eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
817 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💗| ✨| خودم هم جا مٻخورم. بےاختیار و ناخودآگاه،فعلها و ضمایرم را در باب مفرِد مخاطب بیان مےڪنم. شاید در دلم،"پسرعمو" ؛ "مسیح" شده و عقلم هنوز بےخبر است... ِ نمےخواهم فعلا ذهنم جز نگران مانے،درگیر چیز دیگرے باشد. بشود جملہے سوالےام،مسیح چشمانش را آرام باز مےڪند. خستگے از نفسهاے نامرتبش هم پیداست. نگاهم مےڪند. :+نہ،میل ندارم... ساعت چنده؟ آرام مےگویم :_یہ ربع بہ ده... لب مےزند :+شام خوردے؟ با صداقت مےگویم :_نہ..منم میل نداشتم... حس مےڪنم قصد ڪرده، استراحت ڪند. مےخواهم بلند شوم ڪہ مےگوید :+بمون نیڪے... :_آخہ شما خستہ اے باز هم چالش ضمایر مفرد و جمع... :+بمون دلم ضعف مےرود از غربت صدایش. لحن دستورے ڪلامش،خارج از هرگونہ تڪلفے،عاجزانہ است... سرجایم مےنشینم. جابہجا مےشود و ڪمے تڪان مےخورد. پاهایش را بلند مےڪند و روے مبل،دراز مےڪند. دراز مےڪشد و سرش را هم درست ڪنار پایم روے مبل مےگذارد. بےهیچ برخوردے،اما در عین حال،بےهیچ فاصلہ اے... احساسے بڪر و تازه در رگهایم جریان مےیابد از این همہ نزدیڪے. سرم را ڪمے روے صورتش خم مےڪنم. با احتیاط و با فاصلہ. چشمهایش بازند. مردمڪهایش را مےچرخاند و بالای سرش را نگاه مےڪند. :_چہ خبر؟ با حسرت سر تڪان مےدهد و نگاهش را از صورتم مےگیرد. :+نتونستم براش ڪارے بڪنم. با ترس و نگرانے مےپرسم :_تصادف ڪرده؟ :+نہ دنبال فرضیہے بعدے مےگردم. هرچقدر از ظہر تا بہ حال فڪر ڪردهام،هیچ جرمے بہ ذهنم نرسیده. مانے را نمےتوانم در ڪسوت یڪ مجرم یا متہم تصور ڪنم. نمےتوانم جلوے زبانم را بگیرم. :_آخہ آقامانے چے ڪار ڪردن؟ اصلا فڪر نمےڪردم پاش بہ ڪلانترے وا بشہ.. حلقہے لرزان دور چشمان مسیح، عقل و دلم را سست مےڪند. پلڪ مےزند تا اشڪ درون چشمانش جمع نشود. انگار با خودش حرف مےزند،آرام اما محڪم مےگوید +:آره... هیچوقت پاش وا نشده بود... بلند و با حسرت مےگوید :+نتونستم ڪارے براش بڪنم... ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456 🍃