eitaa logo
مهدواره مادروکودک👧👦👶
796 دنبال‌کننده
352 عکس
32 ویدیو
3 فایل
مکان:شهرری کلاسهای مادروکودک کارگاه دورهمی های جذاب مادروکودک ادمین 👇 @dhs6864 https://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc
مشاهده در ایتا
دانلود
📌پاداش بزرگ 🔷سابقه نداشت که بی خبر جایی برود؛ اما این بار گویی نه قصد آمدن داشت و نه خبری ازینکه کجا رفته بود. خدیجه با شخصیت استواری که داشت، دلش بی تاب بود. بیم آن داشت که کفار قریش بلایی سرش آورده باشند. سجاده راز و نیاز با خالق را بهترین مسکن بی قراری دلش یافت. 🔶صدای در آمد. پیک محمد(ص) خبر مسرت بخشی آورده بود. گفت:" رسول خدا زنده و در سلامت کامل است. ایشان سلام رسانده و گفته:مرا ببخش. دست خودم نبود، وگرنه خبرت می کردم. دستور خدااست که مدتی ازتو دور باشم. این فرصت را قدر بدان و به عبادت مشغول باش. پاداشی بزرگ از سوی آفریدگار در راه است." 📌دیدار با احد 🔷هر وقت می خواست هدیه ای بزرگ از خدا بگیرد، چله می گرفت. این رمز خدا بود با رسول؛ اما این چله متفاوت بود، این بار قرار نبود، بیرون از شهر به خلوت و دعا بگذراند. خودش هم نمی دانست که، این چه نعمت بزرگی است که خدا عزلتش را در خانه ابوطالب قرار داده که تا چهل روز هم نفس علی(ع) در دعا، مناجات و عبادت باشد. 🔶 آن روزهای خاص داشت پایان می رسید که پیک حق با مژده ای بزرگ و مسرت بخش آمد. قرار بود، احمد عازم دیدار احد شود. با جوایز نفیس🎁 نشر بدون ذکر منبع است. 👉 @msafiran
9⃣2⃣ یک امتیازی ❓پاداش بزرگ از سوی آفریدگار چه بود؟ آیدی پاسخ دهی @dhsferdows فرصت پاسخگویی تا ساعت 14ظهر فردا http://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc
📌همدم مادر 🔶بی کسی، تمام غم های عالم را در دلش آوار کرده بود. زانو به بغل گوشه ای نشست و در خاطراتش غرق شد. روزگاری که زنان مکه آرزوی شان بود تا لحظه ای همنشین او شوند، از جلوی چشمانش گذشت. آنها مدت ها بود که دیگر به او سر نمی زدند. باصدایی به خود آمد:" مادرم دل غمین مباش! خدای بزرگ عالم پشت و پناه پدر است". نگاهی هراسناک به این سو و آن سو انداخت. متوجه شد، صدا از درونش است. کودکی که در رحم داشت، مادر را دلداری می داد. 📌انیس مادر 🔷 رکعت سوم نماز بود. یک لحظه حواسش پرت شد، گمان کرد که رکعت آخر است. نشست به سلام دادن. - برخیز ای مادرم! الان در رکعت سوم هستی. دخترش فاطمه(ع) بود که از درون رحمش مادر را ندا می داد. از همان ایام ، انیس مادر بود. 📌تنهایی 🔶روزهای آخر ماه های نخست از پنجمین سال بعثت پیامبر(ص) سپری می شد. زمان وضع حمل رسیده بود و خدیجه (ع) بی مددکار. دنبال چند زن از زنان قریش فرستاد؛ اما هیچ کدام حاضر نشدند که بیایند. تنهایش گذاشتند. پیغام دادند:" آن روز که به تو گفتیم با محمد(ص) ازدواج نکن، برای اکنون بود." دل خدیجه شکست. روز سختی بود. از درد به خود می پیچید. یاری کننده ای نداشت. دوستانش را نیز از دست داده بود؛ اما امیدش به خدارانه. می دانست خدا اورا کفایت می کند. با جوایز نفیس🎁 نشر بدون ذکر منبع است. 👉 @msafiran
0⃣3⃣ یک امتیازی ❓نام چهاربانوی قدسی که به کمک خدیجه آمدند چه بود؟ آیدی پاسخ دهی @dhsferdows فرصت پاسخگویی تا ساعت 14ظهر فردا http://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc
📌تبعید 🔷تا چشم کار می کرد، بیابان برهوت و شن زار بی آب و علف بود. این سو و آن سو خیمه های کهنه و بی رنگ عده ای تبعیدی تنها همدم این کویر سوخته بود. اینها تازه مسلمانانی بودند که به خاطر ایمان به پیامبر خدا از آب و غذا محروم شده بودند. از هرخیمه و چادری، صدای ناله کودکی از گرسنگی و تشنگی بلند بود. سه سال از کودکی زهرای اطهر در این بیابان سپری شد؛ راه رفتن آموخته، غذاخور شد، سخن گفتن را فراگرفت و می دید با آنکه مسلمانان هیچ ندارند و از گرسنگی بسیار رنجور شده اند؛ اما هرساعت و هرلحظه تعدادی با شمشیر برهنه برای حفظ جان پیامبر مانند پروانه گرد شمع وجودش در گردش اند. 📌دست های نوازش 🔶 وقتی پدر به نماز می ایستد، مثل همیشه بال می گشاید و تا ملکوت پر می کشد. بت پرستی متعصب نزدیک می شود. شکمبه خونینی در دست دارد. بادیدن این صحنه بر می آشوبد و شکمبه را به سیمای نازنین پیامبر می افکند. پدر به خانه برمی گردد؛ با اوضاعی که توصیفی نیست. دیدن این صحنه ها دیگر برای فاطمه خردسال کاری روزمره می شود. دستمالی سفید و پاک می آوردو بادست های کوچک و مهربانش ، مادرانه پدر را نوازش می کند و چهره خون آلود و غبارگرفته پدر را پاک می کند. با جوایز نفیس🎁 نشر بدون ذکر منبع است. 👉 @msafiran
1⃣3⃣ یک امتیازی ❓محلی که پیامبر و یارانش در آن درتبعید بودند چه نام داشت؟ آیدی پاسخ دهی @dhsferdows فرصت پاسخگویی تا ساعت 14ظهر فردا http://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc
📌بهای جان 🔷گفتند:" زندانی اش کنید؛ آن قدر که این حرفها و خیالات از سرش بیفتد! گفتند: به جایی دور تبعیدش کنید تا از شر کارها و کلام هایش در امان باشیم! گفتند:"بکشیدش!" این حرف آخر را همه پذیرفتند و مصمم شدند که گروهی جنگاور، شبانه به خانه اش یورش برند و در خواب، کارش را یکسره کنند. جبرئیل که سلام خدا را آورد، از نقشه مشرکان نیز سخن گفت. پیامبر می باید همان ابتدای شب، خانه را ترک می کرد و کسی شبیه پیامبر در بستر می خوابید تا مهاجمان را گمراه کند. علی (ع) این خطر را به جان خرید. شب از نیمه گذشته بود که مشرکان تصمیم گرفتند تا با حمله ای ناگهانی، کار را یکسره کنند... . هنوز صبح نشده بود که جبرئیل دوباره از آسمان با بشارت و آیه ای آسمانی فرود آمد:" از میان مردم، افرادی هستند که جان خود را به بهای کسب رضای خدا می فروشند و خداوند با بندگان مهربان است." 📌بنده مقرب 🔶خدایا! تو را به محبوب ترین بندگانت قسم که به گنهکاران درگاهت رحم کنی. خداوندا! تو را به برترین بندگانت...، بار الها تو را به علی... . عایشه این مناجات ها را از پیامبر شنید و بعد از دعا پرسید:" مگر خداوند فرشته ای بلندمرتبه یا پیامبری والامقام مانند شما ندارد که او را برای آمرزش گناهان امت، به علی قسم می دهی؟! درپاسخ همسر گفت:" هرچه در ملکوت خدا نظر کردم، بنده ای برتر از علی نیافتم که خدارا به مرتبه او قسم دهم" با جوایز نفیس🎁 نشر بدون ذکر منبع است. 👉 @msafiran
