eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
812 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 🌸حال من بی‌ خراب است 🍃کجایی آقا 🌸نقش من بی‌ تو سراب است 🍃کجایی آقا 🌸عمر بیهوده ی من ،بی چه ارزد! 🌸تو بگو زندگی بی‌تو سراب است 🍃کجایی آقا 🌹تعجیل‌در‌فرج‌ @mahruyan123456
🌥🌥 صبح خورشيد آمد ، دفتر مشق شبم را خط زد ... می‌روم دفتر پاک نويسی بخرم ! زندگی را بايد از سرِ سطر نوشت ! 👤 قيصر امين پور 🔸️ ☕️ @mahruyan123456
❕❓❕❓❕ ❓❕❓❕ ❕❓❕ ❓❕ ❕ 🗣استـاد علیـرضا پنـاهیـان: بہـشتـ💐 زمیـنےِ اهـلِ ایـمانـہ..😍 ڪسایے‌ڪه توو ایـن بہشــتـ💐 سِیـر مےڪنن؛ بایـد مواظـب باشـن اِبلیــسـ😈 اون‌هـارو با فـریبے مثـلِ حضـرت‌آدم از بہشـتـ💐 اخـراج نڪنـہ..✋ @mahruyan123456
شہرِمن‌پُرشده‍ ازخَنده‌هآیَت میدانم‌ڪ‍ہ‌نگآهت جواب‌دِلتَنگے‌هاۍ مارامیدهد (:"💔 +🖤 - کاش‌میشد‌کہ‌〖تو〗بامعجزه‌اۍبرگردی ! @mahruyan123456
💡 👈🏻 گفتم ... اگر در کربلا بودم ، تا پایِ جان برای امام حسین (ع) تلاش میکردم💪🏻 👈🏻 گفت ... یک حسینِ (ع) زنده داریم. نامش (عج) است تاحالا برایش چه کرده ای؟🤔😞 مدتی است یادمان رفته پسری مانده از تبار علی او که برای سپاهِ بی سردار خود ، سالهاست به دنبال ۳۱۳ نفر میگردد😭🖐🏻 @mahruyan123456
با نسل ما دیوانه ها بد کردی ای عشق ما را ز مولامان جدا کردی تو ای عشق😢 حالا که جا ماندیم و دل طاقت ندارد😭 بر ما بده یک اربعین زاری تو ای عشق😢😭 @mahruyan123456 🍃
💫 🍃با تو بودن گاه گاهی که مقدر میشود خیمه گاه سینه عاشق مسخر میشود 🍃بوی عطر سیب وقتی که می آید از حرم روح من در مثل کبوتر میشود 🌷اللهم ارزقنا توفیق زیارت @mahruyan123456 🍃
1_502291311.mp3
5.09M
🎵بازم اربعین کربلایی ها، پیاده میان از دل صحرا 🎤‌‌میثم @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_496604549.mp3
8.62M
زائر الحسین هر کی چشمش توی روضه تر شه من زار اباعبدالله ... 🎤با نوای گرم و دلنشین حاج مهدی رسولی @mahruyan123456 🍃
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
✨#بـانـوے_پـاک_مـن 🌹#قسمت_85 حالم که بهتر شد از بیمارستان رفتم بیرون و یک راست رفتم پیش زهرا. انق
🌹 روزهای سختی میگذشت. تقریبا دو ماه بود که زهرا تو بیمارستان بود و فقط به من چهار پنج روز وقت ملاقات داده بودن. اونم ده دقیقه‌. دلم برای جمع سه نفرمون تنگ شده بود. هر شب محرم میرفتم همون حسینیه ای که زهرا رو نذر حضرت اباالفضل کردم و کلی دعا میکردم. کلی گریه میکردم تا زهرا رو بهم برگردونه. تو این مدت یک بار دیگه هم سکته کرده بود که اوضاعشو وخیم تر کرده بود. دکتر میگفت فقط دعا. زندایی که همش بچه داری میکرد و دایی هم که سرکار بود. مامانم فقط دو بار اومده بود دیدنش اما مادرجون و بابابزرگ دو روز یک بار میومدن از پشت شیشه میدیدنش و میرفتن. از دست مامانم خیلی دلخور بودم. مثل همیشه هیچ اهمیتی به پسرش نمیداد. از دایی و خانوادشم که خبری نبود. مثلا خیر سرشون فامیل بودن هه. دوست زهرا هم هفته ای یک بار میومد و من تازه اون موقع فهمیدم چه تهمت بدی به عشقم زدم. اون پسری که زهرا رو باهاش میدیدم شوهر همین دوستش بوده. آتنا خیلی نگرانش بود و مواقعی هم که وقت نمیکرد بیاد، زنگ میزد بهم و احوالشو میپرسید. از خودم و رفتارم خیلی شرمنده بودم و شرمندگی هم فایده نداشت. زهرا بدنش دیگه آب شده بود. لاغر و نحیف افتاده بود رو تخت و خیلی کم از طریق سرم بهش غذا میدادن. درباره محرم و صفر خیلی تحقیق کرده بودم. بالاخره قرار بود منم به لطف خدا مسلمون بشم. باید خیلی چیزا رو میدونستم تا وارد دینشون بشم. و مهمترینش هم محرم و صفر بود که از یکی شنیده بودن که رهبر ایران که الان فوت کرده، گفته:«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.» تحقیقاتم از هیئت و حسینیه شروع شد و به اینترنت و فیلم و عکس هم کشیده شد. حالا میفهمم چه جهالتی میکردم که اسلام رو نمیشناختم. قرآن رو هر روز برمیداشتم و هم برای یادگیری و آشنایی و هم برای شفای همسرم حداکثر دو آیه غلط و غلوط میخوندم. خیلی بهم آرامش میداد. از همون اول قرآن شروع کردم. از بسم الله الرحمن الرحیم که همه جا نوشته بود معانی زیادی در این آیه نهفته است. برای منی که مبتدی بودم خوندن قرآن هم کافی بود. خیلی سعی میکردم اشتباه نخونم اما نمیشد. کلمات عربی برام نامفهوم بود و اگر ترجمه اش رو نمیخوندم هیچی متوجه نمیشدم‌. روزی که رسیدم به آیه«الا بذکر الله تطمئن القلوب»فهمیدم که اون ذکری که هر شب تکرارش میکردم برای آرامش روحم یکی از آیه های قرآن بوده. روز به روز به قرآن و دین مبین اسلام بیشتر علاقه مند میشدم و به خدا هم نزدیک تر. شناختم تو واقعه عاشورا و محرم صفر به طرز باور نکردنی بالا رفت. مخصوصا حضرت اباالفضل رو خیلی خوب شناختم. عباس هم بهشون میگفتن و قلب من چقدر با آوردن این نام آروم میشد. هنوز امام ها رو خوب نمیشناختم اما میتونستم تشخیص بدم که اما چندم هستن. خلاصه که شناخت من به دین اسلام و مذهب شیعه باعث سرگرم شدنم و آرامش گرفتن قلبم شد. یک روز از دکتر اجازه گرفتم و به ملاقاتش رفتم. _سلام خانمی.حالت چطوره؟خوبی؟دلم برات تنگ شده بابا نمیخوای بیای پیش ما؟ اگه محدثه رو ببینی. خانمی شده برای خودش مثل مامان گلش. به فکر من اگه نیستی به فکر دخترمون باش. اون مادر میخواد نه مادربزرگ. زهراخانمی من تو این روزا درگیر خدای تو و دین و مذهب تو بودم و چقدر درگیری شیرینی بود. آشنا شدن با تاریخ اسلام و نزدیک شدن به خدایی که تو رو اینهمه خوب و با حیا آفریده خیلی قشنگ بود. تو که خوب شدی با هم میریم مشهد و من اونجا مسلمون میشم بهت قول میدم. فقط تو برگرد پیشم من قسم میخورم راه کج نرم. اصلا از گل نازک تر بهت نگم. وقتی تو زندگیم بودی نمیفهمیدم چه فرشته ای دارم اما الان که نیستی باورم شده چه حماقتی کردم و از دستت دادم. قربون قلب مهربونت برم بیدار شو و به زندگیم رنگ و بوی تازه بده‌. تا عمر دارم نوکیتو میکنم به اباالفضل. @mahruyan123456
🌹 وقت ملاقات تموم شد و من رفتم بیرون. ترجیح دادم شب برم خونه دایی و پیش دخترم بمونم. حالا دیگه به زندایی عادت کرده بود. ماشینو جلو خونشون پارک کردم و پیاده شدم. یکهو یاد شبایی افتادم که میومدن دنبال لیدا و هرشب زهرا پشت پنجره نگاهمون میکرد. صدای ماشینمو میشناخت و میومد پشت پنجره. دیدن سایه اش چقدر برام شیرین بود‌. شبا و روزایی که ازش بی خبر بودم و از من خودشو مخفی میکرد...کاش میدونستم اونم منو عاشقانه دوست داره تا همه جونمو به پاش میدادم. زنگ آیفن رو زدم و زندایی در رو باز کرد. رفتم تو و در رو بستم. صدای محدثه منو کشوند تو خونه. رو پتو کوچیکی دراز کشیده بود و با دست و پاهاش بازی میکرد و از خودش صدا در میاورد. طاقت نیاوردم رفتم جلو محکم بغلش کردم. چسبوندمش به سینه ام و گفتم:قندعسل بابا الهی فداتشم. دلم برات یک ذره شده بود. منو ببخش اگه زیاد نمیام پیشت.