eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
818 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
💗| #رمان_مسیحـا ✨| #پارت_چهارصد_هفتاد_چهار اما این حق پدر ومادرم است که حقیقت زندگی دختر حیله گرش
💗| ✨| :_هنوز نه... :+هیچی بهشون نمیگی..شنیدی چی گفتم؟حق نداری چیزی بهشون بگی... از لحن تند و سریع حرف زدنش نگران میشوم. صدای بوق اشغال در سرم میترکد. عمو هیچوقت با من اینچنین حرف نزده بود. مامان با تعجب میگوید :+نیکی؟!داشتی میگفتی؟؟ چمدون... سرم را بلند میکنم و با لحنی که هنوز بابت حرفهای عمو گیج است میگویم :_چی؟....آها....چمدون....چیزه.... چیز....آها...ماشین لباسشوییمون خراب شده.... لباسای کثیف رو آوردم اینجا بشورم... از دروغی که گفته ام شرم میکنم. اما این لحن ترسناک و تهدیدآمیز عمو،ثابت میکند لجبازی در این مورد با او کار عاقلانه ای نیست.. مامان نفس راحتی میکشد:منو ترسوندی... لبخندی کج و کوله میزنم. حواسم پی حرفهای عموست. یعنی چه شده؟؟ :+مسیح هم برای نهار میآد؟ اصلا تمرکز ندارم :_بله؟...بله....یعنی نه!امروز نمیآد... بلند میشوم،باید بفهمم چه شده. :_میرم لباسامو عوض کنم،کاری با من ندارین؟ :+زود بیا که نهار بخوریم ضعف کردهام،از پلهها که بالا میروم زانوهایم میلرزند. موبایل عمووحید را میگیرم،اما جواب نمیدهد. واقعا نگران شدهام. نکند برای پدربزرگ اتفاقی افتاده؟ دوباره و سه باره شماره ی عمو را میگیرم. نه،خبری نیست! در آینه ی اتاق به خودم خیره میشوم. نگاهم روی ماه و ستارهی گردنبندم خشک میشود. نگه داشتن یادگاری که اشکالی ندارد،دارد؟ پسدادن هدیه،کار درستی نیست،مگر نه؟ آهی میکشم کجایی مراقب همیشگی من؟! از لباسهایی که هنوز اینجا مانده،بلوز و شلوار راحتی انتخاب میکنم و بعد از عوض کردنشان دوباره به سالن میروم. مامان و منیر در آشپزخانه هستند. مامان با دیدنم میگوید :+بیا... این چند وقت خیلی ضعیف شدی لبخندی میزنم و مسیر آشپزخانه را در پیش میگیرم که صدای آیفون میآید. قبل از اینکه منیر دست به کار شود،میگویم:من باز میکنم. راهم را به طرف آیفون کج میکنم. :_بله؟ صدای زنعمو شراره را میشنوم و بعد تصویرش را میبینم :+نیکی جون ماییم دکمه را میزنم. نگرانی دوچندان به مغزم هجوم میآورد. این ساعت از روز،درست وسط هفته؟ :_مامان،زنعمو شراره است ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456