eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
819 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
بيخود اَز خويشَم و دور اَز تـو ڪَسےٖ نيسْٺ مَـرا بہ تـ♥️ـو اِے عِشـــق اَز ايـنٖ فـٰاصلہ ے دور، سـَلاٰم 🍃 @mahruyan123456
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
💗| #رمــان_مسیحـا ✨| #پارت_صد_ده :+اتفاقی افتاده؟؟عمو....؟؟ :_نه نه،نگران نشید،وحید حالش خوبه را
💗| ✨| :_پیش خودش چی فکر کرده آخه؟یعنی نیکی خبر داشته؟ :+نمیدونم،باید باهاش حرف بزنم. :_مسعود،جدي باهاش برخورد کن صداي قدم هایشان به طرف در میآید. به سرعت روي صندلی مینشینم و کتابی را روي پاهایم باز میکنم. دستم را داخل موهایم میکنم و کمی مرتبشان میکنم. چند تقه به در میخورد. خودم را جمع و جور میکنم :_بفرمایید در باز میشود و بابا در آستانه ي در،ظاهر. به احترامش بلند میشوم. :+سلام بابا سر تکان میدهد،با دست اشاره میکند که بنشینم و در را پشت سرش میبندد. مامان همراهش نیست،جدي تر از همیشه است و این براي من نگران کننده است. روي تخت مینشیند. کتاب را میبندم و نگران چشم به لب هاي بابا میدوزم. دستش را روي صورتش میکشد و نگاهم میکند. :_این پسره امروز اومده بود کارخونه متوجه منظورش نمی شوم،ذهنم کشیده میشود سمت دانیال. ادامه میدهد :_با وقاحت اومده بود تو رو ازم خواستگاري میکرد. نمیتوانم جلوي خودم را بگیرم،شمرده شمرده میگویم :+کی؟دانیـ... :_این پسره،دوست وحیــــد قلبم به تالاپ تولوپ میافتد،خون به صورتم هجوم میآورد و ناخواسته چشمم را میبندم. آب دهانم را قورت میدهم و دوباره به بابا چشم میدوزم. :_میگفت تو خبر نداري راست میگفت. من خبر نداشتم،فکر میکردم بیشتر از این ها طول بکشد. :+من....نمیدونستم بابا.. زیر لب حرف میزند؛انگار بلند فکر می کند. :_پسره ي بی چشم و رو...به خدمت وحیدم باید برسم... آرام صدایش میزنم :+بابا؟ سرش را بالا میآورد و نافذ،در چشمانم زل میزند :_به هرحال جوابش رو از من گرفت،گفتم که تو هم در جریان باشی بلند میشود و به طرف در میرود . بلند میشوم و با اضطراب میپرسم :+شما چی گفتین بابا؟ به طرفم برنمیگردد،پشتش به من است. :_جوابش،مشت راستم بود که تو دهنش نشست ناخودآگاه دست روي صورتم میگذارم،انگار سیلی بابا روي صورت من فرود آمده.. :_من نعش تو رم رو شونه ي اون نمیذارم. از اتاق بیرون میرود و نمیدانم عمدي یا ناآگاهانه،در را بهم میکوبد. روي زمین سقوط می کنم. بابا،جنازه ي من را هم روي دوش سیاوش نخواهد گذاشت،میدانستم... ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456
💗| ✨| چادرم را برمیدارم و از پله ها پایین میروم. چند پله با زمین فاصله دارم که صداي نسبتا بلند و عصبی بابا را از اتاق کارش میشنوم. مشخص است سعی دارد خودش را کنترل کند. :_نه،این حرفا ربطی به من نداره...این همه سال کجا بوده؟بسه،این همه اصرار نکن...نمی خوام بیاد... ببین زنگ میزنی به محمــــود گوشهایم تیز میشوند،از اسمی که میشنوم،تعجب میکنم . محمود؟عمومحمود؟ گوشم را به در میچسبانم شاید چیز بیشتري دستگیرم شود. قبل از اینکه چیزي بشنوم،منیر برابرم ظاهر میشود . نفسم را بلند داخل ریه ام میفرستم،هین بلندي میکنم و دستم را روي قفسه ي سینه ام میگذارم. :_ترسیدم منیر :+ببخشید خانم یک فنجان گل گاوزبان در سینی دارد،حتما براي باباست. خودم را جمع و جور میکنم،براي اینکه اوضاع عادي جلوه کند،میپرسم :_مامان کجاست؟ :+رفتن آرایشگاه :_منم میرم بیرون،کار نداري؟ :+به سلامت خانم،خداحافظ از در خانه بیرون میزنم. به اندازه ي کافی دیرم شده. مامان نیست و بابا هم آنقدر عصبانی بود که به این زودي از خانه بیرون نمیآید. نوعی حس عصیان،در وجودم شعله میکشد.تا کی باید مخفیانه بروم و بیایم؟چرا از کوچک ترین آزادي و استقلال محرومم؟ باید روزي با این واقعیت روبه رو شوند... تصمیمم قطعی است،چادرم را در حیاط سر میکنم. برمی گردم و با ترس نگاهی به خانه می اندازم. اگر بابا ببیندم.... دیگر دیر شده باید سریع از خانه بیرون بروم. در را باز میکنم و به دو از در خارج میشوم که پیشانی ام محکم به جایی میخورد. چند قدم عقب میروم. پسر جوانی،حدودا بیست و پنج،شش،قدبلند و چهارشانه برابرم ایستاده. در نگاه اول،صورت بدون ریش و سبیلش خودنمایی میکند . پسر دیگري هم کنارش ایستاده،با دست گلی بزرگ در دست،حدودا بیست و دو ساله. ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456
📎من از تمام این دنیا تنها کوچه ای می خواهم که طُ را به آغوش من برگرداند... @mahruyan123456🍃
[...إِنَّ أللهَ یُحِبُّ ألتّوّابینَ...] بقره(۲۲۲) خداےمهربونِ ما ... میگه: تو فقــط توبه ڪُن... بـبـیـن !! من هم میبخشمت هم خیلیم دوسِت دارم @mahruyan123456🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا