eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
817 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
📓 🖇 ✍🏻 سینی رو برداشتم و دویدم سمت در . کم مونده بود پام سر بخوره... " سینی رو برداشتم و رفتم بیرون . رو به محمد که داشت فرش رو تنظیم می کرد گفتم -: آقاي خواننده میشه در رو باز کنید؟ سرش و بالا گرفت و با تعجب نگاهم کرد . محمد -: کجا؟! -: میرم واسه حاج خانم غذا ببرم... یه لبخند مهربون تحویلم داد . قلبم افتاد تو پاچه ام . اومد جلو و سینی رو ازم گرفت محمد -: شما در رو باز کن من می برم. الان مهمونامون میان. میوه ها نشسته اس... چاي هم نداریم... -: واي خاك به سرم! چاي! داشتم می دویدم سمت آشپزخونه که محمد باخنده گفت محمد -: کجا؟! در رو باز کن خانوم نویسنده. برگشتم در رو باز کنم که مثل همیشه سر خوردم . داشتم با مغز می رفتم تو در که دستاي محمدم دستم رو گرفت . با ساعدش سینی رو نگه داشته بود و با انگشتاش و با تمام قدرت دست من رو تو دستش گرفت . خون به صورتم هجوم آورد . اي من قربون تو برم علی داداش که خودتو دعوت کردي مهمونی! دستام داشت می رفت رو ویبره . سریع از دست محمد کشیدمش بیرون و در رو باز کردم . محمد یه لبخند زد و رفت بیرون . محمد -: مواظب باش دیگه.'' قاه قاه خندیدم . از ته دل. -: اي بترکی تو رو عاطفه! حالا نمیشه تو این هیري ویري یاد قدیما نکنی؟! چه ثانیه به ثانیه هم یادشه! چند تا فحش به خودم دادم . در رو به زحمت باز کردم و بالاخره غذا رو به دستشون رسوندم! انقدر ازم تشکر کردن که حد نداشت. حسابی تحت تاثیرم قرار گرفته بود . دیگه چه می شه کردم یه دونه عاطفس دیگه... محمد چه شانسی داره که منو داره! کوفتش بشه. خوش بحالش! -: آخه نمیشه که ... اینهمه زحمت کشیدي مارو شرمنده کردي ، خودتم بشین با هم میخوریم دیگه؟ -: نوش جانتون... به خدا بالا غذا هست... بعدشم یه خورده تو خونه کار دارم... یکم بعد شوهرم میاد جمع و جور نکنم با دیدن وضع خونه طلاقم حتمیه! خندیدند. @mahruyan123456 🍃