کدخدا را برسانید زمان مَست علیست
مالک افتاد زمین، تیغ ولی دست علیست
القدس لنا✌️✌️
@mahruyan123456 🍃
@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_دوازدهم
نفس عمیقی کشید و ادامه داد :اون اتفاق شوم و غیر منتظره زندگی همه ی ما رو به هم ریخت .
از همه بدترش یتیم شدن دو تا طفل معصوم برادرم بود .فاجعه از این بزرگ تر پسر بچه ای که تازه داشت معنی زندگی با پدر و مادرش رو می فهمید.
دخترکی یک ساله که هنوز برای راه رفتنش محتاج دست های مادرش بود .
نمیدونم مهتاب جان اما درد هایی که کشیدیم فراموش شدنی نیست ...
بعد از اون تصادف بابام دق کرد و مرد .
مادرم موندبا دو تا نوه هایی که از جونش بیشتر دوستشون داشت .
فرهاد و روژین هم نامزد بودند .همون سال میخواستن دوباره برن کردستان و پدرش پافشاری می کرد برای عروسی .
اما تازه داغ دیده بودیم شرایطی نبود که عروسی بگیریم.
فرهاد وقتی به بچه های برادرش نگاه می کرد دیوونه میشد .آتیش می گرفت از تلخی روزگار...
مادرم غصه میخورد و اما درد هاش رو با کسی تقسیم نمی کرد.یه شب تو خواب قلبش گرفت و بردنش بیمارستان .
خدایی بود که زود رسوندش .
حال و احوال هیچ کدوممون تعریفی نبود .
زمزمه هایی به گوش می رسید .
فرهاد تصمیم هایی گرفته بود .
بارها از اون و مادرم خواستم تا من، تو و مهدی رو ببرم و بزرگ کنم درست مثل بچه های خودم.
نگاهش کردم، نگاهش درد داشت لب هایش می لرزید حال خودم هم خوب نبود اما شنیدن گذشته زندگی ام مرهمی بود برایم ...
از عمه خواستم ادامه بدهد و بگوید امروز باید تمام زیر و بم راز های پشت پرده را می فهمیدم .
--- فرهاد زیر بار نرفت گفت : تا وقتی خودم هستم نمیزارم بچه ها بیان زیر دست منوچهر بزرگ بشن .
غیرتی و متعصب بود دلش رضا نمی شد بچه ها رو از خودش جدا کنه .
قضیه رو به روژین گفت ، گفت که میخواد بچه های برادرش رو بزاره روی چشمش و بزرگشون کنه .
اوایل روژین خیلی مخالفتی نداشت اما رفته رفته غر غر هاش شروع شد .
مشکل جدیدی به مشکلات ما اضافه شد .
فرهاد رو لای منگنه گذاشت براش شرط گذاشت که یا من یا دو تا برادر زاده ات ...
فرهاد چیکار باید می کرد بد مخمصه ای گیر افتاد.
شب و روز نداشت دلش گیر بود از دو طرف از طرفی گیر عشق چندین و چند ساله اش که به سختی بدستش آورد.
از طرفی دو تا یادگار عزیزش ...
ادامه دارد ....
✍نویسنده:
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃
@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_سیزدهم
با هزار کلنجار و خواهش و التماس روژین، که قبول نکرد؛ فرهاد سر پرستی بچه هارو به عهده گرفت .
تمام زندگیش شده بود راز و نیاز با خدا و ائمه اما وقتی دید نتیجه نگرفته زده شد و همه چی رو کنار گذاشت .
پا گذاشت روی دل عاشقش و گذشت از لیلی زندگیش .
روژین رفت برای همیشه سایه اش اما تا ابد موند روی زندگی فرهاد .
هنوز هم که هنوزه میبینم که دل تنگشه .
شرمم میشود به عمه نگاه کنم .کاش زمین دهان باز کند و مرا ببلعد .رو ندارم عموی عزیزم را ببینم .چه قلب رئوفی داشتی از عشقت گذشتی و جوانی ات را به پای ما گذاشتی .
-- چند ماه بعد مادرم سیمین دختر خاله زرین را برایش در نظر گرفت .
دختری نبود که با شرایط فرهاد کنار بیاید .
به اصرار مادر با دختر خاله ی بیوه که یه دختر بچه داشت ازدواج کرد .
ثمره ی ازدواج قبلیش بود .سوری شد دختر خونده ی فرهاد .
