🔰زندگینامه شهید ابراهیم مسن آبادی
💐🌿شهید مسن آبادی در روستای وزیر آباد واقع در استان مرکزی شهر اراک درخانواده مذهبی به دنیا آمد.
پدرش حسین نام داشت که درروستا بنام ملا می شناختنش .شهیدابراهیم مسن آبادی درروستا مکتب قرآن آموزی داشت.وعاشق حضرت زهراسلام الله علیهابود.
🌹پدر و برادرانش تعزیه خوان بودند وعاشق پنج تن وحضرت زینب بودند.همیشه این شعر را زمزمه میکردند.ای زن به تو ازفاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.
و هرصبح خانواده رابه خواندن حدیث کسا راهنمایی میکردند.و همیشه خدارو شکر میکردن بابت داشتن اهل بیت علیه السلام
@mahman11
🔹خاطرات همسر شهید مسن ابادی🔹
🌷اجازه پدر
اینجانب همسر شهیدابراهیم مسن آبادی که حدود ۱۹سال باایشان زندگی کردم .من هرگز کارهایی که خداپسندانه نباشد از او ندیدم .هرگز دروغی از او نشنیدم همیشه خمس و زکات رامی پرداختند.و همیشه به نماز اول وقت اهمییت می دادند.
ایشان مادر نداشتند.اما به پدر خود احترام خاصی می گذاشتند و هر جا که میخواستند بروند از پدرشان اجازه میگرفتند.
یادم نمیرود در یک روز برای سرکشی به روستای پدرم رفتیم از روستای ماتا روستای پدرو مادرم فاصله زیادی بود ما برای دیدن آن هارفتیم بعد از دو روز که میخواستیم برگردیم وسیله گیرمان نمی آمد دیدم که ایشان بسیار ناراحت هستند.
پرسیدم چرا ناراحتی؟ مگراینجا به شمابد میگذرد؟
ایشان فرمودند:خیر من از پدرم به اندازه دو روز اجازه گرفتم و اگر دیر بروم میترسم آق والدین شوم. ما از کارهای ایشان تعجب میکردیم که اینگونه به پدرخود اهمیت میداد در ضمن ایشان هم مداح بود و هم مکبربودند و در ماه رمضان سحرها بالای پشت بام مناجات میخواندند.
🔸خاطرات فرزند شهید🔸
🌹صدا بجای گناه
پدرم عادت داشت که به صورت نامحرم نگاه نمیکرد.یک روز مادرم گفت :من میخواهم به منزل خواهرت بروم ایشان گفتند:الان ازصحرا برمیگشتم چند نفر خانم به طرف روستای بالا میرفتند از صدای آنها فهمیدم که عروس های خواهرم هستند اگر زود بروی آنها هنوز برنگشته اند.
برای من تعجب آور بود که ایشان چگونه میتواند از صدا آنها رابشناسد در صورتی که آن ها را نگاه نکرده...
@mahman11
📝وصیت نامه شهید بزرگوار ابراهیم مسن آبادی
🌷ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله
خیال مکنید کسانی که در راه خداشهید میشوند آنها مرده اند بلکه آنها زنده هستند و در پیش خدای خود روزی میخورند
🌷این کوردلان بدانند که من آگاهانه برای رضای خدا و برای انجام وظیفه و به فدای اباعبدالله که فرمود هل من ناصرینصرنی آیاکسی هست که به من یاری رساند من به نوای اباعبدالله لبیک گفته و دراین امر مهم شرکت نمودم
🌷 و از مسئولین امر میخواهم که دست های مرا باز بگذارید که این کور دلان و ازخدا بی خبران بدانند که من آگاهانه انجام وظیفه کردم شایعه نکنندکه اینها بی خبر بودند و شهید شدند
🌷و ازخانواده ام و ازکلیه فرزندانم میخواهم که برای من حق گریه کردن ندارند یاد کنید روزی را که حبیب بن مظاهر در پیش اباعبدالله ایستاده بود و از هر طرف تیرمی آمد خودش را مقابل تیر قرار میداد
شکر خدای جهان آفرین را که به من توفیق شهادت عنایت فرمود که یه قطره خونه ناقابل خود را در راه اسلام بدهم انالله واناالیه راجعون .
