eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
819 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 به صفحه ی گوشیم نگاه کردم یلدابود لبخندی روی لبم اومد _سلام یلداخوبی _سلام زنداداش خوبم توخوبی خندم گرفت _یلدااینقدبه من نگو زنداداش یهوپیش نکیسا سوتی میدی حالابیاجمعش کن _خبه خبه مث اینکه خودتم بدت نمیاد من این سوتی روبدم. خندم بیشترشد. _نه والله چرابدم بیاد؟شایداینجوری خانداداشتون یه گوشه چشمی به مانظرکردن. اونم خندید _وا عروس اینقد رودارندیده بودیم _اینقد خوشگل چی؟ _واه چه خودشم تحویل میگیره صدای خندم اتاقوبرداشته بود
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 _ایششش یکم آروم تر گوشم کرشد اه _خیلی خب نکیساحالش خوبه؟ _از توبهتره _خداروشکر _اوووچقداز الان هواشو داره _خب چیکارکنم ؟یلداتوروخدا مواظبش باش تنهاش نزارمطمعنم اگه تنهاباشه غذانمیخوره خندش دوباره بلندشد _چشم ....خیالت راحت نمیزارم آقاتون اذیت شه ولی من جدی بود پس خندم نگرفت _مرسی جبران کنم برات _فدات توکاش به عشقت برسی من جبران نمیخوام _مرسی یلداخیلی خوبی _ااااا...خرش کردی دیگه
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 اینبارخندم گرفت _خیلی خب دیگه چخبر _هیچی....آها زنگ زدم بگم راستش قبلاکه هنوز امیرعلی رودوباره ندیده بودم نذرکردم که اگه بهش برسم برم مشهد زیارت امام رضا خواستم بگم توام میای؟ من تاحالامشهدنرفته بودم نمیدونستم چه حسی داره ولی حالاکه یلدانذر کرده بودوبه امیرعلی رسیده بود منم دوس داشتم برم شاید به منم نظر کرد _بهت خبرمیدم...اومم.. _اره میادنمیخوادجون بکنی _لبخندی روی لبم اومد مرسی که بهم گفتی خواهش میکنم زنداداش حالابعداجبران میکنی بچه هامونگهمیداری
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 خندم شدید شد _چیه؟امیرعلی بچه میخواد؟ _اره.ولی من گفتم تانکیسازن نگیره هرگز _اووو پس بگو چرابه فکر منی خبیث گفت نامردنشو من به فکر توام حالا به فکر بچه هام بیشتر صدای خندهامون کل خونه روبرداشته بود بعداز کلی حرف زدن خدافظی کردم ورفتم پایین دیدم مامان خوابش برده رفتم از اتاق یه پتوآوردم وروش کشیدم که بیدارشد _وای ببخشید بیدارتون کردم. لبخندی زدوگفت _اشکال نداره الان بابات میادبایدشام درست کنم. ومن عاشق این دلنگرانی های مامانم بودم. مامان رفت توآشپزخونه منم پتوروبرداشتم ورفتم آشپزخونه
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
پارت داریم
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 مامان داشت برنج وخورشت کرفس که باباعاشقش بودمیپخت منم داشتم سالاددرست میکردم. _مامان _جانم _اوممم میگم دوستم قراره باشوهرش بره مشهدفرداشب ازمنم خواسته برم راستش خودمم دوس دارم برم. میشه بابابا حرف بزنید اجازه ی منوبگیرید؟ _تنهابری؟ _نه مامان گفتم که دوستم وشوهرش میخوان برن _خب اونازنوشوهرن اونجاهمش باهمن توچی؟ _خب مامان جان اگه من مزاحمشون بودم که بهم نمیگفت بیا
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 منم که تاحالانرفتم دوس دارم برم. _خیلی خوب با بابات حرف میزنم خوشحال ازپشت میزبلدشدم ولپشو بوسیدم. وای عاشقتم مامان شب که بابااومد زودشام خوردم ورفتم بالا تامامان با باباحرف بزنه ولی روپله هانشستم تا صداشونوبشنوم _امیر _جانم خانم _میگم دوستای شادی قراره برن مشهد شادی ام میگه منم دوس دارم برم گف بهت بگم ببینم اجازه میدی یانه؟ _تنها؟ _نه مث اینکه دوستاش باهاشن _بالاخره بایدیه مردی همراهشون باشه یانه؟ آخ وقتی اینوگفت دلم برای نکیسای خودم ضعف رفت. _شوهردوستش هم هست _خیلی خب اگه اینقددوس داره بره ولی بایددوسه روزه برگرده
