eitaa logo
مهدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
863 ویدیو
6 فایل
﷽ • 🏘 تنها جایی که می‌تونه حالت‌رو واقعا خوب کنه همین‌جاست 😍💖 📆 پاتوق ما: چهارشنبه‌ها عصر؛ منتظرتیم 🤗 📍تهران، پونک، میدان استاد غفاری(عدل)، مسجدالنبی ‌• برای آشنایی بیشتر و عضویت در موسسه با ما در ارتباط باشید: @mahdiyarankhaharan
مشاهده در ایتا
دانلود
و درنهایت، عکس دسته جمعیمون عکسی که یادآور تمام خاطره‌هاست🙂 دوستان قصه‌ی ما به سر نرسیده‌ها...، اینا مقدمه بود، اصل قصه، اردوی آبان ماهه😃😁 ولی جدا هنوز ثبت‌نام نکردید؟!، حیف این همه جذابیت نیست؟!🧐 اصن اگه نیاید، من ضرر می‌کنم یا شما؟!🤓 توی اردو می‌بینمتون👋
✌️ آب‌میوه فروشی صدف پاتوق بچه‌های مهدی‌یاران بود و فروشگاه نان‌رضوی پاتوق من!😁 تا حالا نشده برم مشهد و راهم رو سمت اشترودل‌هاش کج نکنم😃 گاهی اوقات بچه‌ها از دست خریدهای من دیوونه می‌شدن!😁 (از همین تریبون از تمامی بزرگوارانی که صبر پیشه کردند و چیزی بهم نگفتند کمال تشکر رو دارم😂😅) ولی با این‌حال به مزه‌اش می‌ارزید😁 پ‌ن: البته اینجا همگی باهم خوردیم و الحمدالله کسی شاکی نشد😂
. -از سینما تا ست های جذاب خرگوشی 😍🐰🎞 . ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyaran_khaharan ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
. -این بیرون رفتنای یهویی با حلقه یه جور دیگه خوش میگذره 😃قبول دارین؟😉😁 شما خوراکی‌ها رو نگاه کن فقط 🍨 چقدر ما باکلاسیم آخه 🌝😂❤️ . ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
. -حلقه مطالعاتی📖 به همراه صبحانه 🍳و والیبال ❗️🏐😅 . ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
﷽ 💟 کانون دختران مهدیا برگزار می‌کند: 😎✌️🏻 📌این بار یه اردوی متفاوت و خفن داریم 😍 مخصوص دخترای ورزشکارمون البته همه میتونن بیان ولی برای بچه های باشگاه این اردو رایگانه😃 🏀🏐کلی بازی و تفریح قراره بکنیم دور همدیگه 🤩 والیبال و کلی بازی گروهی ام داریم البته صبحانه و میان وعده هم هست😍🍳 🗓 پنجشنبه ۱ آذر‌ماه ۱۴٠۳ 😊 ⏳بدوووو ثبت نام کن جا نمونی 😁🤩👇🏻 📱@m_ya08📱 منتظرتونیماااا😍 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄
✌️ وقتایی که برای نماز صبح می‌رفتیم حرم و توی راه از جلوی مغازه‌ها رد می‌شدیم🚶🏻‍♀ خوردنی‌های جذاب با چشمک‌هاشون😉 حسابی ما رو از خود بی‌خود می‌کردن😖😅 مخصوصا اینکه دلمون حسابی لک زده بود برای یه یخ در بهشت تو هوای سرد😋🧊 پس چندباری سعی کردیم ارشدمون رو راضی کنیم تا بریم یخ در بهشت بخوریم و دلی از عزا بیاریم🤤 اما از اونجایی که ایشون حسابی سرمایی بودن🥶، با تکیه بر اینکه هوا سرده سعی کردن ما رو از اینکار نهی کنن🙅🏻‍♀ اما خب... کو گوش شنوا🙄 بالاخره یه روز با کلی اصرار و توسل و التماس🥺 موفق شدیم راضیشون کنیم و رفتیم که یخ در بهشت بخوریم😎✌️🏻 جالب اینجاست که ارشد سرماییمون آخر سر هم شیر کاکائو داغ خوردن☕️😂 و ما هم از سرما یخ زدیم😶‍🌫❄️ ولی جدا از همه‌چی، خدایی حال داد و اگه این‌کار رو نمی‌کردیم تو دلمون می‌موند😅... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ توی کوپه بودیم و طبق معمول قطار رو گذاشته بودیم رو سرمون📣، یکی مداحی می‌خوند و بقیه پشت سرش همراهی می‌کردن👏... همینطور با خوشی و شادی داشتیم می‌خوندیم🤪... که یکی محکم زد به در و با یه لحن محکم و جدی گفت: بسه دیگه، بقیه دارن می‌خوابن😡... ما که همگی کپ کرده بودیم با مظلومیت خاصی عذر خواهی و ابراز پشیمانی کردیم😶‍🌫... (بماند که این فرد محترم کسی نبود جز جناب مهماندار👨‍✈️...) (البته هنوز یه قدم دورتر نرفته بودن که ما دوباره شروع کردیم و اینبار توسط ارشد عزیز توبیخ شدیم...🙁)ولی با یه چشمک او دوباره شروع شد😄 ..مردم آزار نیستیم اگر تو دلتون گفتید عجب .... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ این داستان ویلچر سواری😅 دفه‌ی پیش که رفته بودیم مشهد😍، با بچه‌های حلقه گیر داده بودیم که می‌خوایم ویلچر بگیریم و ویلچر سواری کنیم...👩‍🦽 اما هر بار به قصد این کار می‌رفتیم یه‌چیزی مانعمون می‌شد😐، یه بار ارشدمون و بار دیگه نداشتن کارت ملی و شناسنامه...🤷‍♀ بالاخره یه روز دلمونو به دریا زدیم😁، با کلی خواهش و التماس شناسنامه‌ی یکی از اراشد رو گرفتیم و رفتیم که با بچه‌ها یه ویلچر بگیریم و یکی یکی سوارش بشیم...🚶‍♀ خلاصه که به قول بچه‌ها هر کدوممون که سوار ویلچر می‌شدیم و دوباره بلند می‌شدیم😁، شفا پیدا می‌کردیم و امام رضا (ع) نجاتمون می‌داد...😂 البته کلی سوژه شده بودیم😶‍🌫 و هر کی از بغلمون رد می‌شد با خنده‌ای ملیح سعی می‌کرد خودشو کنترل کنه که وسط حرم بلند بلند بهمون نخنده🤭 (این صحنه‌های جذابی هم که می‌بینید بخشی از ویلچر سواری پر دردسر ماست😂) ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✌️ اولین باری بود که می‌خواستم با بچه‌های مهدیا برم اردو مشهد...🌱 موانع زیادی سر راهم بود، از راضی کردن پدر و مادر تا مدرسه و...😶‍🌫 یادمه تا هفته‌ها رفتنم رو هوا بود، حتی یه بار هم ثبت‌نام کردم ولی بازم کنسل شد...🥲 یکی دو روز مونده بود تا اردو، کاملا مطمئن بودم که دیگه قرار نیست برم...🙃 یه روز قبل اردو، از مدرسه که اومدم مادرم بهم گفت: هنوزم می‌خوای بری؟! با کلی ذوق و شوق گفتم: برم؟!😃 اون‌موقع بود که به سمت پی‌وی مسئول ثبت‌نام پرواز کردم...،🕊 البته با اینکه از ثبت‌نام کردنم اونم روز آخر نا‌امید بودم، اما بالاخره راهی این سفر شگفت‌انگیز شدم...🙂 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✌️ یادمه یه بار که رفته بودیم حرم یکی از بچه‌ها رفت زیرزمین و خواست کفشش رو تحویل بده که بهش نمک متبرک دادن...😃 اونم با کلی ذوق و شوق اومد پیش‌ما و ماجرا رو تعریف کرد...😄 خلاصه که...، مدیونید اگه فکر کنید ما همگی باهم به سمت زیرزمین هجوم بردیم😂 بنده خدا خادمای کفشداری متحیر شده بودن...😂 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @mahdiyya313 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