eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذیّت نكند پیرهنش را اصلاً بگذارید رویِ خاك بماند زشت است بیارند غلامان بدنش را این ساق به هم ریخته كِتمان شدنی نیست دیدند روی تخته ی در، تا شدنش را این مرد الهی مگر اولاد ندارد بردند چرا مثل غریبان بدنش را این مرد نگهبان كه حیا هیچ ندارد بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را این هفت كفن روضه ی گودال حسین است ای كاش نیارند برایش كفنش را نه پیرهنی داشت حسین نه كفنی داشت مدیون حصیرند مرتب شدنش را
مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت   از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید ّبغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت او روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود او روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
دوباره این دلم خدا کرده هوای کربلا تو نینوائیم کن منو ببر پیش حسین وادی بین الحرمین تو کربلائیم کن شوری بپا کن ای خدا در این دلم راهی بکن این بنده را سوی حرم دوباره مدد بکن شیش گوشه رو من ببینم توی قتلگاهِ مولا بسوزم تا بمیرم یا حسین یا حسین ما رو ببر کرببلا (۲) ای آشنای دل حسین عشق تموم عالمین من عاشقت هستم گشته گناهانم زیاد دارم به غفلت اعتیاد نا لایقت هستم دستی بکش بر این دل آلوده ام وقتی عنایت می کنی آسوده ام اگه تو رهام کنی کسی برام یار نمیشه غیر تو کسی برام دلبر و دلدار نمیشه یاحسین یا حسین ما رو ببر کربلا جان را فدایت میکنم هر دم صدایت میکنم ای سبط پیغمبر از داغ تو دارم فغان اشک دو چشمانم روان ای کشته ی بی سر از ماتمت پیوسته دارم زمزمه قربان نامت ای حسین فاطمه تو شدی شیب الخضیب خدالتریب حسین من ذبیح العطشان تویی عزیز و نور عین من یاحسین یا حسین ما رو ببر کربلا ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
یا امام کاظم ای گل پیغمبر پسر فاطمه ای یادگار حیدر تو امید همه و باب حوائج هستی بند بند دل ما را به حریمت بستی یا امام کاظم (۴) یا امام کاظم به فدای کرمت شد سیه پوشِ غمت حَرم مُحترمت شور محشر ز غم و داغ تو گشته بر پا کاظمینت به عزای تو شده کرب و بلا یا امام کاظم رَبَنا خَلِصنی شده ذکر لب تو من بمیرم ز غم و رنج و تاب و تب تو کنج زندان بلا گو که چه آمد سرتان ؟ گفته ای بار خدا مرگ مرا هم برسان یا امام کاظم شیعیان گر زِ غمت خون دلها خوردند بدن اطهر تو با صفا می بُرددند کربلا تا که همه نام حسین می بُردند کعب نِی بود که با ذکر حسین میخوردند یا ابا عبدالله یا حسین ثارلله(۴) ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
آی عاشقا گریه کنید شاخه ز گل جدا شده غریب شهر کاظمین از تو قفس  رها  شده ببین دل شکسته ام  اسیر  بُغض  و  نالته صاحب  عزای  تو  آقا مادر  هجده  سالته امام کاظم ،شد دیگه آزاد آقام غریبه ، ای داد بیداد آه و واویلا (۴) امشب  اگه  خدا  بخواد کبوتر  حرم  می شم سرمیزنم به کاظمین مهمون ذوالکرم می شم کاشکی منم برا اَبد زندونیِ تو می شدم پای ضریح باصفات قربونیِ تو می شدم این  دل زارم  ،  داره  بهونه از غربت تو ، داره می خونه آه و واویلا دشمن بی حیای تو  شد  باعث  آزار  تو سیلی و تازیانه ها بوده همش افطار تو آروم آروم بارونِ خون می چکه ازستاره ها آروم آروم داره می ره تنی رو تخته پاره ها چه غریبونه ، جون می دی آقا می رسه از  دور ،  ناله ی زهرا آه و واویلا ✍️📗 @mortaza110shahmandi. ایتا
