eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
818 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 ✍🏻 🖇 داشتم ديوونه اش مي شدم... روانيش مي شدم... بند بند وجودم رو به تصرف در آورده بود... صورتش رو نزديک صورتم آورد... آخ خدايا قربونت برم... ديدي؟! همه ديديد دوسم داره؟! ديديد؟! طول کشيد تا ازم دور شه... واقعا داشتم آب مي شدم... هيچ عکس العملي هم نشون ندادم... بعد اينکه جدا شد باز خيره شد تو چشام... يقه اش رو گرفتم و کشيدمش تو اتاق... با تعجب نگام مي کرد... هلش دادم روي تخت و سريع کليد رو از پشت در برداشتم و دويدم بيرون... لحظه آخر سرم رو بردم تو اتاق. همونطور ولو بود روي تخت... زبون درازي کردم و گفتم... -: فعلا تو دو ماه اينجا زنداني باش تا اين چيزا از ذهنت بپره! غش غش خنديدم و در رو بستم و قفل کردم... نشستم پشت در و دلم رو گرفتم و حالا نخند و کي بخند. از تو داد مي زد... محمد-: ضعيفه مگه دستم بهت نرسه... براش يه بوس فرستادم و دستم رو گذاشتم رو لبم... آروم طوري که نشنوه گفتم -: کاش يه چيز ديگه خواسته بودم! بلند شدم و دويدم تو اتاق محمد...باز پام سر خورد... با مغز داشتم مي رفتم تو زمين. خداروشکر به موقع چارچوب در رو گرفتم... يکي زدم پس کله خودم و رفتم تو... جلوي آئينش ايستادم... -: مثل اينکه خيلي روش موثريه.... دوباره مو هام رو ريختم روي صورتم... و ژست رو که جلوي آيينه اتاق خودم ايستاده بودم رو گرفتم... بازم پامو کوبيدم زمين و اين بار بي قرار تر از قبل گفتم -: ميخوام...ميخوام... خدايا محمدو ميخوام... خدا ميخوام... به خودم خنديدم... دوباره يه هفته بود به سر و صورت خونه دست نزده بودم... خو خجالت مي کشيدم تو چشاش نگا کنم... با يادآوري کاراش دماي بدنم به شدت مي رفت بالا... به آرزوم رسيدم... ولي نه همه آرزوهام... يکيش محمد بود! فکر نمي کردم بهش برسم... ولي آخه اون من رو بوسيد... هيچ برادري اينطور با خواهرش رفتار نمي کنه... عاطفه... بيخيال... توهم نزن دختر... محمد تو رو دوست نداره...تو اونقدر خوش شانس نيستي... اون ناهيد رو ميخواد... اينو بفهم! باز چشام پر شد... در عين داشتن نداشتمش... گريه و زاري رو گذاشتم واسه قنوت نمازم و بلند شدم خونه رو سر تا پا تميز کردم و يه غذاي درست حسابي هم در حين کار پختم... همه جا رو تميز کردم و پارکتها و بقيه جا ها رو دستمال کشيدم... @mahruyan123456 🍃