[۷/۸، ۱۲:۳۳] توجه:: *🌹✫امام زمــانم براے خشنودے*
*دل مھربانتان نماز را اول وقت مے خوانم✫*
*⊰❀⊱━═━━━━━━━═━⊰❀⊱ا*
*🌳 آيا كسى كه وظيفهاش به جاى #غسل ، #تيمم بوده، مىتواند دست به قرآن بزند و يا به #مسجد برود؟*
*🌹 آيات عظام امام و نورى: اگر به جهت ضرر داشتن آب و مانند آن، تيمم كرده- در صورتى كه تيمم و عذرش باقى است- مىتواند كارهاى ياد شده را انجام دهد. اما اگر به جهت تنگى وقت، به جاى غسل تيمم كرده است، بنابر احتياط واجب نمىتواند.*
*🌹 آيات عظام بهجت، تبريزى،سيستانى، خامنهاى، صافى، فاضل و وحيد: اگر به جهت ضرر داشتن آب و مانند آن، تيمم كرده- در صورتى كه تيمم و عذرش باقى است- مىتواند كارهاى ياد شده را انجام دهد. اما اگر به جهت تنگى وقت، به جاى غسل تيمم كرده است، نمىتواند.*
*🌹 آية اللّه مكارم: اگر تيمم و عذرش باقى است، مىتواند كارهاى ياد شده را انجام دهد.*
*📚 پرسش و پاسخ دانشجویی؛ دفتر سی ام؛ پرسش ۱۹۱.*
*【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】*
https://chat.whatsapp.com/GNytmAHFDi3Bu9glaFz13Z
[۷/۸، ۱۲:۳۳] توجه:: ⭕️دستورات اخلاقی و خودسازی
آیت الله ناصری :
🌱 بَرای کسانی که خواهان تقرب به خدا و ساحت مقدس امام زمان علیه السلام هستند میتوان موارد زیر را که متخذ از روایات هستند، توصیه کرد.
🔰این موارد در حقیقت، قدمهای اولیة خودسازی و سلوک معنوی هم محسوب میشوند.
☘ اول توبهای از اعمال گذشته بکند و تصمیم بگیرد که در آینده گناه نکند، مبارزة با حق ننماید و شیطان را پیروی نکند.
☘ ملتزم بشود که نمازهایش را اول وقت بخواند.
☘ تسبیح حضرت زهرا علیها السلام را بعد نمازها حتماً بخواند.
☘ هر صبح، دعای عهد را بخواند.
☘ اغلب اوقات با وضو باشد.
☘ همین طوری که در روایت آمده است، روزی صد بار استغفار کند.
☘ روزی پنجاه آیة قرآن بخواند.
☘ موقع خواب، با وضو باشد و مقداری قرآن بخواند.
🍂 انجام این اعمال، بسیار مفید است و سبب زوال یا کمرنگ شدن این حجابها میشود و در نتیجه، انسان از انوار قدسی حضرت بیشتر بهره میبرد.
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
🟦🌹💠🟦🌹💠🟦https://chat.whatsapp.com/G0qdmd3cLKzHzZ2pObORXg
[۷/۸، ۱۲:۳۸] توجه:: 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
*#ذکری_برای_بچه_دار_شدن :*
👩🏻🌾👶👧🧒👦👩🏻🌾👶👧🧒👦👩🏻🌾
*🍃🌹امام زین العابدین علیه السلام به بعضی از اصحاب خود ( که احتمالا فرزندی نداشته ) فرمود : برای این که خداوند فرزندی نصیب و روزیت کند هفتاد مرتبه این ذکر را بگوید :*
*✨رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَبَرُّ بِي فِي حَيَاتِي وَ يَسْتَغْفِرُ لِي بَعْدَ وَفَاتِي وَ اجْعَلْهُ*
*خَلْقاً سَوِيّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ شِرْكاً وَ لَا نَصِيباً اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ✨*
*🍂🌹 امام سجاد در ادامه حدیث فوق فرمود : هر کس این دعا را زیاد بخواند هر چه آرزو دارد از مال و فرزند و از خیر دنیا*
*و آخرت خداوند به او خواهد داد ان شاء الله*
📚 مکارم الاخلاق ص 224
https://chat.whatsapp.com/Lye4KQcwWG15WYqkBl8yKu
[۷/۸، ۱۳:۱۴] توجه:: *🍂🍃🍂🍃﷽🍃🍂🍃🍂*
*📢#نماز_حاجت روز پنجشنبه به توصیه #آیتالله_بهجت قدسسره*
🧎🏽✨🧎🏽✨🧎🏽✨🧎🏽✨
🔷آیتالله بهجت قدسسره اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه میکردند و میفرمودند: «آیتالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیهای برای او میرسید».
