eitaa logo
🕋💫ظهور نزدیک است💫🕋
3.6هزار دنبال‌کننده
72.6هزار عکس
81.5هزار ویدیو
436 فایل
🔥فتنه‌رابایدباروشنگری خاموشكرد. 💎 هرجاروشنگری بود،فتنه‌انگیزدستش كوتاه میشود ❤باخامنه ای کسی نگرددگمراه اودرشب فتنه میدرخشدچونماه @yazdanp_m @mahdyyonfatematazzahra https://eitaa.com/mahdyyon313 تلگرام @MAHDYOON313 @mahdyyon https://t.me/mahdyyon313
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🔰 به نام خداوند مهربانی ها 🔰 شروع فراخوان 33 1402/4/27 😞 حکایت 8ساله جوانی در زندان ..... بنام مددجو مرتضی خسرو آبادی متولد 1378 محکومیت از سال 1394درسن 16 سالگی 🔰شرح ما وقع را بشنویم از زبان مرتضی . باپدر بزرگ ومادر بزرگم سالها بود منو داداشم مصطفی دریکی از محلات حومه شهر زندگی می‌کردیم. (متاسفانه بخاطرشرایط سخت زندگی و اعتیاد پدرم، مامانم جدا شد... .🔴 ودراین سال‌های حبس پدر بزرگ ومادر بزرگم از دستم دادم واصلا دراین چندسال ندیدمشون چراکه خیلی زود از دنیا رفتند ودق کردند 😓 🔴 .اون زمان جدایی پدر ومادرم من 5 ساله وبرادر م تقریبا 3 ساله بود...سالها سپری شد درس می‌خواندیم و اهل هیچ خلافی نبودیم. بیشتر به ورزش فوتبال خصوصا کشتی علاقه داشتم... ⚫️تا آن روز سیاه.. وقتی از سر کار برگشتم خانه رفتم.... وسالن ورزشی نزدیک محله مان برای تماشای فوتسال ... بعد از اتمام بازی هنگام خروج از محوطه منو صدا زدند.... واز جایی ما با هم دوست بودیم منو که صدا زدند... که بیا اینجا منم رفتم زمین خرابه وخلوتی بود... جلوتر که رفتم یکی از اونا به این به نام( ام.. ع....) حرف های نامربوطی میزد وخواسته هایی نامشروع .. ظاهرا چیزی مصرف کرده بودند..... ببنمون درگیری رخ داد ومقتول هم از پشت منو گرفت من در حال تقلا بودم که از دستشون فرار کنم وترس واضطراب شدیدی وجودم گرفته بود.... دستم رفت پشت کمر مقتول احساس کردم چاقو پشتت کمرش داره نا خدا گاه چاقورو از پشتش برداشتم و به خیال خودم یک ضربه به پاش زدم ولی غافل از اینکه چاقو به شاهرگ اصلی ران مقتول خورده بود.... هنوز چاقو دستم بود امید اومد جلو ضرباتی به من زد اومدم فرار کنم نزاشت منم چند ضربه سطحی زدم به دستش...... . که منو ول کرد و منم فرار کردم و چاقو رو تو همون زمین پرت کردم..... دنیا پیش چشمم سیاه شده بود فقط میدویدم.. ترسیده بودم فکر نمیکردم بمیره ... بااتوبوس رفتم فلکه آب وبعد هم چندساعتی رفتم حرم.... وهمون شب یک اتاق مسافرخانه گرفتم تا صبح بیدار بودم. نمیدونستم چکارباید انجام بدم.... تااینکه صبح روز بعد از آگاهی به گوشی من زنگ زدن منم آدرس منزل عمه ام رو دادم و خودم هم رفتم اونجا اومدن ومن هم همه‌چی را گفتم... البته فکر نمیکردم ضربه به پا موجب فوت شده باشه 😔😔🔶🔶 ای کاش اون روز من برا دیدن فوتسال نمی‌رفتم.. اونا مشروب خورده بودن و فکرهای کثیفی داشتند...... 