eitaa logo
کانون مهدویت 🌻مهدی یاوران🌻 علی آباد
155 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
19 فایل
((...دِلَم نَوای اَنا مَهدی میٓخواهَد...) 🌺اللّهم عجل الولیک الفرج🌺 یعنی گناه نکنیم... لفت دادن ممنوع 🚫🚫 کپی مطالب = صلوات برای ظهور اقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آیدی اینستا: @mahdiyavara313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 کاش در این رمضان لایق دیدار شوم سحری با نظر لطف تو بیدار شوم کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان تا که همسفره تو لحظه‌ی افطار شوم 🌙 💔 🌹
📌 پویش همگانی ⏰ لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت می‌کنیم. 🖼 لطفا این عکس زیبا و پیام را تا می‌توانید در تمام شبکه‌های مجازی منتشر کرده و به‌عنوان خود قرار دهید. 🔸 دانلود کیفیت بالا پوستر (پروفایل) 🔸 دانلود کیفیت بالا پوستر (استوری)
کانون مهدویت 🌻مهدی یاوران🌻 علی آباد
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 3⃣2⃣ قسمت بیست و سوم 👜 اون روز همسرم باید خونه باباش می‌رفت. دختر سه‌ساله‌م
؟! 4⃣2⃣ قسمت بیست و چهارم 🍁 از اون آپارتمان کوچیک زدیم بیرون. هنوز صدای سینه و خس‌خس نفس‌های اون جانباز توی گوشمه و زخم‌های بسترش جلوی چشم. هوای بارونی پاییز خوبیش اینه توی رنگ‌ها گم می‌شی، بچه می‌شی، دلت می‌خواد بری توی کوچه‌باغ‌ها و زیر بارون یه دل سیر با خودت خلوت کنی. گفتم کوچه‌باغ، دلم هوس روستا رو کرد. گفتم: می‌تونی منو ببری یه جایی خارج از فضای شهر، یه روستای باحال، تا ببینم اونجا هم کسانی پیدا می‌شن دلشون در گِروی امامشون باشه… حمید لبخند زیبایی زد، گفت: باشه، پس بجنب! 🇮🇷 پا تند کن که زودتر یه مادر شهید رو ببینیم! روستای نسبتاً بزرگی بود که در دامنه سبزی کوهپایه قرار داشت. مزار شهدای روستا بالای تپه بود و چشم‌انداز زیبایی داشت. رقص چندین پرچم جمهوری اسلامی ایران روی برخی از مزارها نشون می‌داد اونجا مزار شهیده. زن مسنی رو دیدیم که در میانه چند قبر شهید نشسته بود. گاهی با این حرف می‌زد، گاهی با مزار دیگه و گاهی بلند می‌شد و با قد خمیده، مزارها رو می‌شست. 🌷 تعداد مزار شهدا در اون قسمت، شش مزار شهید بود. حمید بهم گفت: می‌دونی این مزارها، همه‌شون از اقوام درجه یک این خانم هستن؟ این مزار اولی، همسرش هست که توی عملیات والفجر یک شهید شده، دومی و سومی و اون چهارمین مزار، سه تا پسراش هستن که توی کربلای پنج و والفجر مقدماتی و فتح‌المبین شهید شدن، پنجمی برادرشه که توی غائله کردستان، دموکرات سرشو برید، ششمی هم دامادشه که والفجر هشت توی فاو شهید شد. ✨ از صبر این پیرزن، شگفت‌زده شده بودم. چنان با آرامش براشون فاتحه می‌فرستاد و باهاشون دردِ دل می‌کرد که انگار اونا رو می‌بینه. حمید بهم گفت: چند وقت پیش، یکی از مسئولین برای افتتاح یه تولیدی به روستا اومد. انتهای مراسم آوردنش سر مزار شهدا، اون روز این پیرزن رو نشونش دادن، وقتی فهمید چقدر شهید در راه انقلاب و نظام داده، منقلب شد. به پیرزن گفت: چه کاری ازم ساخته است که براتون انجام بدم؟ هر امری بفرمایین، کوتاهی نمی‌کنم. می‌دونی این مادر شهید چی گفت؟ با کنجکاوی گفتم: نه، دوست دارم بدونم چی ازشون خواست… 🗣 ادامه دارد... 📖