📃شیوه خواندن نماز از کتاب جمالالاسبوع سیدبنطاووس
چهار رکعت (دو نماز دورکعتی)
1️⃣ در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید
2️⃣ در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید
3️⃣ در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید
4️⃣ در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید
5️⃣ بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید
6️⃣و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند
7️⃣ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا درخواست کند.
✅ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود میشود؛
نزول باران را بخواهد بهیقین باران نازل میشود؛
همانا هیچچیز مانع میان او و خداوند نیست؛
خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند.
📚 برگرفته از کتاب #بهجت_الدعا، ص٣٨٠ـ٣٨١
التماس دعای فرج🤲
https://chat.whatsapp.com/FnoHzSAbfLZBIpsVxxKEJ5
https://chat.whatsapp.com/IGSkzPkKlsrCExtvCyYlwh
بِهِمُ الْمَلاَّئِکَهُ
وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا
وَرَبِّ الْکَعْبَهِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً
وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ
اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ
وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ
وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ
شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه
🌺🌺🌺🌺
[۹/۲۳، ۰۷:۵۷] توجه: 🕋 *ذکر هنگام ورود به مسجد و خروج از مسجد* 🕋
🏵 رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إذا دَخَلَ العَبدُ المَسجِدَ و قالَ: «أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ»، قالَ الشَّیطانُ الرَّجیمُ: کسَرَ ظَهری، و کتَبَ اللّهُ لَهُ بِها عِبادَةَ سَنَةٍ.
🏵 و إذا خَرَجَ مِنَ المَسجِدِ و قالَ مِثلَ ذلِک، کتَبَ اللّهُ لَهُ بِکلِّ شَعرَةٍ عَلى بَدَنِهِ مائَةَ حَسَنَةٍ، و رَفَعَ لَهُ مائَةَ دَرَجَةٍ.
❇️ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هرگاه بنده وارد #مسجد شود و بگوید: «از شیطانِ راندهشده، به خدا پناه مىبرم»، شیطانِ راندهشده مىگوید: «کمرم را شکست» و خداوند به ازاى آن، برایش عبادت یک سال را مىنویسد،
❇️ و چون در هنگام خارج شدن از مسجد نیز همین را بگوید، خداوند به تعداد هر موى بدنش، [ثواب] صد کار نیک برایش مىنویسد و مقامش را صد درجه بالا مىبرد.
📒 بحارالأنوار : ج 84 ، ص 26.
🌹🌱🌹🌱🌹
https://chat.whatsapp.com/JhudIOXBGkY2JRNr8tiQya
[۹/۲۳، ۰۸:۰۳] توجه: ﷽
*📝 شادی با زیارت سیدالشهداء*
💠 امام صادق(ع) فرمودند :
حسين(ع) را *زيارت* كنيد اگر چه سالی یکبار؛
زيرا هر كس به زيارتش رود در حالى كه حق آن حضرت را بشناسد و منكر نباشد(یعنی قبول امامت و *واجب الطاعة* بودن)
👈🏻 پاداشی کمتر از *بهشت* ندارد، و *روزى* و *رزقش* وسعت پيدا میكند، و در همين عالم خداوند متعال در ازاى زيارتش به او در دنيا *فرح* و *سرور* میدهد.
