🔴 بین قبر مجلسی پدر و پسر
از مرحوم حاج #سید_جلیل_زرآبادی نقل شد که :
مشهور است اگر کسی بین دو قبر شریف مجلسییین قرار گیرد و هر یک از دست ها را بر روی یکی از قبرها گذارده و فاتحه نثارشان کند انشاالله حاجت روا می گردد.
📚 بنقل از نزدیکان ایشان (فرزندان سید)
🆔 @majleci
🔵🔴 شکوه غیرت
💢جوان بود جوانی خوش فکر ؛این را از پدر ؛مجلسی اول به ارث برده بود .پای منبرها در حالی که چشمانش برق می زد سر تا پایش را نگاه می کردند .انگار مجلسی پدر بود با همان ابهت وهمان غیرت ؛
💢صد سال بود که مذهب شیعه در ایران رسمیت پیدا کرده بود .اما محمد باقر هر چه می دید ومی شنید اختلاف بود ؛ اختلاف بین شیعه وسنی در اصول وفروع واحکام؛ حقیقتی را گمشده می دید حقیقت علی ع را ؛دلش پر بود از عشق علی ع ؛می خواست به همه بفهماند که علی ع کیست؟ می خواست حقیقت مذهب تشیع را روشن کند ؛می خواست محبت علی ع را در دلها بکارد؛ فکر می کرد ومدد می خواست !
❗️یا علی ...یا حیدر کرار ...یا امیر المومنین
💢هر چه بیشتر فکر می کرد این عشق بزرگتر وکاری تر در دلش ریشه می دواند .عزمش را جزم کرد وشروع کرد به نوشتن نامش را گذاشت "حق الیقین"
💢خیلی زود کتابش همه جا منتشر شد وتا شامات هم رسید بعد از مدتی خبر رسید که 70هزار سنی با خواندن آن کتاب شیعه شدند .
⭕️ این است غیرت باب الائمه علامه ی مجلسی
🆔 @majleci
🔴🔵 شب وصل
⭕️مطالعه می کرد ؛چشمش به حدیثی از امام صادق ع افتاد "وقتی مومنی بمیرد وچهل مومن بر جنازه ی او حاضر شوند وبگویند خدایا ما جز خوبی چیزی از او نمی دانیم وتو بر حال او از ما داناتری .خداوند فرماید:من گواهی شما را درباره ی او پذیرفتم وآمرزیدم آن چه را از او می دانستم وشما نمی دانستید ."
⭕️برق از چشمانش پرید تا صبح خوابش نمی برد ومبهوت این همه لطف خداوند بود .
⭕️فردا منبر رفت وشروع کرد:
"بسم الله الرحمن الرحیم "
"اشهد ان لا اله الا الله"
"اشهد ان محمد رسول الله "
"اشهد ان علیا ولی الله "
"اشهد ان الصراط الحق "
💢وبعد گفت :ای مردم این است اعتقاد وایمان من از شما میخواهم که شهادت بدهید به آن چه از من شنیدید واین شهادت را بر کفن من بنویسید ودستور داد کفنی آوردند ومردم همه شهادتشان را روی آن نوشتند واین شد سنتی در میان شیعیان که هنوز هم کم وبیش ادامه دارد .
⚫️سال1110ه ق ماه رمضان روز بیست وهفتم
✨مقتدای اهل دانش ،باقر علم وحکم
✨آن سمی ؛پیشوای پنجمین از مجد وشان
✨رفت از دنیای فانی سوی گلزار بهشت
✨کرد مرغ روح او بر شاخ طوبی آشیان
✨آفتاب آسمان دین نهان شد ؛گفت عقل
✨پیشوای اهل دنیا رفت اندر آسمان
🆔 @majleci
🔵🔴 رنگین کمان همت
💢جوانی گذشت ؛اما شکوه غیرتش نه؛خیلی راه ها را پشت سر گذاشته بود ودر بسیاری از رشته ها ی مختلف سر آمد عالمان روزگار بود ،همه ی داشته های علمی اش را مرور کرد با خودش گفت: محمد باقر تا حالا به هیچ حکمتی برخوردی که گزیده ی آن را در احوال واخبار اهل بیت علیهم السلام ندیده ونشنیده باشی ؟
فکر کرد وجواب داد: نه هیچ حکمتی
دوباره گفت: ارزش این همه حکمت ؟!
