eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
📓 🖇 ✍🏻 رفت تا طبق عادتش سویچ رو بذاره کنار ستون ِ روي اپن. منم رفتم تو اتاق تا لباسام رو عوض کنم . محمد -: عاطفه این سینی چیه؟ سرمو از اتاق آوردم بیرون . -: کدوم؟ به سینی روي اپن اشاره کرد . -: آهان. واستا بیام برات بگم. محمد -: پس تا تو لباساتو عوض کنی من یه دوش پنج دقه اي می گیرم... از تو اتاق داد زدم . -: برو. من لباساتو برات می آرم. یه تیشرت خاکستري و دامن سورمه اي که تا روي زانوم بود تنم کردم . موهام رو باز کردم ، شونه کردم و ریختم دورم . توي چشمام مداد کشیدم و یه رژ لب صورتی به لبم مالیدم. رفتم سر کمد . براي محمد یه شلوار راحتی و تیشرت برداشتم و با حوله اش. رفتم دم در حموم . انگشت اشاره ام رو خم کردم و باهاش دو تقه به در زدم . در رو باز کرد، دستشو آورد بیرون . لباساشو گذاشتم تو دستش . محمد -: مرسی! خودم در رو بستم و رفتم توي آشپزخونه . کتري رو از روي گاز برداشتم و از آب پرش کردم . زیرش رو روشن کردم . از تو یخچال ظرف میوه رو بیرون آوردم و دوتا پیش دستی و دوتا کارد .گذاشتمشون روي میز جلوي مبل . تلویزیون رو روشن کردم. زدم شبکه پویا! یه سیب برداشتم و مشغول پوست گرفتن شدم . محمد اومد بیرون . سر چرخوندم طرفش . -: عافیت باشه. محمد -: سلامت باشی! حوله اش دور گردنش بود و با دست راستش گوشه حوله رو بالا آورده بود و داشت گوشش رو خشک می کرد . اومد نشست کنارم. سیب رو توي پیش دستی براش چند تیکه کردم و گذاشتم روي پاش . -: بفرمائید... خب... امروز چطور بود؟ محمد -: الحمدالله. همه چی خوب. نگفتی قضیه سینی چیه؟ -: عه! نپیچون... اول بگو اون دختره که امروز تو اتاقت بود کی بود؟ چشماش گرد شد . محمد -: کدوم دختره؟ -: همون که داشتی کنارش باهام حرف می زدي؟ تو دانشگاه! دوتایی زدیم زیر خنده . محمد -: یکی از دانشجوهام بود... با یه پسره بود... اومده بودن نمره میانترم اولشون رو ببینن... ابروهامو بالا انداختم . محمد -: آخه کوچولوي حسوووود! من خودم یه جوجه يِ همسنشونو دارم که به دنیا نمی‌دمش. از ته دل لبخند زدم. @mahruyan123456 🍃