قسمت 17.mp3
6.1M
نمایـشنامہ #یآدتباشد🌱🌸
بر اسـاسزندگۍشهید مدافعحـرمحمید سیاهکالیمرادۍبهروایـتهمـسر🦋
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💛
#پیشنهاددانلود✨
#قسمـت17🙃
┅═══✼❤️✼═══┅┄
@mahruyan123456
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیپ متفاوت شهید بابک نوری
لحظه ای با شهدا 🌹
@mahruyan123456 🍃
@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_سی_و_نهم
باید هر طور شده بود امشب تکلیفم را با مردک بی ناموس روشن می کردم ....
مهتاب را آش و لاش کرده بود فک کرده بود کیسه بوکسه !!!
اما غلط اضافی کرده کاری می کنم که حساب کار دستش بیاد .
باید نشونش بدم که بی ترمزی یه بسیجی یعنی چی !!!
پای ناموس که بیاد وسط جونمون هم میدیم!!
به طرفم اومد و روبروم ایستاد و پوزخندی زد و گفت:
از این ورا آقای عاشق دلخسته ....
هر جا میرم تو هم هستی و همیشه میشی فرشته ی نجات این دختره .!!
-- مواظب حرف زدنت باش !!
تسویه حسابمون باشه واسه ی بعد .
اون دفعه هم بهت گفته بودم یکبار دیگه تکرار بشه مزاحمتت بد میبینی ....
اما مثل اینکه تو حرف تو مخت نمیره .
خنده ی بلندی سر داد و گفت : ببین پسر جون خیلی خیال ورت داشته ها !!
ده تای مثل ترو میتونم با پولم بخرم
پس منو نترسون از قانون .
این تویی که باید از من بترسی.
امشب به مهتاب گفتم که نمیزارم به تو برسه ....
مگر جنازه اش !!
خون جلوی چشمم را گرفته بودسعه ی صدر هم حدی داشت در مقابلش .
به طرف دیوار هلش دادم و دستانم را دور گردنش حلقه کردم و فریاد زدم:
دفعه ی آخرت باشه این خزعبلات رو میگی فهمیدی !!
-- نه نفهمیدم !! اصلا تو کی باشی که واسه من تعیین تکلیف میکنی احمق ؟!
دستش را بالا آورد وبه عقب پرتم کرد .
فریاد زدم من همه کاره شم !!
مهتاب زن منه مرتیکه ی بی شرف آشغاااال .
-- هه ...هه خیلی دروغ قشنگی بود
آخه پسره ی الدنگ یه چیزی بگو باورمان بشه. من نمیزارم دستت به مهتاب هم بخوره .
-- اسم مهتاب رو نیار ...و اون دهن کثیفت رو باز نکن .
جلوتر اومد و لبخند دندون نمایی زد و دستش رو برد طرف جیبش .
تا به خودم اومدم دیدم چاقو در آورده بود .
برق چاقو به چشمم خورد و کمی عقب کشیدم و گفتم : چیکار میکنی نامرد !!
اگه مردی مثل مرد حرفت رو بزن نه اینکه چاقو در بیاری .
-- دیگه خسته ام کردی چقد حرف میزنی تو ...
امشب همه چیز تموم میشه و داغت رو روی دل مهتاب میزارم .
به هم گلاویز شده بوده بودیم و سعی داشتم چاقو را از دستش بگیرم .
اما جسور تر از این حرفا بود .
یک لحظه با صدای مسلم سرم را برگرداندم که به طرفم می آمد .
درد بدی را در پهلویم حس کردم .
خنده ی شیطانی و پیروز مندانه ای بر لب داشت .خون فوران می کرد و دستم را روی زخمم گذاشتم و روی زمین افتادم حال خودم را نمی فهمیدم.
زیبا بود مرگ آن هم در این شب عزیز شب قدر سعادت میخواست .
اما من شهادت را میخواستم باید شهید از این دنیا پر بکشم .
صدای جیغ مهتاب و گریه اش در گوشم نواخته شد ...
فریاد میزد و گریه می کرد ....
سید علی ...
سید تو نباید بری تو نباید بمیری
میخواستم بزارم دو سه روز بگذره بعد جواب مثبتم رو بدم ....
ادامه دارد ....
✍نویسنده:
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃
@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_چهلم
به خدا میخواستم بهت بگم ...
گریه می کرد و میگفت.
میخواستم بهت بگم که آرزوی هر دختریه ازدواج با یکی مثل شما .
اما نشد ...
اما حالا بهت میگم سید علی ...
جوابم مثبته .
جان مهتاب مقاومت کن تا یکی بیاد کمک .
علی اگه بری منم طاقت نمیارم .
چشمانم را بستم و دگر رمقی برایم نمانده و درد امانم را بریده
چقدر شنیدنی ست وقتی دیگر لفظ جمع را برایت به کار نمیبرد و تو میشوی تنها مخاطب زندگی اش ...
حتی اگر دم مرگ هم باشی و یک قدم فاصله داشتی باشی
اعتراف به عشق آن هم از زبان معشوقت
زیباست ....
*********************
( مهتاب )
برای دومین بار بود که جان و آبرویم را مدیون علی بودم .
جانی برایم نمانده بود تا سر پا بشوم و همراه علی از این مهلکه جان سالم به در ببریم
تنها نگرانی ام او بود .
نکند بلایی سرش بیاورد.
آن وقت دیگر هیچ وقت خودم را نمی بخشم.
گوش سپردم با جان ودل .
پرواز کردم تا به اوج .
رسیدم به قله های عشق .
وقتی که گفت مهتاب زن منه !!!
خدا قربون کرمت برم من ....
حالا مرگ هم از شهد برام شیرین ترو گواراتره .
جان سپردم وقتی با بی رحمی چاقو را در پهلویش فرو کرد .
درد بدی در قفسه ی سینه ام حس می کردم .
سینه ام به خس خس افتاده بود .
کمی روی زمین خودم را به طرف علی که حالا روی زمین افتاده بود کشیدم .
نه او نباید برود حالا که همه چیز درست شده نباید برود .
این حق من نیست ....
حق او نیست اینطور مظلومانه برود ....
او جز شهادت چیزی را نمی خواهد....
خدایا نصیبش کن ....
ادامه دارد....
✍نویسنده:
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃
سلام شب همگی بخیر🌹
به پارت صد و چهل رسیدیم دوستان ممنونم از صبوری شما عزیزان
ممنونم که همراهی میکنید .
ببخشید اگر به موقع پارت نزاشتم این مدت و شما اذیت شدید
دوستان فردا شب پارت نداریم 😁
.
.
.
.
.
خب حالا عصبی نشید 😁
فرداشب جایی هستم و امکان نوشتن پارت رو ندارم .
اگر شد ان شاالله فردا شاید تقدیمتون کردم .
اما قول نمیدم فقط احتمال داره .
شب همگی بخیر شبتون خوش و در پناه خدا .
#دلآرا
و من گاهی نه صورتت
نه چشمانت که دلم میخواهد،
صدایت را ببینم...
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🌷
📎سلام ؛ صبحتون شهـــــدایی🌺
روزتون نورانی به نگاه شهدا
#اللهم_ارزقنا_شهادت🌹
@mahruyan123456 🍃