*📖 کامل الزیارت ص۱۵۱*
https://chat.whatsapp.com/JhudIOXBGkY2JRNr8tiQya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعوت_به_نماز
برخی شیوههای رفتاری غلط در دعوت به #نماز برای جوانان:
1⃣💥دوستی و معاشرت والدین نمازگزار با بی نماز
2⃣💥 شتاب زده یا با بی حوصلگی نماز خواندن اعضای خانواده.
3⃣💥 طولانی کردن #نماز_جماعت
4⃣💥 انجام کارهای #مسجد و نماز جماعت بدون همکاری و مشارکت جوانان.
📚 #استاد_علینقیفقیهی ، شیوههای ترغیب و جذب به نماز، صفحه ۲۹۴.
#نمازاول_وقت💚
https://eitaa.com/mahdixxv
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سوم : روزی حلال
✔️ راوی : خواهر شهید
🔸پيامبراعظم ميفرمايد: «فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند. »
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح #ابراهيم و ديگر بچه ها اصلاً كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل #مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر ميفرمايد:
«عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است » .
🔸براي همين وقتي عده هاي از اراذل و اوباش در محله اميريه(شاپور)آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالي داشته باشد، مغاز هاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت.
آنجا مشغول كارگري شد. صبح تا شب مقابل كوره ميايستاد. تازه آن موقع توانست خانه اي كوچك بخرد. #ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه هاي خوبي تربيت كرد. به خاطر سختيهائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد.
🔸هر زمان هم از دوران كودكي خودش ياد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفظ #قرآن را كار ميكرد. هميشه مرا با خودش به مسجد ميبرد. بيشتر وقتها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم.
آنجا هيئت حضرت علي اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت.
🔸يادم هست كه در همان سالهای پاياني دبستان، #ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.
#ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روي حرف پدر حرفي نمي زدند.
🔸شب بود كه #ابراهيم برگشت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال كردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشان مي داد اما منتظر جواب #ابراهيم بود.
#ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه مي رفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نمي دونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم.
🔸وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد.
نمي خواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال
بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد.
🔸دوستي پدر با #ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولاني نشد!
#ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت هاي پدر را از دست داد. در يك غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن
پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن سال ها بيشتر دوستان و آشنايان به او توصيه مي كردند به سراغ #ورزش برود. او هم قبول كرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/mahdixxv
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ )
✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه #ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.
🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. #ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، #ورزش را با يك يا چند آيه #قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، #ابراهيم را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور #ورزش، معمولاً يك سوره #قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها #ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن #نماز جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از #انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار #ورزش به جوانها مي آموخت.
🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از #ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. #ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب #ابراهيم در يك دور #ورزش، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد.
🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از #ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
🔸برگشتم و #ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که #ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
٭٭٭
🔸بارها ميديدم #ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر #مذهبي داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب #ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به #ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي
يزيد ميگفت.
🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
#ابراهيم داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
🔸دوستي #ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد.
بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به #مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين .
🔸ياد حديث #پيامبر به #اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابرهیم_هادی
🌷https://eitaa.com/mahdixxv
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت شانزدهم : پيوند الهي
✔️راوی : رضا هادي
🔸عصر يکي از روزها بود. #ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از #دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با #آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو #مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر #ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه.
ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
🔸شب بعد از #نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و #همسر مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به #حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم!
ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو #گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟
حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند #رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادى روحش صلوات 🌹
▪️https://eitaa.com/mahdixxv
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هفدهم : ایام انقلاب
✔️راوی : امير ربيعي
🔸ابراهيم از دوران کودکي #عشق و ارادت خاصي به امام خميني داشت.
هر چه بزرگتر ميشد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از #انقلاب به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي #مذهبي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه برميگشتيم.
🔸از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. #ابراهيم شروع کرد براي ما از امام خميني تعريف کردن.
