#بریدن_نان_دیگری...
فردی نانوایی داشت. او مردی قانع و شاکر بود. فرزندش در محله ای دیگر #زندگی می کرد. در آنجا یک مغازهی مرغ فروشی بود که درآمد خوبی هم داشت. یک روز فرزند به پدرش گفت دوست دارم مالکِ آن مغازه راببینم و به قیمت بالایی مغازه را اجاره کنم، مغازهی پرفروشی است
پدر گفت پسرم هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش بدان که دنیا بزرگ است و خداوند را قابلیّت روزی رساندن زیاد است.
اما وسوسه درون فرزندش را پرکرده بود . پدر او را کنار تنور نانوایی برد، خمیر لواش را به تنور داغ چسباند و فورا خمیر لواش دیگری راروی همان لواش که درحال پختن بود زد وچون سنگین شده بودند از دیواره ی تنور رها شده وداخل #تنور داغ افتادند و سوختند.
پدر به فرزندش گفت دیدی آن لواش را که در حال پختن بود ، لواش دیگر روی آن چسبید، باعث شد نه خودش بپزد وتبدیل به نان شود ونه گذاشت لواش دیگر نان بشود. هرگز نان خود راروی نان کسی دیگر نزن که برای تو هم نان نخواهد شد . بدان اگر اجاره بالا روی آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بی اندازی ، خودت نیز به نان و نوا نخواهی رسید. این قانون زندگی است
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