هدایت شده از مهفــmahfa110ــا
Joze 06.mp3
3.98M
دعای روز ششم ماه مبارک رمضان:
اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ، وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ، يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ.
خدایا مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانی ات وامگذار، و با تازیانه های انتقامت عذاب مکن، و از موجبات خشمت دورم بدار، به فضل و عطاهایت، ای نهایت دلبستگی دل شدگان.
🆔 @mahfa110
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 پذیرش حوزه علمیه رضوی سفیران هدایت صائین قلعه
(تنها حوزه سفیران استان زنجان)
🔺مهلت ثبت نام: تا پایان اردیبهشت ۱۴۰۰
🔗لینک ثبت نام: paziresh.ismc.ir
شماره مشاوره 👇
+989127495585
@razavi_paziresh
🔻#زندان_الرشید ۱۹۰
خاطرات سردار گرجیزاده
به قلم، دکتر مهدی بهداروند
حدود ده دقیقه بعد، سرهنگ با دو نفر دیگر وارد اتاق شدند. او بعد از خوردن چای گفت: «برادر گرجی، باید آماده شوید چند نفرتان بروند آمادگاه شیراز و چند نفر دیگر بروند آمادگاه قزوین و سلاحها و بی سیم ها را تحویل بگیرند.» .
ما که امکانات برای تحویل این سلاحها و بی سیم ها نداریم. به شما، هم ماشین می دهیم، هم هواپیما تا مشکلتان حل شود. در گوشه ای با بچه ها خلوت کردم. چه کنیم؟ شما می روید شیراز؟
- پس تو چه میکنی؟
- من می روم اندیمشک تا محلی برای انبار کردن سلاحها پیدا کنم.
آنها قبول کردند و برای گرفتن سلاح ها به شیراز و قزوین رفتند. من هم به طرف اندیمشک حرکت کردم.
وقتی رسیدم اندیمشک، به برادر بادروج، که فرمانده سپاه اندیمشک بود، گفتم: «کارم را انجام دادم؛ اما حالا برای انبار آنها نمی دانم چه کنم.»
- راستی راستی، تو این همه اسلحه را از ستاد مشترک فقط به دلیل نامه آقای هاشمی گرفتی؟
- باور کن راست می گویم. الان تنها مشکل ما محلی برای نگهداری آنها است.
در حالی که هم باورش نمیشد و هم گیج شده بود، گفت: نمی دانم. هر کاری میکنی، بکن.» برخورد سردی داشت. ولی به او حق میدادم؛ چون باور این خبر مشکل بود. در حیاط سپاه شروع کردم به قدم زدن و دنبال چاره گشتن. یاد حاج عبدالله قاسمی افتادم. او یک مرغداری بزرگ در جاده سد دز داشت و بهترین مکان برای هدف من بود. یکی از پاسدارها گفت: «برادر گرجی، تلفن با شما کار دارد.» دویدم به طرف اتاقم و گوشی را برداشتم.
- بفرمایید.
- سلام، فردچیان هستم.
- سلام، محمدرضا کجایی؟ چه خبر؟
- در شیراز هستم. تمام اسلحه ها را داده اند. دارم حرکت می کنم طرف اندیمشک . کی میرسی؟
- احتمالا فردا، حوالی ساعت دو بعد از ظهر.
با محمدرضا خداحافظی کردم و گوشی را گذاشتم و رفتم سراغ حاج عبدالله. همسایه ما بود. پیدایش کردم و بعد از حال و احوال، گفتم: «یک کار محرمانه با تو دارم.»
- محرمانه یعنی چه؟ فریدون، این حرفها چیست که میزنی؟ من و محرمانه؟ قضیه چیست؟
- سی هزار اسلحه از ارتش گرفته ایم و دنبال جایی برای انبار کردن آن می گردیم!
- خب، به من چه ربطی دارد؟ کاری از من بر می آید؟
- بله، باید مرغداری را تعطیل کنی و آن را بدهی برای انبار اسلحه ها.
- به روی چشم. برای انقلاب حاضرم هر کاری بکنم. بگو چه کنم. از کی شروع کنم؟
- از همین حالا شروع کن. باید مرغها را سر ببری یا بفروشی و آنجا را خلوت کنی. محمدرضا فرد چیان در راه است. وقت زیادی نداریم. من برمیگردم سپاه و کارهای مقدماتی را انجام میدهم.
حاج عبدالله سريع مشکل مرغها را حل کرد و محل را تحویل داد و رفت.
ظهر روز بعد، محمدرضا با اسلحه ها از راه رسید. محمد سهرابی هم از آن طرف پیدایش شد. محمدرضا با هواپیمای سی ۱۳۰ در فرودگاه پایگاه چهارم شکاری وحدتی به زمین نشست و با چند ماشین، اسلحه ها و بی سیم ها را به مرغداری حاج عبدالله بردیم و جاگیر کردیم.
همراه باشید..
