eitaa logo
مجلس شهدا
894 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
81 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات @ghatre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
1.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا جانـــ کی می خواهیـ بیایی به خدا دیگر بریــــ😔ده ایم آقا جان... خیلی کنایه شنیدیمــ بیا..... عجل لولیک الفرج 🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_18525478.mp3
زمان: حجم: 2.66M
پرمیگیره قلبم بخدا ، سوی حرمت با صفای کربلا... انی سلمُ لِمن سالمکم حسین حربُ لِمن حاربکم 🌷 @majles_e_shohada 🌷 🌹پیشنهاددانلود
مجلس شهدا
💟ضمانت عاشقی 👈با وجود سختی های زیادی که در زندگی داشتیم روز به روز عشق منو رضا به هم بیشتر میشد. 🌹این اواخر به شوخی میگفت عصمت من مطمئنم که تو مرا جادو کردی وگرنه مگه میشه آدم یک نفر رو اینقدر دوست داشته باشه.. 🙂هیچوقت کاری نکردم که رضا از من دلخور شود، با همه سختی ها ساختم، و به هیچ وجه دلم نمی خواست ناراحتش کنم. 💍برای اولین بار که به مشهد رفته بودیم هر دو ما تصمیم گرفتیم حلقه های ازدواجمان را به آستان مقدس امام رضا (ع) هدیه کنیم تا ضامن خوشبختی ما در زندگی گردند.. ☺ و الحق که خود امام رضا ضامن زندگی ما شده بودند و هیچوقت از زندگی با رضا با تمام فراز و فرودهایی که داشت ناراضی نبودم. به نقل از همسر شهید رضا کارگر برزی 👈منبع:سایت نوید شاهد شادی روح شهدا 🌷 @majles_e_shohada 🌷
#چالش_عکس_رفیق_شهیدم 😇 و خداوند گفت: در ایـن دنیـا کسـانی را خـواهـی یـافـت که من را به یادت می‌‌اندازند آری بےشڪ " تــو " را می‌گفـت .. #بیادشهیدجوادمحمدےصلوات 🌷 @majles_e_shohada 🌷
✨ ارسالی توسط Hoseyniam خادم المهدی عج ✨ ... عکس و وصیت شهید خود را برای ما ارسال کنید تا معرفی بشوند.🌺
مجلس شهدا
✨ ارسالی توسط Hoseyniam خادم المهدی عج ✨ ... عکس و وصیت شهید خود را برای ما ارسال کنید تا معرفی
🍃قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع حرم: 🌺جوانها روحیه شهادت طلبانه داشته باشید به ولله که دشمن از همین روحیه شهادت طلبیه ما میترسد... 🌷 @majles_e_shohada 🌷
بااجرای مخفیانه سند ۲۰۳۰ توسط دولت روحانی؛ آغاز پروژه به اصطلاح لغو حجاب اجبارى با اتباع بیگانه به بهانه گسترش گردشگری در ایران به طور رسمی کلید خورد تا به مرور در کل کشور اجرا شود! شرکت کنندگان خارجی المپیاد جهانی زیست شناسی ۲۰۱۸ بدون حجاب و پوشش اسلامی در سالن امتحان حاضر شدند 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان رمان به همین سادگی بعد از نماز صبح بارگذاری میشود
مجلس شهدا
دو قسمت دیگر از رمان #به_همین_سادگی امیدوارم‌ راضی باشید🌺
پارت نود و پنج یه دفعهای و بلند گفتم: -راستی خاله لیلا شماره ت رو از کجا داشته؟ -آرومتر هم بپرسی جواب میدم، گفت محمودآقا از عمواکبر گرفته. آهان کشیدهای گفتم. -یه کار دیگه هم داشت، ما رو برای عروسی دخترش دعوت کرد، آخر هفته است؛ میای بریم؟ با تعجب گفتم: -ما رو؟ چرا آخه؟ -ولله تو خودت رو یه دفع های فامیل کردی، من چه بدونم! لحنش نشون از شوخی داشت؛ ولی من هم الکی خودم رو زدم به دلخوری. -امیرعلی اذیت نکن دیگه. باز هم خندید، انگار به چیزی که میخواست رسیده بود؛ من هم با خودم فکر کردم چه دل بزرگی داره خاله لیلا و منی رو که فقط یه روز دیده بود دعوت کرده تا شریک شادی هاش باشم، چه خوب. -شوخی کردم خانوم گل، چرا دلخور میشی؟! حالا میای؟ چون دیگه چهلم بابای نفیسه خانوم هم گذشته و بیاحترامی هم نمیشه. حالا چیکار کنیم؟! بریم یا نه؟ ذوق کردم، عاشق مهمونی هایی بودم که خودمونی تعارفت میکردن، باز هم فراموشم شد که مثال دلخور بودم. آخ جون عروسی. آره میام، چرا که نه؟! -خوبه، خانواده ی عمواکبر هم دعوتن. -چه عالی، اینجوری دیگه من تنها نمیمونم خجالت بکشم. -حسابی خواب رو از سرت پروندم نه؟ لپ هام رو باد کردم و با صدا خالی. -نه خب، من در هر موقعیتی خوابم بیاد میخوابم. -پس دیگه بخواب، شبت بخیر. قبل از قطع کردن تماس دلم رو به دریا زدم و گفتم: -امیرعلی؟ -جانم؟ بی اختیار لبخند پر کرد صورتم رو. آرزویی که از موقع خواب رو دلم سنگینی میکرد رو گفتم: -راستش یه کم میترسم، برام قرآن میخونی قبل از اینکه قطع کنی؟ البته اگه خستهای... پرید وسط حرفم. -خسته نیستم، بخونم برات؟ مثل بچه ها ذوق زده از مهربونیش گفتم: نه نه، صبر کن دراز بکشم که خوابم ببره و دیگه نتونم فکر و خیال کنم. -باشه. صاف شدم و سرم رو روی بالشتم گذاشتم و گوشی رو به گوشم چسبوندم که گفت: -بخونم محیا خانوم؟ -آره ممنون، فقط امیرعلی اگه یه بار جواب خداحافظیت رو ندادم بدون که خوابیدم، باز صدام نزنی بیدارم کنی ها... بد خواب بشم؛ خودت گوشی رو قطع کن. پیشاپیش شبت بخیر. با اخطار گفت: -بخونم؟ چشمهام رو بستم. -آره بخون. صوت قشنگ قرآنش بلند شد و من آرامش میگرفتم از سوره های کوچیک قرآنی که امیرعلی برام میخوند. سوره توحیدش رو که تموم کرد چشمهام داشت گرم میشد، آروم و با صدای پر از خوابی گفتم: -دوستت دارم. مکث کرد و بعد از چند ثانیه با بسم الله الرحمن الرحیم سوره بعدی رو شروع کرد به خوندن و من پلکهام با آرامش عجیبی روی هم افتاد. 🌷 @majles_e_shohada 🌷