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 ازخوشحالی از روی نرده پله هاسرخوردم ویه هورای بلند گفتم وپریدم جفتشونو بوسیدم. اونام بالبخندبهم نگاه کردن مامان زیرلب گفت خوشبخت بشی مادر وچقدخوبه که مطمعن باشی کسی که دوسش داری میتونه خوشبختت کنه رفتم بالاوبه یلداپی ام داد وگفتم که بابام اوکی داد اونم خوشحال شد فردا صبح سال تحویل بود و من برعکس هرسال که آرزوم فقط توش پول بود امسال فقط آرزوکردم نکیسامال من بشه دیگع هیچی ازخدانمیخوام حتی اگه مجبورباشم توی خونه ی اجاره ای زندگی کنم من کنارنکیساحتی اگه آواره ی خیابون هم باشم خوشبخت ترین دختردنیام
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزوی‌محال #عاشقانه‌مذهبی #به‌قلم‌راحله #کپی‌حتی‌با‌ذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 قراره امشب حرکت کنیم سمت مشهدخیلی ذوق دارم.هم دلم برای نکیساتنگ شده.هم دلم میخوام برم حرم امام رضا(ع) رفتم پایین وبعداز صبحونه رفتم وسایلم روجمع کردم.رفتم جلوی آینه نگاهی به خودم انداختم خیلی خوشحالم که قراره چندروزبدون استرس ببینمش. یعنی اگه منوباچادرببینه چیکارمیکنه؟ اصن مهمه براش؟یعنی خوشحال میشه؟ اصن به من علاقه داره که بخوادتوجه کنه؟ وای خدایادارم دیوونه میشم. سعی کردم افکارم روپس بزنم تاخوشحالیم خراب نشه رفتم حموم وبعداز یه شستوشوی نیم ساعته اومدم بیرون
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 موهاموخشک کردم وبه خودم توی آینه خیره شدم. همه میگفتن خوشگلم بیشترهم بخاطرچشمام بود که یلدامیگفت پاچه میگیره ولی نمیدونم چراپاچه داداشش رونگرفت خخخ خب بعدش چشمام به رنگ مشکی وموهام قهوه ای پوستمم گندمی موهاموشونه کردم ویه تل صورتی زدم لباسامم یه تیشرت صورتی وشلوار همرنگش رفتم پایین دیدم مامان توحیاط نشسته رفتم بیرون _سلام مامانجون خودم _سلام عزیزم عافیت باشه بالبخندبهش خیره شدم ورفتم کنارش نشستم
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 _خب چخبرامامان؟چراتنهانشستی اینجا؟ لبخندی زدوگفت _هیچی همینجوری احساس میکردم چیزی میخوادبگه _چیزی شده مامان؟ _نه _احساس میکنم چیزی میخوای بگی لبخندغمگینی زد _اوم...میدونی؟خیلی سخته که آدم بدونه بچش داره خودشوبدبخت میکنه ولی نتونه کاری کنه براش شوکه شدم فک کردم بعداون دعواهمه چی تموم میشه وبابااینانکیساروفراموش کردن لبخندزوری زدم _عه مامان...این چه حرفیه مگه من کاری کردم؟ _تو نه ولی دلت خیلی وقته کارخودشوکرده داشتم کم میاوردم داشت باکلمات بازی میکرد _ینی چی؟ _این پسره روچقدمیشناسی؟ خودموزدم به اون راه _کدوم پسره _همونی که عکسشواستوری میکنی. بخاطرش...
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 بخاطرش چادری شدی.نمازمیخونی.بخاطرش شبابیداری. و... _وچی؟ _وداری بخاطرش میری مشهد؟ نمیدونستم چی بگم مامان ایناروازکجامیدونست.؟ _خب؟میشنوم دیگه انکارفایده ای نداشت اطلاعات مامان جوری دقیق بودکه نمیشدگفت یه دستی زده پس تواین مدت مامان بیخیال نبوده ورفتارم روزیرنظرداشته. _اومم...مامان میشه به بابانگی؟بخداخطری منوتحدیدنمیکنه خیالت راحت لبخندی زد حرف وعوض نکن بگو این پسره کیه؟ نفسی کشیدم وشروع کردم به تعریف _مامان این پسرهمونیه که اونشب وقتی فرارکردم منونجات داد.
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 اگه اون نبود ممکن بودهربلایی سرم بیاد ولی اون نزاشت.شمانمیشناسیدش بخداخیلی آدم خوبیه.مردترازاون ندیدم.بخدااون مدت که خونشون بودم همش تواتاقش بودتامن معذب نباشم اصن نگامم نکرد.میدونم خیلی پرروام که دارم دررابطه باکسی حرف میزنم که بهش علاقه دارم ولی خب...شماندیده دارین قضاوتش میکنین اون... اون حتی نمیدونه من بهش علاقه دارم وقتی آدم باهاش حرف میزنه فقط به زمین نگاه میکنه اصن توچشای طرف نگاه نمیکنه. تواین دوره زمونه که همه ی پسرای هم سن وسالش دنبال خوش گذرونی ودخترای رنگارنگن اون کارمیکنه تاخرجش رو دربیاره. آره...شمادرست میگین ...من بخاطراون چادری شدم ولی به نظرشماکسی که اعتقاداتش اینجوریه میتونه آدم بدی باشه؟