😔ابتدا وارد اصلاح وتربیت شدم وبعد از18 سالگی منو به زندان مرکزی مشهد انتقال دادند.. حکم قصاص برای من صادر نشد.. اما به 5سال حبس وپرداخت یه دیه مرد که امسال برابر با👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 900،000،000میلیون تومان میباشد محکوم شدم... الان حبسم 3 سال تمام شده.. وفقط بخاطر دیه درزندان هستم .. چراکه توانایی پرداخت دیه را ندارم .. 🔊درتیم کشتی زندان عضوهستم.. و تا بحال حافظ جزء30 قرآن هستم وهمچنین مشغول حفظ جزء 29 می‌باشم با تدابیر آموزشی شغلی مسئولین محترم زندان برای همه مددجویان.... حرفه های آرایشگری، خیاطی. معرق کاری را درحد اشتغال آموزش دیده ام... مسئولین محترم زندان تمام تلاششون برا کمک به من انجام دادند. حتی اعسار اما نشد که نشد.. 🔰 همراهان گرانقدر وخیرین محترم اینبار نیز دست نیاز مون را سوی شما خیرین بزرگوار آوردیم تا با کمک شما عزیزان این پرونده(فراخوان 33) را نیز مانند پرونده های قبل تکمیل کنیم و شادی را به این جوان وخانواده اش هدیه نماییم 🟠🟠🟠 تمام تلاشمان این است که مبلغ دیه راکم نماییم باخانواده مقتول جلسه ای داشته باشیم... به زودی مبلغ دیه را اعلام خواهیم نمود 🟠🟠 جهت اطمینان تمام خیرین و اعضا گروه شماره حساب عمه مرتضی توسط دادگاه مسدود شده وفقط حق واریز را دارند و حق برداشت توسط دادگاه می باشد 🔴🔵🔴🔵 # نداشتن توان مالی خانواده (پدر بزرگ ومادر بزرگ.. پدر ومادر ومتاسفانه اعتیادزیاد پدر متعدد و بالا بودن مبلغ درخواستی دیه . - - - - - - - - - 🔷 دوستانی که تمایل دارند و قضیه را بدانند میتوانند در با کارشناس ومددکار محترم دایره قتل زندان مرکزی مشهد جناب آقای حجی پور) به شماره تلفن زیر تماس بگیرند. 05138946135 مدارک و مستندات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2922512859Ca5fc976190 🔵🔴 🔵 ✴️ عزیزانی که تمایل دارند در این کار انسان دوستدانه و خداپسندانه شرکت نمایند ، می توانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت ذیل واریز نمایند: شماره کارت دریافت کمک های مردمی بنام مریم خسرو آبادی 5859831237065270 👆 رهایی(ایتا) https://eitaa.com/joinchat/700186823C578c98e827 رهایی (واتساپ) https://chat.whatsapp.com/E75j2vP31DCFhnIGiliHu6 رهایی (تلگرام) https://t.me/+tLmyrXpUG9Y0ZWM0 🎙 =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
‍ 🔰 به نام خداوند مهربانی ها 🔰 شروع فراخوان 33 1402/4/27 😞 حکایت 8ساله جوانی در زندان ..... بنام مددجو مرتضی خسرو آبادی متولد 1378 محکومیت از سال 1394درسن 16 سالگی 🔰شرح ما وقع را بشنویم از زبان مرتضی . باپدر بزرگ ومادر بزرگم سالها بود منو داداشم مصطفی دریکی از محلات حومه شهر زندگی می‌کردیم. (متاسفانه بخاطرشرایط سخت زندگی و اعتیاد پدرم، مامانم جدا شد... .🔴 ودراین سال‌های حبس پدر بزرگ ومادر بزرگم از دستم دادم واصلا دراین چندسال ندیدمشون چراکه خیلی زود از دنیا رفتند ودق کردند 😓 🔴 .اون زمان جدایی پدر ومادرم من 5 ساله وبرادر م تقریبا 3 ساله بود...سالها سپری شد درس می‌خواندیم و اهل هیچ خلافی نبودیم. بیشتر به ورزش فوتبال خصوصا کشتی علاقه داشتم... ⚫️تا آن روز سیاه.. وقتی از سر کار برگشتم خانه رفتم.... وسالن ورزشی نزدیک محله مان برای تماشای فوتسال ... بعد از اتمام بازی هنگام خروج از محوطه منو صدا زدند.... واز جایی ما با هم دوست بودیم منو که صدا زدند... که بیا اینجا منم رفتم زمین خرابه وخلوتی بود... جلوتر که رفتم یکی از اونا به این به نام( ام.. ع....) حرف های نامربوطی میزد وخواسته هایی نامشروع .. ظاهرا چیزی مصرف کرده بودند..... ببنمون درگیری رخ داد ومقتول هم از پشت منو گرفت من در حال تقلا بودم که از دستشون فرار کنم وترس واضطراب شدیدی وجودم گرفته بود.... دستم رفت پشت کمر مقتول احساس کردم چاقو پشتت کمرش داره نا خدا گاه چاقورو از پشتش برداشتم و به خیال خودم یک ضربه به پاش زدم ولی غافل از اینکه چاقو به شاهرگ اصلی ران مقتول خورده بود.... هنوز چاقو دستم بود امید اومد جلو ضرباتی به من زد اومدم فرار کنم نزاشت منم چند ضربه سطحی زدم به دستش...... . که منو ول کرد و منم فرار کردم و چاقو رو تو همون زمین پرت کردم..... دنیا پیش چشمم سیاه شده بود فقط میدویدم.. ترسیده بودم فکر نمیکردم بمیره ... بااتوبوس رفتم فلکه آب وبعد هم چندساعتی رفتم حرم.... وهمون شب یک اتاق مسافرخانه گرفتم تا صبح بیدار بودم. نمیدونستم چکارباید انجام بدم.... تااینکه صبح روز بعد از آگاهی به گوشی من زنگ زدن منم آدرس منزل عمه ام رو دادم و خودم هم رفتم اونجا اومدن ومن هم همه‌چی را گفتم... البته فکر نمیکردم ضربه به پا موجب فوت شده باشه 😔😔🔶🔶 ای کاش اون روز من برا دیدن فوتسال نمی‌رفتم.. اونا مشروب خورده بودن و فکرهای کثیفی داشتند...... 😔ابتدا وارد اصلاح وتربیت شدم وبعد از18 سالگی منو به زندان مرکزی مشهد انتقال دادند.. حکم قصاص برای من صادر نشد.. اما به 5سال حبس وپرداخت یه دیه مرد که امسال برابر با👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 900،000،000میلیون تومان میباشد محکوم شدم... الان حبسم 3 سال تمام شده.. وفقط بخاطر دیه درزندان هستم .. چراکه توانایی پرداخت دیه را ندارم .. 🔊درتیم کشتی زندان عضوهستم.. و تا بحال حافظ جزء30 قرآن هستم وهمچنین مشغول حفظ جزء 29 می‌باشم با تدابیر آموزشی شغلی مسئولین محترم زندان برای همه مددجویان.... حرفه های آرایشگری، خیاطی. معرق کاری را درحد اشتغال آموزش دیده ام... مسئولین محترم زندان تمام تلاششون برا کمک به من انجام دادند. حتی اعسار اما نشد که نشد.. 🔰 همراهان گرانقدر وخیرین محترم اینبار نیز دست نیاز مون را سوی شما خیرین بزرگوار آوردیم تا با کمک شما عزیزان این پرونده(فراخوان 33) را نیز مانند پرونده های قبل تکمیل کنیم و شادی را به این جوان وخانواده اش هدیه نماییم 🟠🟠🟠 تمام تلاشمان این است که مبلغ دیه راکم نماییم باخانواده مقتول جلسه ای داشته باشیم... به زودی مبلغ دیه را اعلام خواهیم نمود 🟠🟠 جهت اطمینان تمام خیرین و اعضا گروه شماره حساب عمه مرتضی توسط دادگاه مسدود شده وفقط حق واریز را دارند و حق برداشت توسط دادگاه می باشد 🔴🔵🔴🔵 # نداشتن توان مالی خانواده (پدر بزرگ ومادر بزرگ.. پدر ومادر ومتاسفانه اعتیادزیاد پدر متعدد و بالا بودن مبلغ درخواستی دیه . - - - - - - - - - 🔷 دوستانی که تمایل دارند و قضیه را بدانند میتوانند در با کارشناس ومددکار محترم دایره قتل زندان مرکزی مشهد جناب آقای حجی پور) به شماره تلفن زیر تماس بگیرند. 05138946135 مدارک و مستندات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2922512859Ca5fc976190 🔵🔴 🔵 ✴️ عزیزانی که تمایل دارند در این کار انسان دوستدانه و خداپسندانه شرکت نمایند ، می توانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت ذیل واریز نمایند: شماره کارت دریافت کمک های مردمی بنام مریم خسرو آبادی 5859831237065270 👆 رهایی(ایتا) https://eitaa.com/joinchat/700186823C578c98e827 رهایی (واتساپ) https://chat.whatsapp.com/E75j2vP31DCFhnIGiliHu6 رهایی (تلگرام) https://t.me/+tLmyrXpUG9Y0ZWM0 🎙 =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
‍ 🔰 به نام خداوند مهربانی ها 🔰 شروع فراخوان 33 1402/4/27 😞 حکایت 8ساله جوانی در زندان ..... بنام مددجو مرتضی خسرو آبادی متولد 1378 محکومیت از سال 1394درسن 16 سالگی 🔰شرح ما وقع را بشنویم از زبان مرتضی . باپدر بزرگ ومادر بزرگم سالها بود منو داداشم مصطفی دریکی از محلات حومه شهر زندگی می‌کردیم. (متاسفانه بخاطرشرایط سخت زندگی و اعتیاد پدرم، مامانم جدا شد... .🔴 ودراین سال‌های حبس پدر بزرگ ومادر بزرگم از دستم دادم واصلا دراین چندسال ندیدمشون چراکه خیلی زود از دنیا رفتند ودق کردند 😓 🔴 .اون زمان جدایی پدر ومادرم من 5 ساله وبرادر م تقریبا 3 ساله بود...سالها سپری شد درس می‌خواندیم و اهل هیچ خلافی نبودیم. بیشتر به ورزش فوتبال خصوصا کشتی علاقه داشتم... ⚫️تا آن روز سیاه.. وقتی از سر کار برگشتم خانه رفتم.... وسالن ورزشی نزدیک محله مان برای تماشای فوتسال ... بعد از اتمام بازی هنگام خروج از محوطه منو صدا زدند.... واز جایی ما با هم دوست بودیم منو که صدا زدند... که بیا اینجا منم رفتم زمین خرابه وخلوتی بود... جلوتر که رفتم یکی از اونا به این به نام( ام.. ع....) حرف های نامربوطی میزد وخواسته هایی نامشروع .. ظاهرا چیزی مصرف کرده بودند..... ببنمون درگیری رخ داد ومقتول هم از پشت منو گرفت من در حال تقلا بودم که از دستشون فرار کنم وترس واضطراب شدیدی وجودم گرفته بود.... دستم رفت پشت کمر مقتول احساس کردم چاقو پشتت کمرش داره نا خدا گاه چاقورو از پشتش برداشتم و به خیال خودم یک ضربه به پاش زدم ولی غافل از اینکه چاقو به شاهرگ اصلی ران مقتول خورده بود.... هنوز چاقو دستم بود امید اومد جلو ضرباتی به من زد اومدم فرار کنم نزاشت منم چند ضربه سطحی زدم به دستش...... . که منو ول کرد و منم فرار کردم و چاقو رو تو همون زمین پرت کردم..... دنیا پیش