محاسبه کرد به جایی نرسید .ذهنش را به قران سپرد .قران خواند دقیق وعمیق به خود گفت : محکمات ومتشابهات ؛....
💢یک دفعه برق از چشمانش پرید .عجب اهرم فکری ! چه قدر جالب! به شکلی وادار شدن به فکر وپژوهش ؛جدا کردن حق از باطل؛رسیدن به حقیقت همه ی آنچه سالها دنبالشان بودم .
بالاخره تمام شد 27جلد .27دریا از نور
مجموعه ی بحار الانوار ؛مجموعه ای کامل از اخبار؛احادیث؛قصص وتاریخ پیامبر صلی الله علیه واله وائمه علیهم السلام .همان طورکه می خواستم شد .
نظمی غریب وسبکی عجیب وکاملا موضوع بندی شده .
💢 به فکر فرو رفت وباز گفت:خدایا !می دانم که لطف تووعنایت پیامبر ص وائمه ع بود که این کاغذها شد دریایی از نور .می خواست به همه بگوید که من نبودم جز وسیله ای .یاد چیزی افتاد در حاشیه جلد اول نوشت.
💢از غریب اتفاق یکی از علماء اخبار ؛جمله ی "جامع کتاب بحار الانوار را ماده تاریخ من" یافته .
مولف کتاب "ریحانه الادب "نیز درباره ی علامه مجلسی گفته است:
❇️*گویا خلقت اوبرای این خدمت دینی بوده است .*
⭕️اری قرار هست هرکسی در این دنیا از خود اثری برجای بگذارد وبرود وعلامه اینچنین اثر جاودانی بر جای نهاد.
🆔 @majleci
🔴 رویایی درباره عروج ملکوتی علامه مجلسی
علامه حاج علی نمازی شاهرودی در کتاب اثبات ولایت چنین نقل کرده است که: یکی از افرادی که معاصر با علامه مجلسی بوده است و بین او و علامه کدورتی بوده چون خبردار شد که علامه مجلسی مریض شده است تصمیم می گیرد که به عیادت آن بزرگوار برود و از او طلب رضایت کند و حلّیّت بخواهد.
هنوز به عیادت نرفته بود که در عالم خواب مشاهده می کند که پیامبر و امیرالمومنین علیه السلام از آسمان فرود می آیند و مستقیماً وارد منزل علامه مجلسی می شوند و زمانی فاصله نمی شود که می بیند برگشتند و با علامه مجلسی به طرف آسمان می روند تا آن که غایب شدند و از نظرها پنهان گشتند.
پس از آن که از خواب بیدار میشود و از خانه بیرون می آید و با عجله به طرف منزل علامه می رود چون به خانه علامه مجلسی می رسد با کمال تأثر و تاسف صدای گریه و زاری از مرد و زن بلند بود که میشنود که میگویند علامه مجلسی وفات کرده است.
🆔 @majleci
🔴🔵علامه ای که فخر اصفهان است
🔶 از جمله این محلات قدیمی ؛ محله ی سبزه میدان سابق وامام علی ع فعلی اصفهان است .محله ای که در گوشه ای از آن مدفن مردی است که در روزگاری نه چندان دور در این شهر پررمزوراز می زیست .ودر میان مردمانش امد ورفت می کرد مردی که به نقل تاریخ در علم وعمل از خواص روزگارخود بود وپس از وفاتش نیز نامش در میان بزرگان اندیشه وعالم معنا در خشیدن گرفت علامه محمد باقر مجلسی
💢 مردم با قلبشان با علامه ی مجلسی درارتباط هستند
💢شاید در میان هیاهوی مردمی که به شوق زیارت علامه مجلسی قدم در این صحن وسرای با صفا ودلنشین گذاشته اند وهریک به بهانه روا شدن حاجتی بر کنگره ی ضریح کوچکش چشم دوخته اند.کمتر باشند کسانی که از مقام علمی علامه مجلسی مطلع باشند وبدانند به زیارت مردی آمده اند که بر دانش های صرف ونحو ؛معانی وبیان؛لغت وریاضی؛تاریخ وفلسفه وحدیث ورجال ؛درایه واصول وفقه وکلام مسلط بوده است ودر زمان حیاتش زعامت مسجد ومدرسه جامع اصفهان را بر عهده داشته است .
💢دختر جوانی که خودش را ملزم می داند که در هر ماه یک باربه زیارت علامه مجلسی بیاید وروا شدن تمامی حاجات قلبی اش را از توسل به علامه می داند .
