eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
821 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ صبح شد باز هم آهنگ خدا می آید چه نسیمِ خُنکی دل به صفا می آید @mahruyan123456🍃
🕊 هیچ‌وقت‌نگومحیط‌خرابھ منم‌خراب‌شدم! هر‌چقدر‌هوا‌سردتر‌باشھ؛❄️ لباستوبیشتر‌میڪنے 🧤🧣 { پس‌هر‌چی‌جامعھ‌فاسدتر‌شد تولباس‌ تو بیشترڪن! } ـ استادقرائتے ツ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahruyan123456
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم🌹 شروع رمان زیبای مسیحا📕 💗| ✨| چادرم را در می آورم، تا می کنم و داخل کیفم می گذارم.پیرزنی که از آن سوی خیابان می گذرد با تعجب نگاهم می کند.سرم را پایین می اندازم، دستی به مقنعه ام می کشم و به طرف خانه حرکت می‌کنم. به دنبال کلید، زیپ کوچک کیفم را باز می کنم. صدای شکستن چیزی و به دنبالش، بگو مگو از خانه همسایه می آید، سر تکان می دهم.بازهم که دعوا... در را باز می کنم و وارد خانه می شوم، حیاط وسیع خانه مان این روزها حکم قوطی کبریت را برایم دارد.خانه ات وسیع باشد، هرچقدر هم که بزرگ، تا وقتی محبت در رگ هایش جریان نیابد،مے شود تنگ،سࢪد،تاریک،حقیࢪ،قفس،زنداݧ و حتۍ خوفناڪ... از سنگفࢪش ها رد می شوݦ،ماشین بابا دࢪ پاࢪڪینگ نیست. از پلہ ها بالا می ࢪوم.دࢪ را باز می کنم و داخل میشوم.صداێ خنده و قہقہه ی زنانه بلند است. عادت همیشگے مامان،دورهمی های سه شنبه! پاورچین پاورچین و خمیده خمیده به طرف پله ها میروم،نمیخواهم مرا ببینند و با تمسخر به یکدیگࢪ ݩشاݩ دهند؛دوست ندارم ریز بخندند و مادرم شرمندہ شود از داشتن دختࢪۍ مثل من. پلھ ۍ اول را بالا می روم که صداے مامان میخکوبم می کند:نیڪے بر میگردم:سلام مامان جواب سلامم را نمی دهد؛مثل همیشـــــہ و من دیگر عادت کرده ام. چرا جواب بدهد وقتی من با کارهایم،به قول خودشان،آبرو و شرافت خانوادگۍ مان را نشانه رفته ام... _ بابا زنگ زد گفت ساعت یک می آد دنبالت،برای کلاس کنکور. _ باشه،ممنون باز هم جوابم را نمی دهد،بر می گردد و به طرف هال می رود. از پله ها بالا می روم.صدای قیژ قیژ پله های چوبی زیر پاهایم،آرامم می کند. درست است که اهالۍ این خانه دل خوشۍ از من ندارند،اما من با در و دیوار این خانه طرح دوستۍ ریخته ام... ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456
لینک پارت اول رمان های کانال 👇🏻 🦋خاطره کاملا واقعی https://eitaa.com/mahruyan123456/2216 🦋 رمان عشقی از جنس نور https://eitaa.com/mahruyan123456/458 🦋رمان پلیسی تلاقی https://eitaa.com/mahruyan123456/917 🦋رمان جانم میرود https://eitaa.com/mahruyan123456/4164 🦋 رمان مسیحاے عشق https://eitaa.com/mahruyan123456/11493 🦋رمان زیبا و عاشقانه مذهبی طهورا https://eitaa.com/mahruyan123456/6760 🦋 رمان عبور‌زمان‌بیدارت‌میکند https://eitaa.com/mahruyan123456/7731 🦋 پی دی اف رمان تنها میان داعش https://eitaa.com/mahruyan123456/10665 🦋پی دی اف رمان اسطوره https://eitaa.com/mahruyan123456/11480 ❌ کپی از تمام رمان ها حرام است و پیگرد قانونی دارد ❌
°•🤲🏻♥️•° کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم... بیش از این ها از دعـای خود توقـع داشتم... @mahruyan123456🍃
4_5873249914787465100.ogg
837.6K
داریم خودمان را اسراف می کنیم با 💔 👤| @mahruyan123456
ـ لحظه‌ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را💔 ـ در دل ابر نگهداری باران سخت است🍂 @mahruyan123456
♥️ ✨ همیشہ سر این کہ اصرار داشت حلقہ ازدواج💍 حتماً دستش باشد اذیتش مے‌کردم مےگفتم : حالا چہ قید و بندے دارے؟! مےگفت : حلقہ ، سایہ ے یك مرد یا زن در زندگے است من دوست دارم سایه تو همیـشہ ، دنبال من باشد من از خدا خواستہ ام تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍❤️ @mahruyan123456
∞♥∞ خُـوشا به حال هـر آنکس که مبتلای رضاسـت تـمام دار و ندار مـن از دُعـاے رضـاسـت. أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" @mahruyan123456🍃