بعد هم با صداي بلند فرياد زد: «درود بر خميني »
ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين #پليس به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم.
🔸دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي #سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود.
🔸دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم #جمعيت را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم.
دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشينها را ميگيرند و مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين #ساواک و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود!
🔸به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط #خيابان يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش...
🔸مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آ نها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم...
ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آ نها هم خبري نداشتند.
خيلي نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم.
🔸يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويدم دم در، باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و #لبخند هميشگي پشتِ در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم
خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟
نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم.
گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست.
سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم.
🔸رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد.
با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم #مسجد لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشي خيلي نترس بود. حرفهائي روي منبر ميزد که خيليها جرأت گفتنش را نداشتند.
🔸حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد: «مردي از #قم مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند »
خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت.
🔸ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند.
جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند.
🔸ابراهيم خيلي #عصباني شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد.
خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با #شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم #شهيد و مجروح شدند.
🔸ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، #کمردرد شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت.
با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامي هها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد.
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات
💠https://eitaa.com/mahdixxv
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگي به مردم
✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد
🔸«بندگان #خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع #حوائج آنها بيشتر #کوشش کنند. »
عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
🔸با #ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار #آراسته توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت:
کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو #اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ #پسرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
٭٭٭
🔸در #بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: #موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.
🔸پيرزني که #حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن #پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم:
داش ابرام اين خانم #ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه #فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و #انقلاب گرم ميشه.
٭٭٭
🔸26 سال از #شهادت ابراهيم گذشت. مطالب #كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران #مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد #هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به #سوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل #ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: #كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه!
🔸خيلي #ناراحت شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني.
يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد.
با #خوشحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادي روح پاکش صلوات 🌹
🌷https://eitaa.com/mahdixxv
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگي به مردم
✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد
🔸«بندگان #خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع #حوائج آنها بيشتر #کوشش کنند. »
عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
🔸با #ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار #آراسته توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت:
کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو #اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ #پسرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
٭٭٭
🔸در #بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: #موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.
🔸پيرزني که #حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن #پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم:
داش ابرام اين خانم #ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه #فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و #انقلاب گرم ميشه.
٭٭٭
🔸26 سال از #شهادت ابراهيم گذشت. مطالب #كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران #مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد #هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به #سوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل #ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: #كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه!
🔸خيلي #ناراحت شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني.
يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد.
با #خوشحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادي روح پاکش صلوات 🌹
🌷https://eitaa.com/mahdixxv
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«ببینید وقتی یک بی حجاب وارد جامعه میشود چه خطراتی دارد؟!»
📣سخنرانی استاد عالی در صحن بزرگ #مسجد امام خمینی (ره) کرمان🌹
https://eitaa.com/mahdixxv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #جهاد تبیین| جایگاه نماز جماعت
🎙مقام معظم رهبری
#نماز💚
#مسجد🌹
🔍https://eitaa.com/mahdixxv
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮بچتو اینطوری مسجدی کن
📿با این روش خود بچه از مسجد جدا نمیشه
#تربیت_دینی #تربیت_فرزند #مسجد #دکتر_عزیزی🌹
📌https://eitaa.com/mahdixxv
🌀 جواب امام جماعت یک مسجد در جنوب تهران به گلایه حاج محمود کریمی از مساجد در برنامه محفل
🖋 سید یاسر موسوی
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: علَيكُم بِإتيانِ المَساجِدِ؛ فإنّها بُيوتُ اللّه ِفي الأرضِ.
🔸 به والله قسم که به هیچ ذاکری مانند حاج محمود کریمی علاقه ندارم و امروز ایشان را یکی از مخلصترین ذاکران میدانم؛
❗️اما جناب آقای کریمی،
سه سؤال حقیر را پاسخ دهید؛ ما مشکلات مساجد را حل میکنیم.
