#خمیر_و_حرارت_تنور
نانوا خمیر را درون تنور پهن می کند. چه اتفاقی می افتد؟ خمیر به خاطر خامی ابتداء به همه #سنگ ها ریز و درشت می چسبد! اما همین که پخته و پخته تر می شود ، از سنگ ها یکی پس از دیگری جدا می شود.
و این قصه ما آدم هاست. سختی های این دنیا ، حرارت تنور را می ماند. و این سختی هاست که انسان را پخته و پخته تر می کنند ؛ و هر چه انسان #پخته تر می شود سنگ کمتری به خود می گیرد و سنگ ها همان تعلقات هستند...
ماشین من، خانه من، کارخانه من و.. آن وقت که قرار است نان را از #تنور خارج کنند سنگ ها را از آن میگیرند. یُریدون عرضالدنیا والله یرید الاخره، خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود که به هیچ سنگی نمی چسبد
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
﷽
زنی صالحه در زمان حضرت عیسی علیه السلام
در زمان حضرت عیسی علیه السلام، زنی بود صالحه #عابده. چون وقت نماز می شد ، هر کاری که داشت می گذاشت و به نماز و طاعت مشغول می شد روزی نان می پخت ، مؤذن بانگ کرد ، نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول گشت. چون در نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد: تا تو از نماز فارغ شوی همه نان ها خواهد سوخت. زن به دل جواب داد: اگر همه ی نان بسوزد بهتر که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد
دیگر بار #شیطان وسوسه کرد که: پسرت در تنور افتاد و سوخت. زن در دل جواب داد: اگر خدای تعالی قضا کرده است که من نماز کنم و پسرِ مرا به آتش بسوزاند ، من به قضای خدای تعالی راضی گشتم و از نماز دست برندارم ، که اللّه تعالی فرزندم را نگاه دارد از آتش
شوهرِ زن از درِ خانه درآمد ، زن را دید در نماز ، نان را در تنور به جای خویش دید نسوخته و فرزند را دید در آتش بازی می کند و یک تار موی از او کم نشده و آتش به قدرت خدای عزّوجلّ بر وی بوستان گشته. چون زن از نماز فارغ گشت ، شوهر دست او را گرفت و نزدیک تنور آورد و در #تنور نگریست . فرزند را دید سلامت و نان به سلامت ، هیچ بریان نشده، تعجّب کرد و شکر باری تعالی کرد و زن سجده شکر به جا آورد خدای عزّوجل را. شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسی علیه السلام برد و حال قصه با وی بگفت: عیسی علیه السلام گفت: برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خدای؟
چنانچه این کرامت برای مردان بود، او را وحی می آمد و جبرئیل برای وی وحی می آورد. شوهر پیش زن آمد و از #معالمت وی پرسید. زن جواب داد: کار آخرت پیش گرفتم و کار دنیا را بازپس داشتم. و دیگر تا من عاقلم هرگز بی طهارت ننشستم، الا در حال زنان. و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم، چون بانگ نماز بشنیدم همه کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هر که با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم و به قضای خدای تعالی راضی شدم و فرمان خدای را تعظیم داشتم و بر خلق وی رحمت کردم وسائل را هرگز باز نگردانیدم ، اگر اندک و اگر بسیار بودی بدادمی . و دیگر نماز شب و #نماز چاشت رها نکردمی ، عیسی علیه السلام گفت: اگر این زن ، مرد بودی پیامبر گشتی
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#بریدن_نان_دیگری...
فردی نانوایی داشت. او مردی قانع و شاکر بود. فرزندش در محله ای دیگر #زندگی می کرد. در آنجا یک مغازهی مرغ فروشی بود که درآمد خوبی هم داشت. یک روز فرزند به پدرش گفت دوست دارم مالکِ آن مغازه راببینم و به قیمت بالایی مغازه را اجاره کنم، مغازهی پرفروشی است
پدر گفت پسرم هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش بدان که دنیا بزرگ است و خداوند را قابلیّت روزی رساندن زیاد است.
اما وسوسه درون فرزندش را پرکرده بود . پدر او را کنار تنور نانوایی برد، خمیر لواش را به تنور داغ چسباند و فورا خمیر لواش دیگری راروی همان لواش که درحال پختن بود زد وچون سنگین شده بودند از دیواره ی تنور رها شده وداخل #تنور داغ افتادند و سوختند.
پدر به فرزندش گفت دیدی آن لواش را که در حال پختن بود ، لواش دیگر روی آن چسبید، باعث شد نه خودش بپزد وتبدیل به نان شود ونه گذاشت لواش دیگر نان بشود. هرگز نان خود راروی نان کسی دیگر نزن که برای تو هم نان نخواهد شد . بدان اگر اجاره بالا روی آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بی اندازی ، خودت نیز به نان و نوا نخواهی رسید. این قانون زندگی است
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