#پستچی
#قسمتپنجم:
#چیستایثربی
مسول باجه هرچه گشت بلیطی به اسم من پیدا نکرد و گفت : اگر آدرس غلط بوده جزء برگشتی هاست .
با عینک ذره بینی انگار می خواهد کشف بزرگی انجام دهد در یک دفتر خیلی بزرگ مثل دفترهای سفره عقد نمیدانم دنبال چه می گشت!
یک دفعه مثل ارشمیدس فریاد زد ؛ یافتم ! ترسیدم .
گفت : چیتا یثربی ؟
گفتم : نخیر ، چیستا یثربی .
گفت : چه اسمیه؟ واسه همین نرسیده !
اومدن خونه همسایه ها گفتن چیتا نداریم برگشت خورده چرا زودتر نیامدی؟
لعنت به من که همیشه دیر می رسم .
انقدر ناراحت شدم که نشستم .
گفت : تقصیر اسم خودته ! حالا برو ببین حاج علی نامه برگشتی رو برده ؟
ناگهان عربده کشید : حاج علی !
سایه لنگانی با یک کارتون ظاهر شد .
با هم چیزی گفتند و سپس سایه برگشت .
افتاب کورم کرد .
آرام گفت : بله خانم یثربی ! بلیت سفر دارید خوش به حالتان.
پس اسمش علی بود .
کف پست خانه بیهوش شدم .
آخرین صدایی که شنیدم : سرش...سرش نخورده به میز! و دودید ...علی بود پیک الهی من ...!
ادامه دارد ...
@mahruyan123456🍃