eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
817 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
💗| #رمان_مسیحـا ✨| #پارت_چهارصد_هشتاد_شش من دقیق دیدم. از این بالای پیشونیش تا پس سرش جای بخیه ب
💗| ✨| :_کدوم حرفا؟ سعی می کنم دست مشت شده ام را کنترل کنم. :+همین حرفایی که راجع این دختربچه ی سه ساله به نیکی می گفتین...همین شعرایی که خوندیدن.. لبخندش عمیق اما غمگین می شود :_کاش دروغ بود مسیح...کاش.... :+ولی آخه... چطور ممکنه؟این همه بی رحمی در حق یه خونواده...اصلا اون حرف هایی هم که راجع در و دیوار و اون خانم گفتین... حس می کنم انگشتانم داخل دستم فرو می روند. عمو دست روی شانه ام می گذارد :_میفهممت مسیح ولی همه ی اینا واقعیته...می خوای بیشتر راجعش بدونی؟ به شدت گردنم را می چرخانم :+نه نه اصلا... می دونم به چی فکر می کنین... اما من فقط بغض خودمو این شبا پشت این در خالی کردم...به حرفایی که میزدین ربطی نداشت... عمو سر تکان می دهد. :_باشه...من که چیزی نگفتم...مسیح بعد اینکه من رفتم حواست بیشتر از این حرفا به نیکی باشه. این چند روز خیلی مردونگی کردی...میدونم چقدر سختته که کنارش باشی؛کاملا درک می کنم ولی لطفا همینجوری بی توقع پیشش باش.. از تمام حرف های عمو فقط بخش اولش در گوشم زنگ می خورد"بعد از اینکه من رفتم".. واهمه تمام وجودم را می گیرد. اگر عمو برود...پس نیکی.... ترسم را به زبان می آورم :+برید؟کجا برید؟ :_میدونی یه هفته است بابا رو تنها گذاشتم؟می دونم باید باشم.. ولی خب نیکی خداروشکر الان تو رو داره... مامان و بابات هستن...ولی بابا اونور تنهای تنهاست... خودت می دونی وضعیتش و نفس های یکی درمیونش رو...باید پیشش باشم... :+پس نیکی....؟؟؟ :_خیالم راحته چون تو هستی...فقط آدرس یه سایتو بهت میدم؛هرشب یه مداحی ازش دانلود کن و واسه نیکی بذار... :+آخه عمو.... شانه ام را فشار می دهد:جون تو و جون نیکی...قول مردونه بده عمو تو دیگر چرا؟ تو که می دانی من چند وقتی است تماما و منحصرا قلبم برای نیکی می زند. مراقب او بودن جزئی از من و سلول هایم شده. قول از من نخواه... که هنوزم بابت قول قبلی از دست خودم عصبانیم.... من مرد چنین میدان هایی نیستم.... نیکی سه ماه گذشت. سه ماه از روز تلخ رفتنت گذشت بابا! سه ماه است که نیستی و نیکی ات،یتیم شده. بابا ، سه ماه است که دخترت تحمل روضه ی سه ساله را ندارد. بابا،سه ماه گذشت! می گفتند خاک سرد است،دوری محبت را کم می کند،فراموش می کنی! اما چرا هنوز کوه داغت به همان بزرگی است؟ نمی گویم هنوز هم مثل روز اول،غصه دارم... اما خب... دلتنگی دخترت را از پا درآورده. اگر از حال ما جویایی،خوبیم! الحمدالله. خدا را داریم و مسیح را.. ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456