📓 #صدای_بارون_عطر_نفسهات
🖇 #قسمت_سی_و_نهم
✍🏻 #هاوین_امیریان
گیتارشو گذاشت کنار و بیشتر بهم نزدیک شد . پرتقال گذاشتم تو دهنش . یاد حدیث پیامبر افتادم ؛
-: « هر زنی که لقمی اي در دهان شوهرش بگذارد ، گویی چندین سال عبادت کرده است . »
محمد -: نه. بار اولم نیست... ولی الان خوب دارم می بینمت... می تونم «خوب» ببینمت...
یه تیکه پرتقال خوردم و باز یه تیکه گذاشتم دهن محمد . فرو داد و بهم خیره شد .
محمد -: اگه قبلنا باید یه کار خاصی می کردي تا قلبم بلرزه ... الان دیگه لازم نیست ... چون همینطوریش کلا رو ویبره اس ...
با سوال نگاهش کردم . توضیح داد .
محمد -: اگه قبلنا با لباس خوشگل پوشیدنت... با یه ریزه آرایش کردنت... با لوس و بچه شدنت و ناز کردنت قلبم می ریخت... الان با تک تک حرکاتت می تونی قلبم رو به لرزه در بیاري! چون دارم بیشتر قشنگیاتو می بینم. قشنگی هایی که شاید هیچ کس ندیده و نفهمیده باشه تا حالا... اگه یهو وسط دعوا و داد و بیداد هام می گیرمت بغلم... به خاطر اینه که مظلومیتت دلم رو میلرزونه... اینکه فقط و فقط سکوت می کنی و لب باز نمی کنی تا دو تا داد هم تو بزنی سرم... اینکه می خواي حرمتم رو نگه داري. اگه قبلا با یه کار خاصت دلم می ریخت... حالا... هر روز که می گذره بیشتر می فهمم که حتی تکون خوردن موهات... پلک زدنت ... خندیدنات ... حرف زدنت ... نگاه کردنات ... حتی حرکات عادي و ساده ات .... مثل قدم برداشتنت .... مثل حرکات ساده دستت... چه قدر قشنگه برام!
انگار از این عالم کنده شده بودم . این دیوونه همه زندگی من بود . واقعا عاجز بودم از شکر خدا ... نمی دونستم با چه زبونی شکرش کنم ... خیلی بیشتر از لیاقت من خوشبختی ریخته بود روي سرم. باید تو بندگیم براش سنگ تموم می داشتم.
محمد من رو لبریز از عشق و محبت کرده بود . الانم زبونم بند اومده بود و نمی دوستم در جوابش واقعا چی باید بگم ؟ هر چند که کامل حرفاشو می فهمیدم... چون خودمم به همین احساسات مبتلا بودم.
سرم رو گذاشت روي سینه اش . این دفعه اون تو دهن من میوه گذاشت .
محمد -: اونطوري نگام نکن! میدونم که تو خیلی قبل تر از من به این حس ها رسیده بودي.
خندیدیم .
محمد -:
لعنتی! می خواهمت ، این بار جور دیگري
هر نفس باشی کنارم ، محرم و بی روسري
تار و مارم کرده اي با فرم چال گونه ات
لا به لاي خنده ات چنگیز را می آوري
چشم عسل! لبها عسل! پیراهنت ، ظرف عسل!
بس که شیرینی عزیزم ، قند بالا می بري...
گونه اش رو محکم بوسیدم .
-: نفففسسسسسسس!
خندید .
-: میگما... حالا هر کسی این حرفاتو بشنوه فکر می کنه درباره حوري اي پري اي چیزي حرف می زنی ... من که قیافه ام کاملا معمولیه...
دماغمو گرفت .
محمد -: ببین جوجه! بار آخرت باشه در مورد خانوم من اینطور حرف می زنی... هر وقت از چشمِ من دیدیش نظر بده!
@mahruyan123456 🍃