در این باره می گوید :متاسفانه مردم از مقام علمی علامه مجلسی آگاهی زیادی ندارند .اما می دانند که ایشان انسان بزرگی بوده است
💚 در واقع مردم با قلبشان با علامه در ارتباط هستند
🌀 این است مقام زعیم شیعه بر قلبها احاطه دارد
⭕ مردم می گویند هر چه داریم از این آقا داریم
🔷 مسئول ستاد حافظان قران که به مدت۵سال در حرم علامه مجلسی مشغول به فعالیت است .از ارادت ویژه ی مردم نسبت به علامه می گوید وعنوان می کند : من در طی مدتی که در این مکان مقدس حضور دارم با نمونه های بسیاری مواجه شده ام که نشان دهنده ی میزان ارادت مردم به مقام علامه مجلسی است .
🌀بارها شنیده ام که می گویند ما هر چه داریم از این آقا داریم .
وی در ادامه میگوید :مردم به اینجا می آیند وبا پخش کردن خوراکی هایی مانند کاچی ویا نان وپنیرمیان مردم نذر می کنند تا با شفیع قراد دادن علامه مجلسی در نزد خداوند حاجاتشان رواشود
🌕 این است جایگاه وشان وعظمت باب الائمه علامه محمد باقر مجلسی
🆔 @majleci
🔴 عهد و پیمان علامه با ملا صالح مازندرانی
🔹 احسان به یک کودک
🔵 محدث نوری (رحمة الله) از خزائن ملا احمد نراقی چنین نقل می کند : که یکی از علماء مورد وثوق که از نوادگان دانشمند حدیث شناس مولی محمدباقر مجلسی است برایم نقل کرد:
جدّ او علامه مجلسی با مولی محمد صالح مازندرانی پیمانی بست که هر یک از آنان اگر پیش از دیگری از دنیا رفت به خوابش آید و او را از جریانات عالم دیگر آگاه نمایند.
🔶 مرحوم مجلسی (رحمة الله) پیش از مولی محمد صالح درگذشت. مولا محمد صالح پس از یک سال از وفات علامه مجلسی ایشان را در عالم خواب دید و گفت: چرا پس از آن میثاقی که با یکدیگر بستیم به خوابم نیامدی؟
علامه پاسخ داد: برای دهشت (وحشت همراه با حیرت) و گرفتاریهایی که مرا از این کار باز میداشت. اکنون کمی فراغ بال پیدا کرده ام.
💠 آنگاه از ماجراهایی که در این مدت بر ایشان گذشته بود سوال نمود.
🔺 مجلسی پاسخ داد: مرا در مقام خطاب الهی قرار دادند، ندا آمد: با چه اعمالی آمده ای؟ گفتم : عمرم را در تألیف و تصنیف اخبار و احادیث صرف کردم و در گردآوری و تفسیر اخبار و احادیث، کتاب های بیشماری نوشتم.
خطاب آمد: ولی تو مقدمه آن ها را به نام پادشاهان نوشتی و زمانی که مردم این کارت را می ستودند؛ خوشحال و مسرور، و هنگامی که آنها مذمت میکردند ناراحت می شدی. پس ستایش مردم و خشنودی پادشاهان، پاداشی است که در برابر آن نوشته ها در دنیا به تو داده شده است.
🔺گفتم : ایام عمر را در اوقات پنجگانه به امامت جماعت مردم گذراندم و آنها را برای برپا داشتن نماز گرد آوردم!
خطاب آمد: آری! ولی تو از کثرت مردم خوشحال و از کمی آنها ناراحت می شدی و این نماز شایسته مقام ما نیست.
🔺 همین طور هر چه از اعمال خود می گفتم اشکال و ایرادی بر آن گرفته میشد تا جایی که تمام اعمال حسنه ام از درجه قبول ساقط و از خود مأیوس شدم.
🔷 خطاب آمد: تو نزد ما یک عمل مورد قبول داری و آن این است که روزی از یکی از کوچه های اصفهان عبور می کردی که ایام نوبر «بِه» بود و تو «بِهی» در دست داشتی، زنی از کنارت گذشت که کودک خردسالش نیز به دنبال او بود، هنگامی که بِه را در دست تو دید، گفت: مادر من بِه می خواهم و تو برای خشنودی و رضای من آن را به او بخشیدی و کودک خوشحال شد.
ما برای این کار تو را بخشیدیم و از گناهانت درگذشتیم.
📚 فیض قدسی ص ۲۷۷
🆔 @majleci
🔴 عهد و پیمان جزائری با علامه مجلسی
🔷 محدث جزائری می گوید: هنگامی که برای کسب دانش و طلب معرفت و کمال به شهرهای مختلف سفر کردم، آوازه برآمدن ستاره اجتهاد - مولایمان مجلسی - را از افق شهر اصفهان شنیدم و به عزم درک محضرش راهی اصفهان شدم. در آنجا از برکات انفاس شریفش بهره مند شدم و چنان به او نزدیک شدم که همچون یکی از اعضای خانواده او گشتم و اقامتم نزد او به طول انجامید.
🔶 در طول این مدت آثار بزرگ و جلال و آراستگی به حلال، در انواع مادیات و تجملات از او مشاهده کردم تا آنجا که حتی لباس های نوکران و کنیزان ایشان که به کار پخت و پز گماشته شده بودند از پارچه های پشمی کشمیر بود.
🔺چون چنین مشاهده کردم در دلم کدورتی حاصل شد و از این که فردی چون او چنین به دنیا و چیزهایی که امامان ما از آنها دوری میکردهاند توجه بسیار کرده است ناراحت و اندوهگین شدم تا زمانی مجلس خلوتی با او پیش آمد فرصت را غنیمت شمرده و در این باره با او سخن گفتم، اما در میان بحث و مجادله خود را از مقاومت ناتوان یافتم و گفتم: مولای من! شما هر چه می خواهید بفرمایید چرا که شما غواص بحارالانوار هستید و من در برابر شما زره ای بلکه کمتر از آن هستم اگر میپذیرید بیایید بحث را کنار گذاشته و با یکدیگر عهد و پیمان ببندیم.
🔵 محدث جزایری به علامه مجلسی پیشنهاد میکند که بیاید با خدای متعال پیمان ببندیم که هر یک از ما پیش از دیگری از دنیا برود به خواب دیگری در آید و پس از اجازه یافتن برای سخن گفتن درباره حقیقت آنچه در آن عالم آشکار شده و بر وی منکشف شده است حقیقت مطلب در مورد بحث و گفتگو را برای دیگری بازگو کند.
🔺 استاد علامه مجلسی این پیشنهاد را از جزائری پذیرفت و هر یک از آن دو در برابر دیگری متعهد گردیدند.
ادامه دارد ...
🆔 @majleci
🔴 رحلت علامه و وفای به عهد و پیمان او
🔷 محدث جزائری میگوید: از قضای روزگار پس از گذشت چند روز علامه بیمار شد به طوری که بیماری ایشان منجر به فوت شد. در پی این حادثه ناگوار دل های مومنین شکسته شد، درب های مغازه ها و مساجد بسته شد و تا هفت روز مراسم عزاداری برپا شد.
🔶 من نیز از جمله عزاداران او بودم. دیگر عهد و پیمانی که بین ما بسته شده بود را به فراموشی سپرده بودم تا آنکه هفتهای از وفات او گذشت و من به قصد زیارت تربت پاک او رفتم. مشغول تلاوت قرآن بودم و پیاپی اشک می ریختم و به خاطر از دست دادن او افسوس می خوردم تا آنکه همانجا -در مرقد علامه - خواب بر من غلبه کرد. او را در همان جا بیرون از آرامگاه دیدم در پیشگاه او ایستادم در حالیکه علامه به زیباترین شکل و هیئت آراسته بود.
🔵 با خود فکر کردم که او که فوت کرده است اوصاف نیک او را برشمردم و بر وی سلام کردم و انگشت ابهام دستش را گرفتم و گفتم: مولای من روز موعود فرا رسید پس آنچه شما را به سوی مرگ کشانید و آنچه هنگام مرگ و پس از آن دیدید و شنیدید با توجه به عهد و پیمانی که بستیم برایم بیان کنید.
ادامه دارد ...
🆔 @majleci
🔴 دستورالعملی برای حاجت گرفتن از علما
🔵 آیت الله کشمیری فرمودند:
🌕 هر کس حاجتی داشته باشد، سر قبر یکی از علما که نفوس و زهدش بیشتر باشد برود و یک حمد و یازده((قل هو الله احد)) بخواند به صاحب آن قبر هدیه کند و بعد هزار و یک مرتبه(( لا اله الا الله)) بگوید، اثر دارد و تجربه شده است.