()   باب الحوائجی و گرفتار آمدیم درمانِ دردهایی و بیمار آمدیم   ما سال هاست در به درِ مشهد و قمیم با رزق و روزی تو چنین بار آمدیم   در ساحل نجاتِ تو پهلو گرفته ایم آلوده آمدیم .... گنهکار آمدیم   دستانمان تهیست ؛ به بازار عشق تو تنها به این خوشیم خریدار آمدیم   چیزی برای عرض ارادت نداشتیم با یک کلاف بر سرِ بازار آمدیم   اینبار آمدیم کمی یارتان شویم میثم شدیم و در طلبِ دار آمدیم   دیر آمدیم...قلب تو لبریزِ ماتم است این روزها نصیبِ دلت غصه و غم است   یک عُمر در قفس نفست بند آمده گر جان دهیم از غمِ تو باز هم کم است   "آه ای رها کننده ی گل از میان سنگ"* این ناله های کیست که جانسوز و مبهم است؟!   *ترجمه فرازی از مناجات امام موسی کاظم سلام الله علیه در زندان   زندان به حال و روز تو خون گریه می کند با تو صدای ضَجّه ی زنجیر همدم است   در زیرِ تازیانه فقط یادِ مادری مانندِ فاطمه شده ای قامتت خم است   از سوزِ زهر تشنه شدی بی رمق شدی حالا بساط روضه برایت فراهم است   "کرب و بلای تو شده قعرِ سیاه چال" "باز این چه شورش است که در خلق عالم است"   باران گرفته چشمِ تو با یاد روضه ها آه ای غریب ... اشک به زخم تو مرهم است    
یا موسی‌بن جعفر(ع) قربْ چنگ‌ انداخته قوسِ گریبان تو را عرشْ روی خود کشیده خاک دامان تو را ساحت آغوش تو آنقدرها تنگ‌ست و سخت آرزو دارم ببینم کنج زندان تو را یک طرف بغداد و یثرب ، یک طرف ایران و مصر ای بنازم برکت هر گوشه‌ی خوان تو را پابرهنه سوی تو چون بشرِحافی می‌دوم تا بیابم راه و رسم پای‌بندان تو را مال خود را داد و عشقت را خرید و سود کرد این تجارت کرده ثروتمند ، صَفوان تو را گوش هارون کر! دل خلق خدا تخت تو بود کور باد آن‌که ندید اجلال پنهان تو را در سیه‌چال آینه در آینه شفّاف شد تا که یک بدکاره‌ دیده نور ایمان تو را سلسه هر شب به پاهایت توسل کرده‌است حاجتش امّا به هم زد ساق ارکان تو را لقمه‌ی افطار تو شلّاق سِندی بوده‌است ای خدا لعنت کند مرد نگهبان تو را از همان بالا ملائک غرق حسرت دیده‌اند بر سر دوش غلامان جسم بی‌جان تو را وای از آن تشییع پیکر در زمین کربلا اسب‌ها بردند با خود جدّ عریان تو را
در کرب وبلا که آب نایاب نشد ناکام سپاه شام از آن آب نشد گردید چو شاه کربلا زان محروم از خجلتِ آن آب چرا آب نشد ...... یک مرتبه آب کاش نایاب شدی یا تشنگی و خشک لبی باب شدی اولاد نبیّ و حسرتِ یک دم آب ای کاش که آن دم دو جهان آب شدی ...... روبه صفتان وادی کرب و بلا کردند چها با پسر شیر خدا یک دشت سپاه دشمن و او تنها ای شیر خدا تو بودی آن روز کجا ...... باجانِ حزین به دامنِ آن صحرا زینب می گفت کای حبیبِ زهرا درقتلِ توکردند چوخاکم برسر پس من به سرِخاک توام زنده چرا
بازهم خورشید پشت ابر پنهان می شود باز هم مولایمان راهی زندان می شود آری آن شب زنده دار تا سحر محو سجود آنکه در وقت عبادت دیده گریان می شود روزه دار روز ها و روضه دار شب به شب جای جای صورت او جای باران می شود ما گدایان را دعا کرده سر سجاده اش درد نوکرها به لطف اوست، درمان می شود حاجتش را بی برو برگرد می گیرد گدا در حریم کاظمین او که مهمان می شود بر در این خانه حتی انبیا جاروکشند حضرت موسی درِ این خانه دربان می شود واژه واژه حرف هایش چون چراغِ روشن است بُشرحافی با کلامش اهل ایمان می شود آن زن رقاصه آمد پیش او قدیسه شد با نگاه لطف او کافِر مسلمان می شود سِندیِ شاهِک چقدر آقای ما را زجر داد ناله ی "خلصنی یا ربَ"ش دو چندان می شود ساق پایش خرد شد در قعر این زندان تنگ روزهای آخری رنجور و نالان می شود عاقبت زهر خودش را ریخت زهر لعنتی! حال آقا روز آخر چه پریشان می شود روی یک تخته تنش افتاده، اما باز شکر لااقل دارد لباس، این غُصه جبران می شود کربلا اما تنی در قتلگاه افتاده بود غرق تیر و نیزه و زخمی و عریان می شود