✨ابراهیم مسن آبادی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ زیبای شهیدان
یاد شهدا با ذکر صلوات🌹
مدیون شهدائیم✨
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 163
✳️ شب 23 ماه رمضان رسید
اون شب موعود
🔰 اون شبی که خیلی ها که اخبار روایات ظهور رو پیگیری می کردند ، منتظر آمدنش بودند
هرچند طبق گفته حاج اقا عسکری ، زمان وقوع صیحه آسمانی می تونست تغییر کنه ، اما بالاخره در روایات امشب رو به عنوان زمان اصلی وقوع این نشانه حتمی ظهور ذکر کرده بودند
💠 نماز تمام شد
حاج اقا سخنرانی شب 23 رو کردند و دوباره همون صحبت هایی که در شب 19 ماه مبارک درباره ظهور و علائم ظهور و لزوم مراقب بودن در دام تطبیقات غلط نشانه ها نیفتادن و عجله در ظهور نکردن رو که گفته بودند رو ایراد کردند و کامل تر نمودند
👈 رسیدند به مراسم قرآن به سر
همینطور که داشتند دعای قرآن به سر رو می خوندند که ناگهان صدایی اومد....
⬅️⬅️⬅️" ای اهل عالم، همانا حق با امام مهدی (عج) و شیعیان اوست ، به سمت او بشتابید ...." ➡️➡️➡️
❇️تمام اهل مسجد سراسیمه ریختند بیرون ،
همه مردم محله از خونه ها اومدن بیرون
👈هر کس خواب بود بیدار شد
سریع شبکه های اجتماعی رو چک کردند
✅همه داشتند از این صدا حرف می زدند
تلویزیون تمام برنامه هاش رو قطع کرد و مشغول پوشش دادن این خبر بود
با یک سری از کارشناسان مهدویت تماس گرفته بودند و اونها داشتند به مردم توضیح می دادند
🌀خیلی سریع معلوم شد که این صدا فقط در ایران شنیده نشد
بلکه در کل دنیا شنیده شده
هر کس با زبان کشور خودش این صدا رو شنیده
👈👈تو تمام شبکه های اجتماعی ، هشتگ ( who is Mahdi ? ) ترند شده بود
شبکه های جستجوگر مثل گوگل به سختی بالا می اومدند
از بس ترافیک اونها اشغال شده بود
همه داشتند به هم زنگ می زدند و اولین چیزی که از هم می پرسیدند این سوال بود:
تو هم شنیدی ؟؟؟؟
ادامه دارد..
@mahman11
14.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹
🎥بازنشر/
🌹پهلوان قاسمِ نامدار
👆روایت حضور تاریخی رهبر انقلاب در منزل یک شهید کرمانی با همراهی شهید حاج قاسم سلیمانی؛
🌷دیداری که حضرت آیتالله خامنهای در آن گفتند «این آقای حاج قاسم از آنهایی است که شفاعت میکند انشاالله»
🌴در قالب شعرخوانی آقای آهنگران در ابتدای دیدار دوم دیماه مردم کرمان و خوزستان با رهبر انقلاب
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تنها فرمانده ای که امام (ره) پیروزی در عملیات را تلفنی به او تبریک گفت...
@mahman11
📌 فرمانده شهید که سرش متلاشی شد و سینه اش شکافت
🔷️ شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم.
◇ شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتیمتر مستقر کرد و منتظر صدور فرمان حمله بودیم.
◇ هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچهها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت میکردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود
◇ چند نفر از بچهها شهید و مجروح میشدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب میرفتم که خمپارهای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد.
◇ گفتم: آنقدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بیسیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد.
◇ هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباسهایش غرق خون است و ترکشی به سینهاش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالیکه دستانم از شدت ناراحتی میلرزید گوشی بیسیم را که مستمر میگفت: «رضا، رضا، احمد»
◇ بی سیم را برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.»
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی
#سردار_شهید_رضا_نورمحمدی
@mahman11