود تقدیم نگاهتان شد) . ع س س ‌•┈┈••✾••┈┈• @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم . 📍داستان کوتاه برادرم بود | قسمت اول . -در زندگی افراد کمی این اتفاق می افتد
بسم الله الرحمن الرحیم . 📍داستان کوتاه برادرم بود | قسمت دوم . معرفی ام کردند به یک شهر دیگر. حماة، تقریبا مرکز لجستیک جنگ بود. شنیده بودم فرمانده اش ایرانی است. با نامه معرفی رسیدم به بلدیة. نامه را به نگهبان نشان دادم، نگاهی به من کرد: قبلا تو حلب دیدمت چرا اینجا امدی الان؟ جواب درست و حسابی به او ندادم وارد شدم به سمت دفتر فرماندهی حرکت کردم. . درب را زدم و اجازه ورود خواستم. مَردی تقریبا ۴۰ ساله با ریش های حنایی و با لبخند زیبا سلامم کرد. حدس میزدم سید مهدی است. -سید مهدی نامه معرفی ام آوردم. از حلب می آیم. نامه را گرفت. حدسم درست بود. گفت دنبالم بیا. وارد یک اتاق دیگر شدیم. +ابوسعید نیروی جدیدی که میخواستی. کار را برایش توضیح بده که خیلی وقت نداریم. . سید مهدی ایرانی بود که تقریبا ۳۰۰ نیروی اجرایی و ۵۰ نیروی اداری داشت که همگی عرب بودند. عرب از عرب حرف شنوی ندارد. نمیدانم چطور سید مهدی ۳۵۰ نیروی عرب را مدیریت میکرد. . تمام سعی ام این بود که بدون حاشیه کار کنم و تا حدی هم موفق بودم. سید مهدی صدایم زد. +علی به دفترم بیا. وارد دفترش شدم. +بنشین، راحت باش. شروع کرد به صحبت: +علی از خودت بگو؟ -چه بگویم سید مهدی؟ +کجا کار میکردی؟ کارت چه بود؟ پدر و مادرت کجان؟ - ۲۴ ساله و شیعه. علوی مذهب. و قبل از جنگ کار خاصی نداشتم بعضی مواقع با ماشین پدرم مسافرکشی میکردم. علاقه ورود به ارتش را داشتم که جنگ شد. پدر و مادر هم الان در دمشق هستند. شروع کرد به حرف زدن. من باب اعتقادم. میدانم چرا این حرف ها را زد. من به نماز جماعت نمی رفتم و نشانه ای از اسلام در من نبود. حرف هایش عجیب به دلم نشست. بماند که چه گفت و چه شنیدم. . شب بود. باید با سید صحبت میکردم. چراغ دفتر روشن بود. از پنجره دیدم بیدار است، روی زمین نشسته بود و چیزی یادداشت میکرد. درب زدم و اجازه ورود خواستم. سلام و احوال پرسی کردیم. معذرت خواهی کردم بابت اینکه بد موقع کارش دارم. -صحبتی دارم با شما فرمانده. از جا بلند شد، دفتر را روی میز گذاشت. +چایی میخوری؟ -بله حتما ممنونم. استرس داشتم، نمیداستم چطور بیان کنم خواسته ام را. اصلا چرا به سید؟ چرا باید سید را پناه خودم ببینم؟ . 📎ادامه دارد ... (دومین قسمت از داستان کوتاه برادرم بود تقدیم نگاهتان شد) . ع س س ‌•┈┈••✾••┈┈• @mahdihoseini_ir
📞•• از به جامانده ها؛💔 هنوز هم مےدهند ! اما بہ "اهل درد" نه بے خیال ها فقط دم زدن ازشهـدا افتخار نیست... باید زندگےمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان، رفاقتمان هم بوے بگیرد... ‌•┈┈••✾••┈┈• @mahdihoseini_ir