📙 #براے_من_بخون_براے_من_بمون
✍🏻 #هاوین_امیریان
🖇 #قسمت_صدونودویکم
صبح با صداي اذان بيدار شدم...
آروم آروم رفتم پايين تخت و وضويي ساختم و نماز خوندم و برگشتم...
لعنتي هر کاري مي کردم خوابم نميبرد... قلبم بدجور بي قراري محمد رو ميکرد... مي ترسيدم نگاهش کنم و... ولي عاقبت جلوي دلم کم آوردم و نگاهش کردم. آروم خوابيده بود...نفس هاي عميق مي کشيد و قفسه سينه اش بالا و پايين مي شد...
چقدر دلم مي خواست سرم رو بذارم روي سينش و به صداي قلبش گوش کنم... ولي نه! همين نفس هاش بيچارم کرده بود... سرم رو بردم نزديک تر و دقيق تر گوش دادم... یهو مغزم يه جرقه اي زد... سريع دويدم پايين و گوشيو چنگ زدم و آروم نشستم رو تخت دوباره...
ضبط گوشيم رو روشن کردم و گرفتمش جلوي بيني و دهن محمد... عين اين احمقا... ولي خب نياز داشتم به اين صدا... بالاخره دل کندم و ضبط رو متوقف کردم زل زدم بهش...
اي کوفتت بشه ناهيد اين صورت خوشگل...چطور تونستي ازش دل بکني؟!
باز اين بغض جون برگشت... ديگه واسم مهم نبود... من که رفتني بودم پس حداقل بايد نميذاشتم حسرت چيزي تو دلم بمونه... آروم رفتم جلوتر... بسم الله گفتم تا بيدار نشه... لبهام رو گذاشتم روي گونه اش... صداي قلبم داشت کرم مي کرد... خيلي تو اون حالت موندم... بوسيدم و بوسيدم و بوسيدم...
از ترس اينکه بيدار شه ازش جدا شدم و زدم بيرون...
اه من به تو ميگم جنبه نگاه کردن بهش رو نداري ميگي نه... بيا تحيل بگير... دفعه آخري
باشه که از اين غلطا ميکني احمق...
صدايي که ضبط کرده بودم رو آوردم و گوشيو چسبوندم گوشم... زياد واضح نبود ولي من تشخيص ميدادم... لبخند رضايت رو لبم نشست...
ميدونستم دير بيدار ميشن به خاطر خستگي... من بي جنبه هم هنوز تپش قلب داشتم به خاطر اون حرکتي که زدم!
واااي قربونت خدا! آرزو به دل نمي ميرم ديگه... خيلي چسبيد... خوشمزه بود...
خاک تو سرت عاطفه حالا انگار چيکار کرده...
یه لحظه سست شدم و خودم رو کوبيدم رو مبل... با مشت زدم روي زانوم.
-: کوفتت بشه ناهيد.....
بعد هم گريه کردم... تا ميتونستم گريه ميکردم.
با شنيدن صداهايي فهميدم که محمد بيدار شده بدو رفتم دستشويي... آب يخ رو وسط زمستون باز کردم و شستم دست و صورتم رو... کلي هم
موندم تا قرمزي چشمام بره...بعدش هم زدم بيرون... تو نوبت ايستاده بود...
محمد-: سلام بانو...
-: سلام...
@mahruyan123456 🍃