مداحی_آنلاین_نماهنگ_قرار_حدادیان.mp3
2.68M
ویژه (عج) 🍃توی تقویمای دنیا ببینیم یه روز ا‌ن‌شاء‌الله 🍃زیر یک جمعه نوشته ظهور بقیة الله 🎙 👌بسیار دلنشین 💔 🌷
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸تو جمعه آخر سال همچین صحنه ایی روبراهم آرزو کنیم..💚 التماس دعا.🤲 خوشنودی وفرج آقا امام زمان عج صلوات
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان🌙🕊 ➖➖➖➖➖➖➖ ❤️الّلهُـــــمَّ عَجِّـــــلْ لِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــرَجْ
نماهنگ فراق.mp3
3.12M
🎙 ‌حاج منصور ارضی ‌ 😭 نیست دردی کشنده تر ز آب میکند مرفاق غم دوری تو مصیبت شد شده ام با همه به جز تو عیاق💔
کانون مهدویت 🌻مهدی یاوران🌻 علی آباد
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 4⃣2⃣ قسمت بیست و چهارم 🍁 از اون آپارتمان کوچیک زدیم بیرون. هنوز صدای سینه و
؟! 5⃣2⃣ قسمت بیست و پنجم (پایانی) 🤲 حمید ادامه داد: اون گفت من هیچی ازتون نمی‌خوام، فقط ازتون می‌خوام برام یه دعا کنین. دعا کنین منم مثل عزیزام، پای این انقلاب و امام‌زمان تا آخر بمونم. مسئول مذکور شگفت‌زده شده بود! چون اون مادر با وجودِ دادنِ چندتا شهید و داشتن مقام معنوی، به این معرفت رسیده بود که موندن پای انقلاب و امام‌زمان یعنی عاقبت‌به‌خیری. خیلیا بودن که انقلابی بودن، بسیجی بودن، اما سر بزنگاه از قطار انقلاب پیاده شدن! 🚩 نای قدم برداشتن ندارم. حتی نمی‌تونم توی چهره حمید و تک‌تک رفقاش نگاه کنم. تازه می‌فهمم خوشبختی یعنی چی. یعنی پای عشقت، پای امامت، پای حضرت آقا، با قطره‌قطره خونت بمونی. اربا اربا بشی و در نهایت توی خونت بغلطی... یاد شعر‌خوانی حاج‌قاسم می‌افتم که می‌گفت: رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود، رقصی کنند 🍂 صدای خش‌خش برگای پاییزی زیر قدم‌هامون نشون می‌داد وقت خداحافظیه. کاش می‌شد زمان رو نگه داشت. کاش هیچ‌وقت از حمید و دوستاش جدا نشم. برگشتیم سمت مزار شهدا، اما من هنوز به حرفای حمید فکر می‌کنم. هوای مزار شهدا بدجور به ریه‌هام می‌سازه. ⏰ دم غروب، حمید بغلم کرد، مثل شبای عملیات، منو بوسید. بازوهامو فشار داد و گفت: ان‌شاء‌الله ببینمت رفیق! گفتم: یه چیزی بگو دلم آروم بشه. یه یادگاری، یه حرف آخری! گفت: جان برادر! مدام از خودت بپرس کجای قصه ایستاده‌ای. اگه جایگاه خودت رو بشناسی، در هر جایی که هستی، چه دانشجو، چه معلم، چه خانه‌دار، چه راننده، چه مسئول، چه خادم... تلاش کن جوری زندگی کنی که یقین داشته باشی امام زمان هر لحظه می‌بینت، درست مثل لحظه کشیک‌دادنت توی حرم... مواظب دلت باش، بگذار ساعت قلبت به وقت جمکران تنظیم بشه رفیق! ✍️ آخرین جمله‌ش آتیشم زد وقتی که گفت: دوست دارم اگه یه بار دیگه دیدمت، بگی صدای «هل من ناصر ینصرنی» امام رو می‌شنوی! اون موقع من و رفقام منتظر می‌مونیم یه روزی توی جمعمون ببینیمت! خداحافظی کرد و رفت. دلم شاعر شده بود. با خودم زمزمه کردم: برگرد از اول برو چشمانم پر از اشک بود واضح ندیدمت... 📖
دعای روز ششم ماه مبارک رمضان🌙🕊 ➖➖➖➖➖➖➖ ❤️الّلهُـــــمَّ عَجِّـــــلْ لِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــرَجْ
4_6033014451861458816.mp3
6.88M
🌙 🍃من همه چیمو باختم 🍃و دیگه حتی آبرویی ندارم 🎙