مامانت حالش خوب نیست باید اونجا باشم. _حال زهرا خوبه؟ با دیدن زندایی به خودم اومدم و گفتم:سلام زندایی خوبین؟آره بهتره الحمدالله. از به زبون آوردن این کلمه هم من تعجب کردم هم زندایی. ناخودآگاه به زبونم اومده بود. زندایی با سینی چای نشست کنارم و گفت:از وقتی محدثه رفت با خودم گفتم خداروشکر یک دختر دیگه دارم که همدمم باشه اما... بغضش گرفت و گفت:اما همش میترسم خدا اونم ازم بگیره. بعدم زد زیر گریه. محدثه رو خوابوندم رو پام و دستمو گذاشتم رو پای زندایی. _وای زندایی جون تروخدا گریه نکنین زهرا حالش خوب میشه من مطمئنم. _از کجا میدونی پسرم؟دخترم دو ماهه تو اون خراب شده است.تاز کجا میدونی خوب میشه؟! با اطمینان گفتم:از اونجایی که بیمه اباالفضلش کردم. از اونجایی که خدا باهاشه و تنهاش نمیزاره. از اونجایی که زهرا انقدر خوبه که اصلا نیاز به دعا نداره‌. از اونجایی که ارثیه حضرت فاطمه از رو سرش تکون نخورده. از اونجایی که تو پاکی و نجابت زده رو دست همه‌. حالا فهمیدین از کجا مطمئنم!؟ این حال بدشم یک آزمایشه برای منه احمق شما نگران نباشین خوب میشه. بعد هم بدون توجه به عکس العمل زندایی با محدثه بازی کردم و کلی انرژی گرفتم. دایی که اومد بعد احوال پرسی و اینا، گفت:دایی جان فردا شب، شب اربعینه میخوایم بریم مسجد محل تو هم بیا‌. _ممنون دایی جان من و محدثه میریم یک هیئت دیگه. بعد به زندایی گفتم:لطفا فرداشب، ساعت۸ این لباسایی که بهتون میدم رو تن محدثه کنین که من میام دنبالش. ممنون بابت زحمتایی که این مدت براش کشیدین امیدوارم بتونم جبران کنم. خلاصه شب اونجا موندم و محدثه رو بغل خودم خوابوندم. وقتی زهرا نبود، محدثه تنها دلخوشی زندگیم بود. صبح تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا و با لیدا خلوت کنم. سه تا شاخه گل رز آبی گرفتم و راه افتادم سمت بهشت زهرا. چون پنجشنبه بود حسابی شلوغ بود. سنگ قبرش رو پیدا کردم و نشستم کنارش. اول با گلاب خوب سنگ رو شستم و بعدم یک فاتحه خوندم اونم غلط و غلوط و پر از اشتباه. _سلام لیدا. خوبی؟ گفتم بیام باهات حرف بزنم یکم سبک شم. میدونم تو اونور همه چیو میدونی و از اتفاقا با خبری اما میخوام بگم که زهرا سکته کرده هنوزم برنگشته پیشمون. دلمون براش حسابی تنگ شده..یعنی من و محدثه. دخترت حسابی با زهرا جور شده بود که اون اتفاق براش افتاد. حسابی من داغون شدم چون مقصرش من بودم. حالا اومدم اینجا که اولا حلالیت بطلبم ازت هم اینکه ازت بخوام دعا کنی زهرا زودتز خوب بشه و برگرده پیشم. بعد تو زهرا شد همسرم و الانم خیلی دوسش دارم. نمیخوام از دستش بدم لیدا. نمیخوام دخترم بدون مادر بزرگ شه. تروخدا دعا کن دعای تو میگیره. ازت معذرت میخوام که در حقت بدی کردم و تو زندگی عذابت دادم. من مستحق بدترین هام اما الان دارم ادم میشم. میخوام وقتی زهرا خوب شد مسلمون شم. گل ها رو پر پر کردم رو سنگ قبرش و با یک خداحافظی ازش دور شدم. @mahruyan123456
✨♥️ با لشکرت چه حاجت، رفتن به جنگ دشمن تو خود به چشم و ابرو، برهم زنی سپاهی 🖊 @mahruyan123456
1_503498890.mp3
10.97M