چشمم سیاه شده بود فقط میدویدم.. ترسیده بودم فکر نمیکردم بمیره ... بااتوبوس رفتم فلکه آب وبعد هم چندساعتی رفتم حرم.... وهمون شب یک اتاق مسافرخانه گرفتم تا صبح بیدار بودم. نمیدونستم چکارباید انجام بدم.... تااینکه صبح روز بعد از آگاهی به گوشی من زنگ زدن منم آدرس منزل عمه ام رو دادم و خودم هم رفتم اونجا اومدن ومن هم همه‌چی را گفتم... البته فکر نمیکردم ضربه به پا موجب فوت شده باشه 😔😔🔶🔶 ای کاش اون روز من برا دیدن فوتسال نمی‌رفتم.. اونا مشروب خورده بودن و فکرهای کثیفی داشتند...... 😔ابتدا وارد اصلاح وتربیت شدم وبعد از18 سالگی منو به زندان مرکزی مشهد انتقال دادند.. حکم قصاص برای من صادر نشد.. اما به 5سال حبس وپرداخت یه دیه مرد که امسال برابر با👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 900،000،000میلیون تومان میباشد محکوم شدم... الان حبسم 3 سال تمام شده.. وفقط بخاطر دیه درزندان هستم .. چراکه توانایی پرداخت دیه را ندارم .. 🔊درتیم کشتی زندان عضوهستم.. و تا بحال حافظ جزء30 قرآن هستم وهمچنین مشغول حفظ جزء 29 می‌باشم با تدابیر آموزشی شغلی مسئولین محترم زندان برای همه مددجویان.... حرفه های آرایشگری، خیاطی. معرق کاری را درحد اشتغال آموزش دیده ام... مسئولین محترم زندان تمام تلاششون برا کمک به من انجام دادند. حتی اعسار اما نشد که نشد.. 🔰 همراهان گرانقدر وخیرین محترم اینبار نیز دست نیاز مون را سوی شما خیرین بزرگوار آوردیم تا با کمک شما عزیزان این پرونده(فراخوان 33) را نیز مانند پرونده های قبل تکمیل کنیم و شادی را به این جوان وخانواده اش هدیه نماییم 🟠🟠🟠 تمام تلاشمان این است که مبلغ دیه راکم نماییم باخانواده مقتول جلسه ای داشته باشیم... به زودی مبلغ دیه را اعلام خواهیم نمود 🟠🟠 جهت اطمینان تمام خیرین و اعضا گروه شماره حساب عمه مرتضی توسط دادگاه مسدود شده وفقط حق واریز را دارند و حق برداشت توسط دادگاه می باشد 🔴🔵🔴🔵 # نداشتن توان مالی خانواده (پدر بزرگ ومادر بزرگ.. پدر ومادر ومتاسفانه اعتیادزیاد پدر متعدد و بالا بودن مبلغ درخواستی دیه . - - - - - - - - - 🔷 دوستانی که تمایل دارند و قضیه را بدانند میتوانند در با کارشناس ومددکار محترم دایره قتل زندان مرکزی مشهد جناب آقای حجی پور) به شماره تلفن زیر تماس بگیرند. 05138946135 مدارک و مستندات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2922512859Ca5fc976190 🔵🔴 🔵 ✴️ عزیزانی که تمایل دارند در این کار انسان دوستدانه و خداپسندانه شرکت نمایند ، می توانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت ذیل واریز نمایند: شماره کارت دریافت کمک های مردمی بنام مریم خسرو آبادی 5859831237065270 👆 رهایی(ایتا) https://eitaa.com/joinchat/700186823C578c98e827 رهایی (واتساپ) https://chat.whatsapp.com/E75j2vP31DCFhnIGiliHu6 رهایی (تلگرام) https://t.me/+tLmyrXpUG9Y0ZWM0 🎙 =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