❀﷽❀
ıll.ıllılll سـلام امام زمانم lllıllı.llı
🌱سلام بر تو اے صاحب علم علے علیہ السلام و اے آیینہ دار صبر حسن علیہ السلام و اے وارث شجاعت حسین علیہ السلام و اے میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام .
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ...
📚 صحیفہ مهدیہ، زیارت حضرت بقیة اللہ ارواحنا فداہ در سختیها
صبحتون مهدوی
🌟💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_از_زبان_شهدا🥀
هیچ راهی برای آنکه ازآینده
باخبرشویم وبدانیم که چه
درانتظارماست وجودندارد
پس ای نَفْس برخداتوکل کن وصبرداشته باش
همه چیزازجانبِ اوست که
می رسد
واین چنین ، هرچه باشد
نعمتِ اوست
#شهید_آوینی
#پنج_شنبه_های_شهدایی
┄┅══════┅┄
@mahfelyekshanbeha
🥀
خاطرات#فرمانده_اسماعیل
هوا بس ناجوانمردانه گرم بود و در ساختمانی
سیمانی مستقر بودیم. #سردار از صبح زود تا آخر شب ، از این سو به آن سو می رفت. یا در جلسه بود و یا در خط مقدم و یا ... وقتی هم می آمد ، خسته و خیس عرق بود و جای مرتب و خنكی برای استراحت نداشت ، وسیله خنك كننده هم یا كولر آبی بود و یا پنكه. از این رو ، یك دستگاه كولر گازی را آوردند تا در اتاقش به كار گیرند. او مخالفت كرد و گفت: «برای من سخت است كه از كولر گازی استفاده كنم و بچه ها زیر پنكه و كولر آبی باشند!»
#سردار دستور داد كه كولر گازی را به اتاق بچه های عملیات ببرند ؛ تا هرگاه خسته بود برای رفع خستگی به آن جا برود و در ضمن برای بچه های دیگر هم قابل استفاده باشد. كم كم این از خود گذشتگی زبانزد بچه ها شد كه برای #سردار_دقایقی كولر آورده اند و او نپذیرفته است و چنین و چنان. این حركت خالصانه بر حُسن شُهرتش افزود
🇮🇷 شادي ارواح طيبه شهدا حمد و صلوات 🌷
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#پنج_شنبه_های_شهدایی
┄┅══════┅┄
@mahfelyekshanbeha
پیام رهبر معظم انقلاب درباره شهید محمودوند
به ارواح طیبه همه شهداء مخصوصا شهیدان این راه پر ارزش( تفحص)، که شما در آن مشغول حرکتید و شهید محمودوند، شهید عزیزی که برای ارواح طیبه همه شان از خداوند متعال علو درجات و هم نشيني با صالحان و اولیاء و ائمه را مسئلت می کنم، شما باب شهادت را باز نگه داشتید.
سید علی خامنه ای
در هرکاری که برای شهدا بود خودش را فراموش میکرد با پای مصنوعی ناراحتی کلیه و با داشتن فرزند معلول -عباس- برای تفحص به منطقه میرفت حتی خانواده هم همراه او میشدند ولی یک بار نشد بگوید خسته شدم استراحت کنیم
. او از هیچ کاری ابایی نداشت وقتی میخواست موتور بیل مکانیکی را تعمیر کند با تمام وجود میرفت داخل موتور.
ما آستینهایمان را بالا میزدیم و مراقب بودیم روغنی نشویم ولی او به این جور چیزها توجهی نداشت وقتی شهیدی پیدا میشد منتظر بیل نمیماند کاری نداشت زمین نرم است یا سفت با دستش زمین را میکند و یا حسین یاحسین گویان خاکها را کنار میزد و شهید را روی دستان خود پای پیاده عقب میبرد.