سلام ای کربلا...😔 سلام ای نینوا...😞 سلام ای خامس آل عبا...😭 ای گل وفا‌ حسین معدن سخا حسین 🎤حاج میثم مطیعی @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک پارت اول رمان های کانال 👇🏻 1⃣خاطره کاملا واقعی https://eitaa.com/mahruyan123456/2216 2⃣ رمان عشقی از جنس نور https://eitaa.com/mahruyan123456/458 3⃣رمان پلیسی تلاقی https://eitaa.com/mahruyan123456/917 4⃣رمان جانم میرود https://eitaa.com/mahruyan123456/4164 5⃣رمان عاشقانه https://eitaa.com/mahruyan123456/4834 6⃣رمان مذهبی سجاده صبر https://eitaa.com/mahruyan123456/6037 7⃣رمان بانوی پاک من https://eitaa.com/mahruyan123456/6272 8⃣ پی‌ دی اف رمان غزال https://eitaa.com/mahruyan123456/6286 9⃣ پی‌ دی اف رمان پلاک پنهان https://eitaa.com/mahruyan123456/6245 0⃣1⃣پی دی اف رمان طعم سیب https://eitaa.com/mahruyan123456/6481 1⃣1⃣ فصل دوم رمان https://eitaa.com/mahruyan123456/6428 2⃣1⃣ رمان زیبا و عاشقانه مذهبی طهورا https://eitaa.com/mahruyan123456/6760 3⃣1⃣ رمان شهر آشوب https://eitaa.com/mahruyan123456/6807 ❌ کپی از تمام رمان ها حرام است و پیگرد قانونی دارد ❌
هدایت شده از 🌙⁦مَہ رویـــٰــان
ریپلای به قسمت اول رمان طهورا ❤️ خوش آمد میگم به اعضای جدید https://eitaa.com/mahruyan123456/6760 @mahruyan123456🍃
لینک پارت های رمان انلاین و تموم شده ی عشقی از جنس نور ♥️✨ عاشقانه ای جذاب و مذهبی 😍😉 لینک پارت اول👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/458 لینک پارت بیستم 👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/487 پارت چهلم 👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/840 پارت شصتم 👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/1277 پارت هشتاد 👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/1885 پارت آخر👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/6655 ❌ کپی ممنوع و پیگرد قانونی دارد ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می‌روی به سلامت ، سلام من برسانی.. انا ایُّتها الصّبا لا اَعرِفالذّهابَ الی دار الْحبیب فاَنتِ تَذْهبینَ بِسلامٍ فَاَبْلِغْهُ سلامی امسال را در منزل قرائت فرمائید التماس دعا @mahruyan123456 🍃
💔 🏴السلام اے وادے ڪرب وبلا السلام اے سرزمین پر بلا 🏴السلام اے جلوه گاه ذوالمنن السلام اے ڪشتہ‌هاے بےڪفن 🏴 فرا رسیدن سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین آمد🏴 ما تشنه عشقیم وشنیدیم که گفتند رفعِ عطشِ عشق فقط نامِ حسین(ع) است به حق امام حسین(ع) همه دوستان حاجت روا باشند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahruyan123456 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🎤کربلایی سیدرضا آی رفیق ... دلمون سنگ نبوده دلمون آهن نیست @mahruyan123456 🍃
1_502442005.mp3
12.07M
🎼 هرجا که می رم حرف حرمه (مداحی فارسی - عربی ویژه اربعین) 🎙 حاج میثم مطیعی @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل ما در پی آن کاروان است که از کرب و بلا، با غم روان است چه زنجیری به دست و بازوان است که گریان دیده روح الامین است به یاد کربلا دل ها غمین است دلا خون گریه کن چون است 🏴 سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد @mahruyan123456 🍃