eitaa logo
مهفــmahfa110ــا
89 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
221 ویدیو
2 فایل
جهت ارتباط با مدیر کانال @mahfa88 مـه = مهـدی فـا = فاطمه مهـدیِ فاطمه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ۱۸۶ خاطرات سردار گرجی‌زاده به قلم، دکتر مهدی بهداروند [رو کروم به عریف و با] پررویی پرسیدم: «عریف، به نظر شما به چه دلیل بنّای این ساختمان سوراخ فاضلاب را بالاتر از زمین قرار داده است؟» گفت: «چه می دانم. تو هم چه سؤال هایی می کنی؟» عریف احمد انگار مشکل تنفسی داشته باشد گفت: «من دارم خفه می‌شوم. شما اینجا چه غلطی می‌کنید که حواستان به این مسائل نیست. مگر شما در برابر این کارها مسئولیت ندارید؟» هیچ کس جرئت جواب دادن نداشت. نگهبانها مثل چوب خشک ایستاده بودند و نگاه می کردند. عريف احمد از جیب شلوارش یک دستمال قهوه ای رنگ در آورد و آن را جلوی بینی و دهانش گرفت و گفت: دمار از روزگارتان در می آورم، اگر اینجا را درست نکنید.» یکی از سربازها گفت: «قربان، یک حرف خصوصی با شما دارم.» - خصوصی؟ - بله قربان. نگهبان کنار احمد رفت و آهسته با او صحبت کرد. گوش‌هایم را تیز کرده بودم که سرباز چه می گوید. سرباز به احمد می‌گفت: قربان، در این محجر تعدادی اسیر ایرانی هستند، که خبره این کارند و می توانند اینجا را تمیز و بهداشتی کنند.» . - مطمئن هستی؟ - بله قربان. يقين دارم. من آنها را می شناسم. - آنها کیستند؟ - علی و دوستانش. وقتی داشت ما را نشان میداد. خودم را به نفهمیدن زدم. تا سرباز این پیشنهاد را داد، به فکر برنامه ریزی برای استفاده از این فرصت افتادم. گفتم باید بیشترین سود را از این کار ببرم؛ چون ممکن است تکرار نشود. فرصتی برای آزاد بودن، کسب اطلاعات، قدم زدن، و خیلی چیزهای دیگر، که از آن محروم بودیم. در چند ثانیه برنامه ای برای پاکیزگی و تمیز شدن سالن و توالت در ذهنم طراحی کردم. به اکبر گفتم: «فکر کنم خدا برایمان سفره بزرگی پهن کرده است.» - یعنی چه؟ - یعنی آب گل آلود شده و باید ماهی بگیریم! - مثلا چه کنیم؟ باز چه فکری به سرت زده است؟ - به جای ماهی باید از این آب گل آلود نهنگ بگیریم. برای طراحی و مشورت به سلولمان برگشتیم. ده دقیقه ای گذشت، که عريف احمد در سلول ما را باز کرد. بعد از چند لحظه گفت: «چرا اینجا این قدر کثیف است؟» سرم را بلند کردم و گفتم: به ما چه مربوط است؟ مگر ما مسئول نظافت زندان هستیم؟» - به ما چه مربوط است یعنی چه؟ این چه طرز جواب دادن است. درست حرف بزنید! - یعنی اینکه مشکل از راهروی سالن است. - چه مشکلی؟ سوراخ فاضلاب و خروجی آب بسته است و همین سبب جمع شدن آب و بوی بد می‌شود. - خوب، شما راه حلی دارید؟ - بله. به راحتی می شود این مشکل را برطرف کرد. - چطوری؟ شما می توانید؟ - می‌توانیم با یک برنامه ریزی هم مشکل خروجی آب را حل کنیم، هم بوی بد را از بین ببریم، و هم مشکل دیوار و ظاهر سالن را عوض کنیم. برق از چشم های عریف احمد بیرون زد. با تعجب گفت: «واقعا این حرف هایی که میزنی درست است؟ شما میتوانید این کارها را انجام بدهید؟» - دروغم چیست؟ - یعنی می توانید اینجا را سروسامانی بدهید؟ - بله، خوب هم می توانیم. اگر شما دستور بدهید، شروع می کنیم. - پس شروع کنید! همین طوری که نمی شود. برای این کار یک سری وسایل نیاز داریم. - هر چه بخواهید به شما می‌دهم. - باید فکر کنیم ببینیم چطور از اول تا آخر کار را انجام بدهیم. - این حرف ها سرم نمی شود. بگو چه باید کرد. - اول باید این دیوارهای کثیف را، که آدم حالش از دیدنش به هم می خورد، تمیز کنیم. - خوب است. ولی چطوری اینجا را تمیز می کنید؟ - ببین عريف احمد، دیوارهای اینجا سیمانی است و با شستن و دستمال کشیدن پاک نمی شود. - چه کنیم؟ - باید رنگشان کنیم. بعد از رنگ آمیزی، نقش گل و بوته کار کنیم تا شکل دیوار عوض شود. کف زمین هم چون سیمانی است رنگ می‌کنیم تا از این بدقوارگی دربیاید. سوراخ فاضلاب را هم باید ببریم پایین تر از سطح راهرو، تا آب به راحتی از آن خارج شود و در راهرو جمع نشود. - این طرح خوبی است. همراه باشید.. 🆔 @mahfa110
سلام اربابم سلام بر تو ای ابا عبداللّه، سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، سلام بر تو ای برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش، سلام بر تو ای فرزند امیر مؤمنان و فرزند سیدِ اوصیاء. سلام بر تو ای فرزند فاطمه بانوی زنان جهان، سلام بر تو ای کسی که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام می ‏کشد و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهی می‏ کند. سلام بر تو و بر ارواح پاکی که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند. بر جمیع شما تا ابد از جانب من درود و تحیت و سلامِ خدا باد؛ تا من هستم و روز و شب در جهان برقرار است. 📃 گزیده ای از زیارت عاشورا اَلسَّلامُ عَلَـیکَ یَا قَتیلَ العَبَـراتِ ما عاشقان لاله‌ی سرخ محمدیم کز عطر او بهشت خداوند خرم است صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین ارباب ما معلم عیسی بن مریم است 🆔 @mahfa110
ذکر روز جمعــــه 🆔 @mahfa110
(تندخوانی) قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی؛ جزء هر روزِ ماه مبارک رمضان. با معرفی لینک کانال، در ثواب قرائت دیگران نیز سهیم باشیم. 🆔 @mahfa110
هدایت شده از مهفــmahfa110ــا
تندخوانی_جزء_سوم_استاد_معتز_آقایی.mp3
4.16M
(تندخوانی) جزء سوم قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی زمان : ٣٣ دقیقه 🆔 @mahfa110
🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ. 🆔 @mahfa110
🔻 ۱۸۷ خاطرات سردار گرجی‌زاده به قلم، دکتر مهدی بهداروند در این طرح های پیشنهادی امیدم به اکبر بود. او نقاش بود و نقش اول را بازی می کرد. گفته بود در ایران کارهای هنری زیادی انجام داده است. در میان حرفهایم، که با قاطعیت میگفتم، عباس و اكبر مات و مبهوت بودند و نگاهم می کردند، عريف احمد گفت: ببین علی، تو فقط بگو از من چه میخواهی؟» . فعلا برای شروع مقداری رنگ و برس تهیه کن. - باشد، سریع برایتان آماده میکنم. - پس ما فعلا كف زمین را آرام آرام باید خشک کنیم، تا کارهای بعدی درست انجام بشود. عريف احمد نگهبان ها را صدا زد و گفت: «از امروز هر کاری علی داشت، انجام بدهید.» این را گفت و از زندان خارج شد. بعد از اینکه نگهبان در سلول را بست و رفت، عباس گفت: علی آقا، میدانی وارد چه بازی ای شدی؟ با این طرحی که دادی، اگر درست نشود با جان و زندگی ما بازی کرده ای.»" - نه بابا، اینها احمق اند و به راحتی این کار را خواهیم کرد. بعد از نماز ظهر و عصر و خوردن ناهار، به نگهبان گفتم: «کمک کن آبهای کف زمین را جمع کنیم.» - چرا؟ - چون اگر آب کف زمین به دیوار سیمانی بخورد، هر چه رنگ آمیزی بکنیم، همه را خراب می کند؛ انگار کاری نکرده ایم. نگهبان از ترس عريف احمد گفت: «هر کاری بگویید، کمکتان می کنیم.» از او پرسیدم: «چرا عريف احمد به فکر پاکسازی این محجر افتاده؟ چرا قبل از این برنامه را اجرا نکرد؟ اتفاق خاصی رخ داده؟» - بله. قرار است یکی از فرماندهان برای بازدید از زندان بیاید. به اکبر گفتم: «حدسم درست بود. او دلش به حال ما نسوخته است. فکر کلاه خودش است که باد نبرد.» ساعت چهار عصر، سروكله عريف احمد پیدا شد. اول جایی که آمد پیش ما بود. در سلول را باز کرد. گفت: «علی! طرح تو کاملا خوب و پسندیده است ولی باید زود آن را انجام بدهی، دستور داده ام همه چیز را برایت آماده کنند.» - حالا عريف عجله ات برای چیست؟ - نمی توانم دلیلش را بگویم؛ ولی کار باید سریع تمام شود. به سرعت در کار ما نیست. باید سر فرصت کار را تمام کنیم. عريف احمد قدری از ما فاصله گرفت و به سرباز نگهبانی که ارشد سربازها بود، گفت: «اینجا را سریع آماده کنید؛ چون قرار است رائد ابراهیم برای بازدید بیاید. او اگر ببیند اینجا کثیف است، همه ما را زندانی خواهد کرد. هر کاری علی دارد برایش انجام بده تا اینجا تمیز شود.» عريف احمد کنارم آمد و گفت: « علی، برای این کار به چه چیزهایی نیاز داری؟ همه را بگو تا دستور بدهم برایت آماده کنند.» اول قدری ناز کردم و سعی کردم تا می توانم قیمت کارمان را بالا ببرم. عريف احمد گفت: «با تو حرف می زنم. چرا ساکتی؟» - ببین عریف، باید تا فردا فرصت بدهی با بچه ها مشورت کنم، ببینم چه وسایلی نیاز داریم. - مشورت نمی خواهد. همین طوری بگو! - این کار تخصصی است. نمیخواهم با یک کار بیهوده آبروی تو برود! عريف احمد با شنیدن این حرف قدری خودش را جمع و جور کرد و گفت: «بله درست میگویی. امشب را فکر کن، فردا اول صبح می آیم و با هم صحبت می کنیم.» عریف احمد خداحافظی کرد و رفت. عباس گفت: «علی آقا، استاد خالی بندی هستی.» اکبر گفت: «آن وقت به ما تهرانی ها میگویند خالی بند. تو که دستمان را از پشت بسته ای.» گفتم: «نه بابا، همین را هم از شما یاد گرفتم. دارم امتحان پس میدهم.» بعد به عباس گفتم: «تا فردا صبح برای این طرح فکری بکنیم که ضایع نشویم. او فردا با هزار امید و آرزو بر می گردد.» گفت: «این طور که تو در حد المپیک برایش حرف زدی، دیگر نمی شود کوتاه آمد.» همراه باشید.. 🆔 @mahfa110
۱۴۳۶ امروز شنبه ۱۴۰۰/۰۱/۲۸ هر بار که نعمت های زندگیتان را می شمارید، وضعیت احساسی شما بهبود می یابد و شادتر می شوید. هرچه سپاسگزارتر باشید، احساس می کنید شادتر هستید و زندگیتان نیز سریع تر تغییر خواهد کرد. وقتی هرروز به شمارش نعمت های بی شمار زندگیتان ادامه می دهید، پی می برید هر بار احساستان بهتر و بهتر می شود و مشاهده می کنید که نعمت های زندگیتان به شیوه ای معجزه آسا چند برابر خواهد شد. ... 🆔 @mahfa110
۱۴۳۶ روزه نفس اميرالمومنين عليه السلام می‌فرمایند: صوم النفس عن لذات الدنيا انفع الصيام؛ روزه نفس از لذتهای دنيوی سودمندترين روزه هاست. غرر الحكم، جلد ۱، صفحه ۴۱۶، حدیث ۶۴ 🆔 @mahfa110
ذکر روز شنبــــــه 🆔 @mahfa110
(تندخوانی) قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی؛ جزء هر روزِ ماه مبارک رمضان. با معرفی لینک کانال، در ثواب قرائت دیگران نیز سهیم باشیم. 🆔 @mahfa110
هدایت شده از مهفــmahfa110ــا
Joze 04.mp3
4.12M
(تندخوانی) جزء چهارم قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی زمان : ٣۴دقیقه 🆔 @mahfa110