@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_بیست_و_ششم
(علی)
قابل گفتن نیست حال و هوای اینجا .
کلمات در ذهنم ردیف نمی شود در وصف
سر زمین عشق .
با چه عشقی بدون پوتین با پای برهنه روی سنگلاخ ها میدود نوجوان جنوبی و خبر آزاد سازی خرمشهر را می دهد !!
حال عجیبی دارد زیارت عاشورا های دسته جمعی با رزمنده ها .
مدت زیادی نمی گذرد از آمدنم؛ اما آنقدر دلبسته شده ام که حد و حصر ندارد ...
میفهمم زندگی یعنی چه ؟ عشق چیست ! و عاشق کیست !
بوی خون و عشق در هم آمیخته شده .
چقدر دلم برای فرمانده تنگ شده با لب تشنه و قلب تیر خورده به شهادت رسید .
یک قطره آب پیدا نمی شد تا در گلویش بریزم ...
به یاد لب عطشان ارباب و یارانش که تشنه لب در صحرای کربلا به شهادت رسیدند .
مگر همین نیست که شهادت راه امام حسین است و بس ...
تنها رشته ی باریکی در دلم وصل است که احساس خطر می کنم احساس ناخالصی ...
حاج یونس می گوید : باید خالص شوی تا شهید شوی !!!
نه من هنوز لیاقتش را ندارم .
دلم بند همان دختر بچه است .
دختری که تا دیروز همه ی رفتارهایش روی اعصابم بود و دختربچه ای شیطون و نازک نارنجی بود .
من عوض شده ام یا او .
به گمانم از همان که ترسیدم بر سرم آمد .عاشقی در نظرم مسخره بود حالا
خودم هم در دامش افتاده ام .
می دانم که فکر به نامحرم و تجسم چهره اش در ذهنم و به یادش بودن گناه هست .
هر کارمی کنم تا ذهنم منحرف شود اما می رود جایی که نباید ...
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد
غم دنیای دنی چند خوری ؟ باده بخور...
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد ...
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