1⃣ حاضرید جذابیتهایی که این سالها از مسجد بیرون بردید و دست امام و مسجد را خالی کردید به مساجد باز گردانید؟
یعنی شما ذاکرین و هیأتهای مذهبیتان؛
یعنی سرای محله با کلاسهای آموزشی، هنری و اردوها و برنامههای پرهزینه خود،
یعنی خانههای قرآنی با برنامهها و محافل خود،
یعنی صندوقهای قرضالحسنه، مراکز کمک به فقرا، موکبها، دفاتر پاسخگویی مسئولین و....
2⃣ حاضرید با تمام ظرفیت خود و دوستان به یاری امام جماعت در مسجد شتافته و در مساجد نقش پذیرفته و در مساجد پا به پای امام مسجد، وقتگذاری کنید؟
3⃣ آن مجری و قاری که سخنان و دغدغههای شما را تأیید میکردند و مانند وی را که به عنایت خداوند سبحان دارای هنر هستند میتوانید مجاب کنید در دسترس باشند و فیسبیلالله در مساجد برنامه اجرا کنند تا جذابیت ایجاد شود؟!
🔺 جناب کریمی عزیز! امروز آنهایی که توانایی ایجاد جذابیت دارند مساجد را خالی کردند و برای خود حسینیه و تکیه و دفتر و مؤسسه و غیره در خارج از مسجد تأسیس کردند و دم از جذابنبودن مسجد میزنند!!
🔻 امروز مساجد غریب هستند و امام مسجد غریبتر که برای ایجاد جذابیت،
هم باید با هزار واسطه مداح، سخنران، قاری و مجری دعوت کند، هم هیأت امنا را مجاب کند تا بپذیرند، هم پشت اتاق شهردار و فرماندار و... سر خم کند تا هزینهها و حقالقدمها و پاکتها را پرداخت کند.
https://eitaa.com/mahdixxv
❗️راستی با خبر گشتید حاج آقا اکرمی با سابقه ۱۴ سال تدریس حوزه و تبلیغ در حالی که در اسنپ مسافرکشی میکرد به قتل رسید!
از خود پرسیدید چرا امام مسجد و استاد حوزه برای تأمین مخارج باید مسافرکشی کند؟!
#مسجد
#احیای_مسجد
#انتشار_حداکثری
https://eitaa.com/mahdixxv
🪴🪴🪴🪴
هدایت شده از فرصت سده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از صحن #مسجد #الاقصی مقدس
زیبا ترین فیلم امشب
📌#فرصت_سده_منبع_رسمی آخرین و جدیدترین_اخبار شهرستان #خمینی_شهر
@Forsat_sedeh
@Forsat_sedeh
@Forsat_sedeh
✅
قابل توجه والدینی که نگران هستند که مبادا پای فرزندانشان به مراکز فساد باز شود ☝️☝️☝️
#جهاد_تبیین
#نماز
#مسجد
#فساد
#انتشار_پیام_صدقه_جاریه_است
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
♥️https://eitaa.com/mahdixxv
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از عقب مسجد، صدای کودک نیامد، این محله عقبه ندارد!
⁉️ اگر ما مسجدیها میدیدیم که کودکی به نام امام حسن روی دوش #امام_جماعت رفت چه میکردیم؟
🔹 برای نسل خود مسجد را تقویت کنید!
_________________
🔶 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۳۱مرداد، روز جهانی #مسجد
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
https://eitaa.com/mahdixxv
🇮🇷🕌🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظم #امام_جماعت باید تا چه حد باشد؟
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۳۱مرداد، روز جهانی #مسجد
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🏴🕌🏴
https://eitaa.com/mahdixxv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه جاری شدن صیغه عقد در مسجد
⁉️ چرا مساجد فقط یادآور مساجد غم و عزاست؟!!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۳۱مرداد، روز جهانی #مسجد
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
https://eitaa.com/mahdixxv
🇮🇷🕌🇮🇷