فرهاد از نعمت پدر محروم بود هرگز نمی تونست بچه دار بشه .
از همه ی ما خواهش کرد التماس کرد که بهت نگیم گفت میخوام مهتاب تا آخر عمرش دخترم باشه و دخترم بمونه .
ضجه هاش دل سنگ هم آب می کرد چه برسه به من ...
مهتاب بگذر از اشتباه پدرت ببخش کوتاهیش رو عشق به تو ناچارش کرد .
میشد نگذرم ازاین پدر ....
از حامی و پشتیبانم ...
حالا او باید مرا ببخشد به خاطر کوتاهی ها و قدر نشناسی هایم ...
زیر پا گذاشتن حرمت پدر ، دختری .
اگر سال ها بوسه بزنم بر دست پر مهرت باز هم جبران این سال ها فداکاری و از خود گذشتگی نمیشود .
ادامه دارد ...
✍نویسنده :
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃
سلام شب بخیر ☺️
ممنونم از دوستانی که تا اینجا رمان رو همراهی کردید .
نکته ای که پارت امشب داشت رو عرض کنم خدمتتون .
دیدید که عموی مهتاب چطور پشت پا زد به عشقش و سر پرستی برادر زاده هاش رو به عهده گرفت .چون فکر می کرد این دو تا بچه بیشتر بهش احتیاج دارند .
در کنار ضعف ایمانی که داره اما فداکاریش قابل ستایش هست !!!
امروز برنامه ی دعوت یه موضوع حول و حوش همین بود .
یک زن و شوهر فداکار و با وجدان دست نوازشگرشون رو برسر بچه هایی کشیده بودند که اون بچه ها حتی شناسنامه هم نداشتند 😔
یکی از از اون ها تو دنیای کوچیک اما بزرگ خودش آرزوش داشتن کارنامه بود.
داشتن شناسنامه که هویتش رو بدونه .
کم نیستن کودک های این چنینی کم نیستن بچه های کار 😔
بشنوید مرفهین بی درد🗣🗣 به گوش باشید 🗣و ببینید و بفهمید درد های فرزندان سر زمینمان را ....
واقعا احسنت به این زن و شوهر👏👏👏
هنوز هم هستن انسان های از خود گذشته کسانی که وجدانشون بیداره انسانیت ها هنوز هم پا برجاست .
هنوزهم هست حاج قاسم هایی در گوشه و کنار این سرزمین ...
هنوز هم هست پدرهایی مهربان که دست نوازشگرشان مرهمی باشد برای دل فرزندان یتیم .
گذری به حدیث پیامبر اکرم در مورد یتیمان :
هر کس یتیمی را سر پرستی کند تا آن که بی نیاز گردد ؛خداوند به سبب این کار بهشت را بر او واجب می سازد هم چنان که آتش دوزخ را بر خورنده ی مال یتیم واجب ساخته است .
اندکی تدبر و تفکر 👆👆👆
والسلام سخنم تمام ...
#دلآرا
@mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است یادی کنیم از فرمانده
خون بهایت فتح قدس است ان شاالله
اندکی صبر سحر نزدیک است ...
#دلآرا
@mahruyan123456 🍃
روز قدس آمده است
قدس بدون سردار...
روز قدسی که سردار را كم دارد...
شهید قدس دگر نیست تا که برای آزادی فلسطین دست به کار شود..
روز قدس است اما.....
امروز، روز حمایت و دفاع ز مظلومان فلسطینی ست همانانی که ز دست اسرائیل در عذاب هستند...
اسرائیل با اشغال فلسطین جان بسیاری را گرفت
اتفاقاتی صورت گرفت که حتی گفتنش هم شرم آور است....
شهدایی از کشور ما برای دفاع رفتند که شاید نامشان را به خاطر نداشته باشیم
همانند شیر مرد خوزستانی عزیزمان
شهید محمد حسین اثنی عشری
سال هاست که اشغال فلسطین ادامه دارد.... این جنگ ادامه دارد...
اینجا که رسیده ایم حس میکنم بعد از رفتن سردار تنها مهدی جان است که میتواند فلسطین را نجات دهد
با آمدن او این بی عدالتی ها نیز به پایان خواهد رسید
ز خداوند متعال خواستار آزادی هر چه زودتر فلسطین هستیم
<<بهار>>
@mahruyan123456🍃