🆔 @mahfa110
#شکرانه_رضوی_۱۴۳۹
امروز سهشنبه ۱۴۰۰/۰۱/۳۱
هیچ گاه نیرو وقدرت شکرگزاری را دست کم نگیرید!
شکرگزاری نه تنهاشاه کلید زندگیست بلکه، پادزهر ناخوشی های دنیاست.
آرام وخموش، ازصبح تاشام ازلحظه ای که چشم می گشایید تا لحظه ای که چشم فرو می بندید شاکر وحق شناس باشید. بدین گونه است که:
نه تنها جسم بیمار، بلکه ذهن، روابط اجتماعی، حتی وضعیت مالی خودرا تعالی میبخشید...
#خدایا_شکرت...
🆔 @mahfa110
#گوهرانه_رضوی_۱۴۳۹
روزه ياد آور قيامت
حضرت امام رضا عليه السلام میفرمایند:
انما امروا بالصوم لكي يعرفوا الم الجوع و العطش فيستدلوا علي فقر الاخر؛
مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگي و تشنگي را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچارگي آخرت را بيابند.
وسائل الشيعه، جلد ۴، صفحه ۴، حدیث ۵
🆔 @mahfa110
هدایت شده از مهفــmahfa110ــا
Joze 07.mp3
4.21M
دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان:
اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلَى صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ، وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ، وَ ارْزُقْنِي فِيهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ، بِتَوْفِيقِكَ يَا هَادِيَ الْمُضِلِّينَ.
خدایا مرا در این ماه بر روزه و شب زنده داری اش یاری ده، و از لغزشها و گناهانش دورم بدار، و ذکرت را همواره روزی ام کن، به توفیقت ای راهنمای گمراهان.
🆔 @mahfa110
🔻#زندان_الرشید ۱۹۱
خاطرات سردار گرجیزاده
به قلم، دکتر مهدی بهداروند
بادروج، که از نزدیک شاهد کار بود، مدام با لهجه دزفولی میگفت: «عجب کاری کردید. یعنی به همین راحتی این همه اسلحه و بی سیم به شما دادند!»
اسلحه ها را در مرغداری قرار دادیم؛ ولی بی سیم ها را در منزلی مخفی در جاده سد دز، که متعلق به سپاه بود، انبار کردیم. قرار شد هیچ کس از موضوع مطلع نشود. چون مسئله اسلحه و مهمات حساس بود. علاوه بر آن، سازمان منافقین هم مشغول فعالیت بودند و اگر از این قضیه بو می بردند، خطرناک بود.
شب با محمدرضا در اتاق عملیات سپاه اندیمشک نشستیم و از رفتن به دفتر آقای هاشمی و گرفتن اسلحه ها صحبت کردیم.
صبح روز بعد، بادروج آمد و گفت: «گرجی، غلامعلی رشید و آوایی هنوز باورشان نشده با نامهای عادی این همه اسلحه از ستاد مشترک ارتش گرفته اید.» گفتم: «اگر مایل باشی، از آنها دعوت کن بیایند از اسلحه ها و بی سیم هایی که گرفته ایم بازدید کنند، تا بفهمند چه کاری کرده ایم.» او گفت نیازی به این کار نیست.
با این سلاحها خیلی از نیروهای عشایر و بسیج دزفول و اندیمشک و رزمندگان را مسلح کردیم و قوت قلبی برایمان شد.
***
اگرچه خیلی از نیروهای بسیجی و رسمی ژ۳ داشتند و بعد هم کلاشینکف به آن اضافه شد؛ اما خیلی از این سلاح ها در دست مردم و بسیج عشایر باقی ماند.
اکبر گفت: «علی جان، داستان جالبی بود. پس تو این کارهای!
- جایی که لازم باشد همین کار را می کنم. باید از موقعیت ها استفاده مناسب کرد و فرصت را از دست نداد.
- بهتر است اول کار از رنگ ها شروع کنیم.
- بله، بگو من هم بنویسم.
- اول رنگهای مختلف می خواهیم.
- چند کیلو برای رنگ آمیزی راهرو، دیوار، و کف زمین لازم است؟
- ده کیلو. تازه زیاد هم می آید.
- پس میگوییم بیست کیلو.
- چرا دو برابر؟
- بابا عقلت کجا رفته؟ ده کیلو زود تمام می شود؛ ولی اگر گفتیم بیست کیلو، بیرون ماندنمان بیشتر طول میکشد. عراقی ها هم وقتی می بینند مشغول کاریم، کاری به ما ندارند.
- یعنی چه؟
۔ یعنی اگر قرار است کار ما ده روزه تمام شود، می توانیم سی روزه کار را تمام کنیم و آنها هم متوجه نمی شوند.
- خیلی خوب است، پس اگر دوست داری بنویس پنجاه کیلو . نه دیگر این قدر هم احمق نیستند!
همراه باشید..
🆔 @mahfa110