2⃣3⃣ دوامتیازی ❓شبی که حضرت علی در بستر پیامبر خوابیدند و جان خود را به خطر انداختن چه نامیده شده؟ متن عربی آیه ای که آن شب برپیامبر نازل شد ارسال کنید. آیدی پاسخ دهی @dhsferdows فرصت پاسخگویی تا ساعت 14ظهر فردا http://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc
📌خواستگاری 🔷حتی تصور شنیدن جواب منفی هم سخت و آزاردهنده بود، گرچه از مانند زهرایی بعید بود، چون علی را رد کند؛ اما دل دریایی مولا برای یافتن ساحل آرامش، طوفانی بود. علی(ع) منتظر نشسته بود تا پاسخ دختر پیامبر (ص) را از لبهای رسول پروردگار بشنود. پیامبر(ص) بالبی خندان و رویی گشاده وارد شد. علی(ع) که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، تشکر کرد: "سلام و درود خدا برشماباد که همیشه نیکوخوی و ستوده نفس و مبارک بخت بوده اید!" 📌نور برای نور 🔶دستور حضرت حق بود:" الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات؛ زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک اند". خواستگاران زهرا(ع) هم تعدادشان زیاد بود، هم سماجت شان فراوان؛ اما از میان ایشان کفوی برای فاطمه نبود تا اینکه پسر ابوطالب پا پیش گذاشت. پیامبر(ص) درخانه ام سلمه بود که فرشته ای عجیب با هیبتی خاص بر او وارد شد. گفت:"من صرصائیلم! خداوند مرا نزد شما فرستاده که بگویم نور را به نور تزویج کن." پرسید: چه کس کی را به چه کسی؟ فاطمه(ع) را با علی(ع) آن گاه خداوند" مرج البحرین یلتقیان؛ دو دریا را پیش راند تا به هم رسیدند". با جوایز نفیس🎁 نشر بدون ذکر منبع است. 👉 @msafiran
3⃣3⃣ یک امتیازی ❓منظور از دو دریا در آیه سوره الرحمن چه کسانی هستند؟ آیدی پاسخ دهی @dhsferdows فرصت پاسخگویی تا ساعت 14ظهر فردا http://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc
📌از سفر آمده 🔷تازه از سفر رسیده و مراسم استقبال کمی شلوغ بود. همه را دید و احوال پرسی کرد؛ اما چشمانش در پی کسی می گشت. سراغ فاطمه اش را گرفت. هربار که سفر می رفت یا از سفر باز می گشت، زیر گلوی دخترش را می بوسید و می فرمود:" بوی خوش بهشت را از فاطمه استشمام می کنم." همچنین می فرمود:" بوی خوش پیامبران، بوی "به"؛ بوی خوش حوریان، بوی"ریحان" و بوی فرشتگان بوی" گل و لاله" است؛ اما بوی خوش فاطمه ام، بوی دل انگیز هرسه است. آنچه خوبان همه دارند، تو یک جا داری. 📌قصه ایثار 🔶بچه ها منتظر سفره شام بودند. مادر مانند همیشه با لبخند وارد اتاق بچه ها شد. رو به بچه ها گفت:" امروز قصه ایثار داریم. چه کسی پیش از همه به آغوش مادر می شتابد؟" علی (ع) به اتاق مهمان رفت. این بار برخلاف همیشه چراغی روشن نکرد. سفرت را در تاریکی چید و همان غذاد اندک را میان سفره گذاشت. بسم الله گفت و از مهمان خواست شروع کند. خودش هم کنار سفره وانمود کرد که شام می خورد. وقتی مولا برای نماز صبح به مسجد رفت، اشک شوق در چشمان رسول خدا حلقه زد و گفت: دیشب فرشتگان از مهمان نوازی شما تعجب کردند و پیک حضرت حق از زبان پروردگار در وصف شما گفت:" و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا". با جوایز نفیس🎁 نشر بدون ذکر منبع است. 👉 @msafiran
4⃣3⃣ یک امتیازی ❓در کدام سوره از قرآن به قصه ایثار اشاره شده؟ آیدی پاسخ دهی @dhsferdows فرصت پاسخگویی تا ساعت 14ظهر فردا http://eitaa.com/joinchat/2804219916C7dab4472bc