يازهراسلام الله عليها:
📚ابلیس و نوحنبی
وقتی که نوح نبی علیه السلام قوم خود را نفرین کرد و هلاکت آنها را از خدا خواست و طوفان همه را در هم کوبید، ابلیس نزد او آمد و گفت:
تو حقی برگردن من داری که من می خواهم آن را تلافی کنم!!!
حضرت نوح در تعجب کرد و گفت:
بسیار بر من گران است که حقی بر تو داشته باشم ، چه حقی؟ ابلیس ملعون گفت همان نفرینی که درباره قومت کردی و آنها را غرق نمودی و احدی باقی نماند که من او را گمراه سازم ، من تا مدتی راحتم ، تا زمانی که نسلی دیگر بپاخیزند و من به گمراه ساختن آنها مشغول شوم
حضرت نوح نبی علیه السلام با این که حداکثر کوشش را برای هدایت قومش کرده بود، با این حال ناراحت شد و به ابلیس فرمود:
حالا چگونه می خواهی این حق را جبران کنی؟ابلیس گفت:
در سه موقع به یاد من باش! که من نزدیکترین فاصله را به بندگان در این سه موقع دارم:
1⃣هنگامی که خشم تو را فرا می گیرد به یاد من باش!
2⃣هنگامی که میان دو نفر قضاوت می کنی به یاد من باش!
3⃣ و هنگامی که با زن بیگانه تنها هستی و هیچکس در آنجا نیست باز به یاد من باش!
📚بحارالانوار، ج۱۱، صفحات ۲۸۸ و۲۹۳
#داستان
#mahmobarak
✅آقا مسأله مهم است!
✍امام خمینی(ره): شما الان تحت نظر خدا و تحت نظر امام زمان (عج) هستید، ملائكه ، شما را مراقبت می كنند، نامه اعمال شما را به امام زمان (عج) عرضه می دارند.(به حسب روایت) هفته ای دو دفعه، ؛ من می ترسم ما كه ادعای این را داریم كه تبع این بزرگوار هستیم، شیعه این بزرگوار هستیم، اگر نامه اعمال را ببیند نعوذ بالله شرمنده بشود.
شما اگر یك فرزندتان خلاف بكند شما شرمنده می شوید، اگر این نوكر شما خلاف بكند شما شرمنده اید. ... من خوف دارم كه كاری بكنیم كه امام زمان (عج) پیش خدا شرمنده بشود. ... مراقبت كنید از خودتان، پاسداری كنید از خودتان... مبادا یك وقتی نامه عمل شما برود پیش امام زمان (عج) و آنجا گفته بشود به امام زمان (عج) كه این پاسدارهای شما، و ایشان سرشكسته بشوند ، آقا مساله مهم است.
📚صحیفه امام خمینی
#امام
#mahmobarak
✅داستان تربیتی واقعی
✍معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
💥آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی
#mahmobarak
⁉️خانمی که پریودهست ومیخوادقرآن بخونه آیاوضوگرفتن برای خواندن قرآن صحیح هست که درمواقعی که دستش به آیات میخورددچارگناه نشود؟
✏️ وضو مستحب هست ولی نمی تواند در هر صورت در زمان عادت دست بطور مستقیم با آیات قرآن تماس یابد.
#احکام
#mahmobarak