📚 روح و ریحان ص ۷۴
🆔 @majleci
🔴 مجلسی روضه وداع حسینم را بخوان
🔷 مرحوم حاج میرزا حسین نوری در کتاب دارالسلام از قول میرزا یحیی ابهری نقل می کند:
«که شبی در کربلا پس از بازگشت از زیارت امام حسین علیه السلام در عالم خواب دیدم کسی به من می گوید: علامه مجلسی رحمت الله در صحن مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام درس می گویند: گفتم کجا؟ گفت در طاق صفا، پایین پای مبارک.»
🔷 با خود گفتم بروم درس او را تماشا کنم. با عجله از جا برخاستم و به صحن رفتم خواستم وارد طاق شوم گفتند: درب ورودی از حجره طرف راست است. وارد شدم و آنجا دری بود که باز می شد و گویا مسجدی بود و در حدود ۵۰۰ نفر از علما و فضلا نشسته بودند و منبری که دو پله داشت در آنجا بود، علامه مجلسی رحمت الله بالای آن نشسته بود و درس می گفت و پس از اتمام درس شروع به موعظه کرد و سپس مصیبت خواند .
هنگامی که خواست شروع به موعظه کند شخصی از درون حجره بیرون آمد و گفت حضرت زهرا سلام الله می فرمایند:
🌟«مجلسی! روضه وداع حسینم را بخوان!»🌟
🔶 سپس علامه مجلسی شروع به خواندن مصیبت وداع کرد و عده زیادی از وعاظ و تجار وارد مجلس شده و بسیار گریه کردند و او از منبر پایین آمد.
💠 همان شخص دو مرتبه از حجره بیرون آمد و به ایشان گفت: «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل حرم تو را می خواند.»
علامه مجلسی جا برخاست و داخل حرم شد، من نیز از جا برخاسته برای زیارت به درون حرم رفتم. هنگامی که زیر چهل چراغ رسیدم دیدم شخصی از حرم بیرون آمد و گفت: «حضرت زهرا (سلام الله علیها) به پدر بزرگوار خود عرضه داشته اند به من اجازه بدهید به دیدن زوار قبر فرزند شهیدم بروم».
سپس امام مجتبی (علیه السلام) به همراه عده زیادی از حرم بیرون آمدند و وارد صحن شدند.
زوار سیدالشهدا (علیه السلام) دسته دسته در میان صحن خوابیده بودند و آن دو بزرگوار به طرف مسجد شیخ عبدالحسین تهرانی که بالای سر است، می رفتند که من خودم را زودتر از ایشان به آنجا رسانده و خود را در میان عرب ها انداختم و در بین آنها خوابیدم به این امید که من هم از آن ها حساب شوم.
🔺 در این هنگام حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به همراه امام حسن مجتبی علیه السلام و عده زیادی که اطراف ایشان بودند وارد مسجد شدند و حضرت زهرا (س) دم در ایستادند و با دیدگانی گریان فرمودند: «شما از راه دور و نزدیک، سواره و پیاده، در این سرما به زیارت فرزند شهیدم آمدهاید؛ من هم به دیدن شما آمده ام».
سپس امام مجتبی علیه السلام نیز همین عبارت را فرمودند، جز این که ایشان فرمودند: «.. زیارت قبر برادر شهیدم آمدهاید ..»
سپس هر دو بزرگوار از نزدیک به دیدن همه زائران رفته و در صحن و هر جای دیگری که زائری بود به دیدن او رفتند و سپس از درب قبله بیرون رفتند.
🔺 هنگامی که از مقصد آنها پرسیدم به من گفتند: «ایشان به هر خانه و کاروان سرا و هر جای دیگری که زائری هست می روند و از آن ها بازدید می کنند و به حرم بر می گردند.»
🔵 میرزا یحیی ابهری میگوید:
«من که قبل از دیدن این خواب نسبت به عرب هایی که از بیابان ها و روستاهای اطراف با پای برهنه و آلوده حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام می آمدند و با همان حالت آنجا می خوابیدند؛ بسیار بدبین بودم. هنگامی که از خواب بیدار شدم از بدبینی نسبت به آنها توبه کرده و به صحن مطهر حضرت سیدالشهدا رفتم و صورت عربها را بوسیدم.
🆔 @majleci